10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ❥Eda❥ انتشار: 3 سال پیش 537 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلاااام 😃🤍 امیدوارم دوست داشته باشین 💜 با لایک و کامنت هاتون انگیزه بهتر نوشتن رو توی وجودم پرورش بدین :((( 🙂❤️ /: فالو = فالو :/
آفتاب اروم داشت موهای ا.ت رو نوازش می کرد ، نسیم خنک بهاری هم نوازشگر چشم های بسته و پوست لطیف او بود . ارامش عجیبی بر عمارت بزرگ و زیبای ا.ت حکم فرمایی میکرد ، حس خاصی بود ک توصیفِش کار آسونی نیس !
باد اروم اروم داشت پرده ها رو کنار میزد . نور خورشید داشت شاهد اینکه چجوری عاشقانه ! کنار هم خوابیده بودن ، میبود :(!😃💜
ا.ت و کنیا 🥲❤️ دو دوستی ک همه به رفاقت شون غبطه میخوردند 😗🤍 همه چی در زیر سایه و نظارت سکوت به سر میرفت ک یهو ...
ک یهو صدای آلارم گوشی کنیا وارد صدا ها شد .. اروم پلک های کنیا تکون خورد و بیدار شد و سریع پتو رو از روش کنار زد و اومد پایین و آلارم گوشی رو قطع کرد و از اتاق اومد بیرون .
کنیا : اروم بیدار شدم و برای اینکه ا.ت بیدار نشه سریع از تخت اومدم پایین و آلارم گوشیم رو قطع کردم ... 🙌🏼 ... ی هوفی کشیدم ، شکررررر بیدار نشده بود 😃💜✨ اروم نگا کردم بش و پیشونیش رو طوری بوسیدم ک بیدار نشه و موهاشو نوازش کردم 🥲🤍 مگ میشههههه یکی انق خوشگللللل باشهههه اخهههههه 🤓❤️ پاشدم رفتم بیرون صبحونه رو اماده کردم و تصمیم گرفتم ا.ت رو بیدار کنم تا صبحونه بخوریم و باهم بریم خرید🌎💕👭🏻...)))
تهیونگ : اروم اروم پلک هام رو باز کردم ، صدای خنده و پچ پچ های بچه ها رو ک شنیدم از روی تخت بلند و بیرون رفتم ، دیدم جین تو آشپزخونه داره دیگ کارش { اشپزی کردنش } تموم میشه و جی هوپ و کوک هم دارن میز رو میچینن ک گرمی دست یکی رو رو شونم احساس کردم ، وقتی برگشتم دیدم شوگاس { تهیونگ ی لبخند خوشگل ب شوگا میزنه و شوگا هم در همون حال خمیازه میکشید ، ک تهیونگ گف } تهیونگ : صبح بخیر 😊❤️ شوگا : صبح { خمیازه میکشه و ادامه میده } بخیر 😃❤️ ... { خودم دارم پشت سر هم خمیازه می کشم ولی ب خاطر شما می نویسم 😌😂💜 } ... { میرن همگی صبحونه میخورن و دور هم میشینن و میخندن و گیم بازی میکنن } ...)))
کنیا : ا.ت .. ۴۵ دقیقه دیگ پرواز داریماا ا.ت : اومدم ❤️ کنیا : وقتی ا.ت اومد پایین از پله ها انقدر جذاااب و خوشگل شده بود ک نمیتونم توصیف کنم 😍💛 { ا.ت یِ لباس پشت بلند ، جلو کوتاه ، مرجانی رنگ پوشیده بود با ی کفش پاشنه دار خوشگل و شیک مشکی ، ی ارایش هات ک به لباسش و رنگ پوستش خیلی میومد کرده بود .} ... 💜🤍 ... )))
کوک : بچه ها اماده این ؟! بقیه : بله امادهِ اماده { همگی با ماشین و راننده شخصی به سمت فرود گاه راه افتادند } ا.ت : راستی ..! کنیا : جونم ا.ت : بادیگارد ها میان !!!😐😕 کنیا : اره عزیزم ، تا وقتی ک سوار هواپیما بشیم ، هوامون رو دارن 😃💜 ا.ت : اخه اون چهار تا رو من میخوام چیکاااار 🙄😐 کنیا : ک هوامونو داشته باشن عزیز دللللللم 😃😅🌎🤍 ا.ت : حوصله فک کردن بهشونو ندارم ... کنیا : باش ... من تسلیم 🏳️😐😂😂💜 ا.ت : پاشو بریم حالا ... لوس 😌😂❤️🌎 کنیا : چشم ...)))
{ شب تقریبا ی شب خاااص بود💓 ی حال و هوای دیگ ای داشت ک خیلی وقت بود شهر ازش محروم شده بود ، بوی بارون میومد ، ستاره ها اسمونو تزئین کرده بودن } { اعضای BTS همگی داخل هواپیما بودن ، مدت کمی دیگ مونده بود ک دستور پرواز صادر شه } تهیونگ : بچه ها من مبرم بیرون قدم بزنم . نامجون : همین نزدیکی ها باش . تهیونگ : باشه ❤️😂 . { چند ثانیه نشد ک صدای ماشین ها ((( ماشین ا.ت جدا و ماشین بادیگارد ها جدا ))) توی اون فضا حاکم شد ... بقیه هم اومدن بیرونو روی پله های جت وایساده بودن ک دیدن : { راننده از ماشین پیاده شد و در رو برای ا.ت باز کرد .. } تهیونگ : فک کنم همون دو تا هستن ک گفتن قراره همسفر ما بشن . کوک : فک کنم یکم دست کم گرفته بودمشون ولی از ماشین هاشون معلومه ک ... {{{ ادامش ( کوک دیگ ادامه نمیده و همه دارن با تعجب نگاه میکنن )... کنیا پیاده میشه و بعد ا.ت از ماشین پیاده میشه و بادیگاردا دور ا.ت رو میگیرن و همینطور ک ا.ت راه میومد کت چرم خوشگلش ک تو این سرمای طاقت فرسا پوشیده بود ، باز و بسته میشد و موهاش ک دم اسبی خاص بسته بود تکون میخورد و همراه باد حرکت میکرد ، ب هواپیما نزدیک میشد 🥲❤️
ا.ت ب بادیگارد ها اشاره کرد ک میتونن برن و همراه کنیا ب سمت اونا رفت }}} تهیونگ : سلاام { همگی تک تک سلام کردن } ا.ت و کنیا : سلام .. دستور پرواز صادر نشده هنوز ؟ تهیونگ : شما امشب همسفر ما هستین ، درسته ؟ ا.ت : بله 🙂 { رفتن و نشستن و ا.ت گفت } ا.ت : من کیم اِ ..{ کوک نزاشت ادامه بده و فوراً گف : مگ کسی هس ک شما رو نشناسه 😃{ ا.ت ی ریز خنده ای کرد و گفت : } ا.ت : لطف دارین شما .. کنیا : فک کنم نیاز نباشه خودمون رو ب هم دیگ معرفی کنیم . تهیونگ : بله ، حق با شماس 😊 { همون لحظه گوشی کنیا زنگ خورد و جواب داد } ا.ت : کنیا گوشیش رو جواب داد ک یهو از جاش پرید و اینطوری 😮 بم نگاه میکرد ، ترسیدم و گفتم خوبی کنیا ؟! ... چیزی شده ؟! ... کی پشت خطه ... ک یهو چهرش به 😍😃😃 تبدیل شد و محکم بغلم کرد و گفت : ماما..مامانم .. داره برمیگرده و میخواد بیزینس رو تو کره ادامه بده 😍🤍
ا.ت : خیلی وقت بود ک کنیا میخواست مامانشو ببینه ولی مامانش تو امریکا ی بیزینِسمَن بزرگی بود و دغدغه کاری زباد داشت ولی الان اون داشت توی بغلم از خوشحالی بال در می اورد ... گفتم : خیلی خوشحالم برات عزیزم 😃💜🌎 کِی میان ؟ کنیا : همین امشب هواپیماش توی همین فرودگاه
اینچئون سئول میشینه ، ولی بم نگفته تا سوپرایزم کنههه 😃❤️ وَ .. ولی نمیتونم { چهره ی شاد کنیا توی ی دریاچه بزرگ غم غرق شد و ادامه داد .. } تو رو تنها نمیتونم بزارم 🥺💕 ا.ت : من خودم میتونم هوای خودمو داشته باشم ، نیازی نیس نگرانم باشی 🙂🤍 ا
تهیونگ : بی اختیار دوست داشتم ازش مراقبت کنم واسه همین طوری ک توجه کنیا و بقیه رو جلب شد گفتم : خیال تون راحتِ راحت ... من مراقبه ا.ت خانم هستم 😊 کنیا : یعنی مطمئن مطمئن بسپارمش دست شما امانت دیگ ؟! 😃✨ ا.ت : واااا 😐 مگ من بچم 😐 ها ؟! .. کنیا : عزززیـزم این چ حرفیه .. بده نگرانتم خوشگل من 🥺❤️❤️❤️❤️ ا.تای قشنگم مراقب خودت باش {همو بغل میکنن و اماده پرواز میشن و کنیا پیاده میشه }
ا.ت : جای من پیش تهیونگ بود . من کنار پنجره بودم و اون اونور ، یادم افتاد همیشه کنیا کمربندمو میبست ، اون بود ک وقتی سوار جت میشدیم کنارم بود و نمیزاشت ترسم ب چشم بیاد ،،، و الا..الان من نمیتونم ک کمربندم رو ببندم . تهیونگ : نگاش ک میکردم انرژی + میگرفتم ازش 😃 ی برقی داشت چشاش ک همه رو جذب خودش میکرد ✨😀✨ ... دیدم ب کمربند نگاه میکنه ، فهمیدم نمیتونه ، حتما اون دوستش یا یکی از خدمه هاش براش میبستن 🙂 دستای ظریفش خیلی ب چشم میومد ، ک اروم دستمو گذاشتم رو دستاش و دستاشو حرکت دادم تا کمربند رو بتونه ببنده ... با کمی جدیت نگام کرد و گفت : خودم میتونستم یا { نزاشت ادامه بده و گفت }. تهیونگ : تو دستِ من امانتی و باید مراقبت باشم { همینطور ک حرف میزد دستشو گذاشت زیر چونش و ادامه داد } باشه ؟! { اعضای صورتش ی حالت ناز میگیرن } ا.ت : باشه 🙂 فقط .. م ..من تهیونگ : چیزی شده ؟! ا.ت : میترسم از هواپیما 🙂همیشه دوستم کنارم بود ولی الا .. الان نیس ..!! { ی لبخند تلخ زد و چشاشو ب پایین دوخت و تهیونگ دسته هر دو صندلی رو پایین داد و ا.ت رو توی بغلش کشید و دستشو گرفت و گف : کنارتم خب ؟! همونجور ک به دوستت قول دادم ازت مراقبت میکنم 😉😊 ا.ت : اول تعجب کردم ولی بعد ک حرف زد ، اروم چشامو بستم و خودمو توی بغلش سپردم ک بعد ی مدت ک فک کنم خوابم برده بود بیدار شدم ک یهوو ...
یهو احساس کردم ی چیز سبکی رو سرمه ، ک متوجه شدم سر تهیونگه ... فلش بک ب ۲۰ دقیقه پیش :( تهیونگ : احساس کردم ا.ت خوابه ، اره ../ خواب بود ، عطر تنش بخصوص موهاش باعث میشد ، ریه هام لحظات خوشی رو توی سینم سپری کنن 😃🫁 اروم اروم همونطور ک توی بغلم بود انگشتاشو نوازش میکردم ولی .. ولی ن .. ن من نباید حسی بهش پیدا کنم 😕 یعنی مطمئنم ک ندارم 😏 و ... قلب تهیونگ انگار از حرف ته خوشش نیومده بود ، ی تکونی خورد توی سینش ؛؛؛ تهیونگ : خوابم میومد و نفهمیدم چی شد ک بعد ی مدتی ک فک کنم خوابم برده بود با تکون ا.ت توی بغلم بیدار شدم 🙂💕 ا.ت : رسیدیم دیگ .. اووووم ... خب مرسی ک کنارم بودی 🙂🌎 تهیونگ : داشتیم از پله ها میومدیم پایین ک یهو ...
امیدوارم ک خوشتون اومده باشه 😃💜 لایک و کامنت بزارید خیلی خوشحاال میشم 🐼🤍.. ///: فالو = فالو :///
بچه ها .. هر چی تعداد لایک و کامنت ها بیشتر باشه ، بیشتر انگیزه بهتر نوشتن میگیرم و همچنین زود تر پارت بعدی رو میزاااارم 😃❤️✨
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
محشر 🥰
🥺💜💜💜
عززززیزم 🥺💜 گذاشتم پارت بعد رو 😂😉❤️ ایشالله دفعه برا پارت جدید حسابی میترکونید 😄✨
عالی عالی عالی عالی من غش😍😍😍🤩🤩🤩🤩🤩
کارت درسته ادامه بده منم اینو به دوستام معرفی می کنم😊🤗🥰
تنکیو عزیــزم 🥺💜🌎 باشه حتما 😗 .. خیلی خوشحالم ک دوست داشتی ..(( لطف میکنی 😃❤️
عالیییی بود💜
مرسی ❤️
اوم من سانازم تازه رفتم تو 13😄😄😄اونیییی😍😄
بچه هاااا اگ لایک و کامنت ها پایین باشه ، ادامه نمیدم 🙂✨
کاش میشد خودم به جای همه لایک میکردم 😄😐🤭
سلام لاوام من انواع تست میسازم ولی بیشتر از کیپاپ و میراکلس میسازم دنبالم کنید لطفا💖
عالی بود🤗اجی میشی؟
مرسی عزیزم 💜
ادا هستم چند روزی میشه 14سالمه 😃❤️ و تو 😃