
سلام 🙃 سخنی نیست بفرما پایین
" کمپانی هایب " جانگ کوک : آخ بالاخره منتشر شد . چقدر این mv خفنه . ا/ت رو نگا چقدر این مدل لباسا بهش میاد . جیمین : هی کوکی به چی فکر میکنی . جانگ کوک: mv رو نگاه خیلی جذابه . مطمئنم آرمی ها خوششون میاد . نامجون : آره منم همین فکر رو میکنم . با دقت به صحنه های mv نگاه میکردم همه چی برام تازگی داشت واقعا بی نقص بود .
ا/ت : آخیش از دست این استرس مسخره راحت شدم . "ا/ت" اون روز همش حرف از mv و آلبوم بود . آخر شب به جانگ کوک پیام دادم : سلام . خوبی؟ موزیک ویدئو رو دیدی ؟ و منتظر پیامش بودم اما خوابم برد . 😴 صبح با صدای ا/ت گفتن مین هی بیدار شدم . دلم می خواست باز بخوابم ولی نمی شد دیگه . بلند شدم و صبحونه خوردیم بعدش هم طبق معمول رفتیم کمپانی . جانگ کوک هنوز هم پیامم رو ندیده بود. رفتیم تو سالن رقص . یه دنس جدید داشتیم . تمرین که تموم شد . رفتیم پیش مربی وکال . کلاسمون یه ساعتی طول کشید بعدش رفتم سراغ گوشیم . کوکی جواب داد : سلام ببخشید دیشب پیامتو ندیدم . موزیک ویدئومون عالی بود . مخصوصا تو . لبخندی رو لبم نشست . 😀 نوشتم ممنون ولی شماها از من بهتر بودید 😊
" خوابگاه BTS " جیمین : تهیونگ ! وی : بله ؟ جیمین: به رفتار های جانگ کوک دقت کردی ؟ تهیونگ: آره جدیدا خیلی عجیب شده . جیمین: پس تو هم متوجه رفتارش شدی. نمی دونم چش شده ولی از رفتارش معلومه مشکلی نداره . تهیونگ: از کجا می دونی . شاید داره تظاهر میکنه . اون بخاطر اون شایعه آسیب روحی دید . می خوای باهاش حرف بزنم ؟ جیمین: نه اگه بخواد خودش بهمون میگه. کوکی: جیمین شی برای من شیرموز نخریدی ؟ جیمین: مگه گفته بودی؟ کوکی: بله گفته بودم . خب الان بدون شیر موز چیکار کنم؟☹ صدای نوتیف گوشی کوکی بلند شد جانگ کوک سریع گوشی رو برداشت و بعد شیرموز رو فراموش کرد و رفت تو اتاقش.
"ا/ت" اِ کوکی جواب داد : تو مثل الماس می درخشیدی . (پیام کوکی) هِن ؟ 😳 چرا همچین حرفایی میزنه. خجالت کشیدم طوری لپام گل انداخت.... " صبح " گوشی رو برداشتم . چویونگ : الو ا/ت خودت رو سریع برسون کمپانی . ا/ت : چی شده؟ چویونگ: فقط بیا . سریع حاضر شدم . این سوک بیدار بود . بهش گفتم کجا دارم میرم و بعد هم سوار ماشینم شدم و رفتم کمپانی . چویونگ: بیا بریم دفتر مدیر .
مدیر: سلام . ا/ت : سلام چی شده تورو خدا بگین زودتر . مدیر: چرا ترسیدی نگران نباش خبر خوبیه . ا/ت : پس بفرمایید لطفا . مدیر : اون دختر رو درحال خروج از کشور گرفتن . ا/ت: چی واقعا . دستگیر شد . اخ جونننننن . مدیر: الان تنها کاری که باید بکنید اینه که به عنوان شاکی برید پلیس آگاهی . بادیگارداتون آماده است. چویونگ هم همراهیت میکنه . با چویونگ و دو تا بادیگارد رفتیم ایستگاه پلیس . جانگ کوک هم اونجا بود . شکایت نامه رو که تنظیم کردم بقیه کار هارو سپردم به وکیلم و برگشتم کمپانی . مین هی: ا/ت خیلی خوشحالم که دختره دستگیر شد . ولی تو چرا به ما خبر ندادی؟ 🤨 ا/ت: آخه نمی دونی چویونگ شی چطوری بهم خبر داد که ... کار زیادی تو کمپانی نداشتم . به سرم زد یه آهنگ بنویسم . رفتم تو اتاقم و تمرکز کردم ؛ همین که می خواستم شروع کنم صدای گوشیم دراومد . یه پیام از طرف کوکی بود . جدیدا زیاد بهم پیام میده . پیام رو باز کردم . ( پیام : امروز وقتی دیدمت خیلی خوشحال شدم : ) خیلی وقت بود که همو ندیده بودیم ، حیف که نتونستم درست حسابی باهات حرف بزنم. میشه آخر هفته ببینمت ؟ ) " ا/ت " نمی دونم چرا بدون فکر کردن به حرفش نوشتم موافقم. ولی وقتی به خودم اومدم که کار از کار گذشته بود . من باید اول با کمپانی مشورت میکردم . نکنه بهم گیر بدن . اَه ا/ت باز خراب کردی .🤦♀️
" جانگ کوک " با موافقتش خیلی خوشحال شدم . چون این بهترین فرصت بود . از فردا کار زیادی دارم باید تا آخر هفته آماده کنم . " ا/ت " تمرکزم کامل بهم ریخت . حالا چجوری به مدیر بگم ؟ رفتم پیش چویونگ شی . ا/ت: چویونگ شی راستش یه چیزی می خوام بهت بگم به مدیر میگی ؟ چویونگ : آره عزیزم . ا/ت : خب جانگ کوک الان پیام داد که می خواد منو ببینه . منم قبول کردم . اشکالی داره؟ چویونگ: نه اتفاقا مدیر هم میخواست بهت بگه که یه قرار با هم بزارید که بعدش این قضیه رو تموم کنیم . ا/ت: پس من برم ؟ چویونگ: مگه الانه ؟ ا/ت: نه یکشنبه است . چویونگ : نگران نباش به مدیر میگم . لابد جانگ کوک هم می خواد در مورد همین موضوع حرف بزنه . ا/ت : باشه . ممنون 😊
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منتظر پارت بعدی هستیم🤩
خیلی ممنون 😘
داستانت عالی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
ممنون 😊
عالی💜
ممنون :)