11 اسلاید صحیح/غلط توسط: ℓυηα انتشار: 3 سال پیش 912 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام 😁✋امیدوارم که حالتون خوب باشه . یه داستان نوشتم که نگو و نپرس 😁 اولین باره که همچین ژانری داستان مینویسم . داستانم درمورد مافیا ست😎 اما این با بقیه مافیا ها فرق داره خب دیگه بیشتر از این ادامه بدم اسپویل میشه . خودتون بخونین ببینین که قراره چی بشه
بیوگرافی ا/ت : یه دختر خوشگل که ۲۵ سالشه . قد بلند و لاغر با موهای حالت دار قهوه ای و چشمای عسلی و لب های درشت و قلوه ای؛ این از ویژگی های ظاهریش . کره ایه و خیلی مهربون و دلسوز و در عین حال میتونه خیلی بیرحم هم باشه هم شجاعه و بعضی مواقع ترسو کنجکاو و جست و جو گر و البته مستقل. کلا آدم عجیبیه. این دختر عجیب دختر بزرگترین مافیای قاچاق مواد مخدر تو کره جنوبیه . تقریبا دو سالی میشه که از پدرش جدا شده و به صورت مستقل زندگی میکنه ا/ت تو این دو سال تونست یه شرکت سرپا کنه چیزی که همیشه آرزوشو داشت . خب بریم برای شروع داستان
کی اونجاست؟ چرا منو آوردین اینجا ؟ آه زندگی پر از ترس و تنشم تازه آروم شده بود . یعنی اینا کی ان ؟ دزدن؟ پلیسن ؟ چی ان؟ بدنم رو این صندلی بی صاحاب خشک شد . دستامم که اسیر این دستبندن . دو روزه نه آبی نه غذایی هیچی . تو این دو روز هر چی داد زدم ، فریاد زدم ، انگار نه انگار . مثل اینکه هیچ کس اینجا نیست . با صدای باز شدن در فهمیدم یکی داره میاد داخل . دوباره فریاد زدم : کی اونجاست ؟ شما کی هستید ؟ ولم کنین . صدای قدم های یه نفر هی نزدیک و نزدیک و نزدیک تر میشد . با شل کردن چشم بندم سریع اون رو آوردم پایین اما به خاطر نوری که با چشمام برخورد کرد اون ها رو روی هم فشار دادم . کم کم چشمام رو باز کردم ، لامپی روشن نبود اما به خاطر نوری که از بیرون می اومد ، می تونستم یه چیزایی ببینم . باز اومدم داد و فریاد راه بندازم اما با ظاهر شدن یه شخص با قد و بالای رعنا تو چهارچوب در ساکت شدم . باید حدس میزدم
با نفرت بهش خیره شدم اما اون عین خیالش نبود. سکوتی که بینمون حاکم بود رو شکستم : هی تو چرا منو آوردی اینجا ؟ اما جوابی نشنیدم . ا/ت: با تو ام کری؟ نمی شنوی؟ می دونی با این کارت ممکنه اتفاق بدی برات بیفته. با توام هوی . انگار فایده ای نداره . پوفی از سر کلافگی کشیدم. این پسر دیوونست . ا/ت : دو روزه منو آوردی اینجا که چی بشه ؟ هان ؟ ولم کن بزار برم . برات بد تموم میشه . ولم کن ( با داد ) اومد بالا سرم یه نگاه غضب ناک بهم انداخت . چند لحظه همون جوری نگام کرد و رفت . تا دیدم داره میره دوباره شروع کردم : هی با توام خو حداقل دلیل کارت رو بگو. چرا من تو این خرابه ام . انگار واقعا کَر بود . ا/ت : باز دارم بهت میگم برات شر میشه کیم سوک جین ( با داد ) بی توجه به حرفای من رفت بیرون . لعنتی مثل اینکه شده بودم گروگان اینا . باید یه جوری از دستشون خلاص شم . آهان بابام یه چیزایی گفته بود . گفت که باید هدفشون رو بفهمم ولی این که لال مونی گرفته . ناامید سرم رو به صندلی تکیه دادم کم کم چشمام گرم شد .
چشمام رو باز کردم هنوز هم تو همون اتاق تاریک بودم . لااقل بیاین این چراغ رو روشن کنید کور شدم دیگه . تو فکر این بودم که چطور از دستشون فرار کنم که در باز شد یه نگاه به در انداختم یه مرد هیکلی و قد بلند اومد داخل . زل زدم تو چهره اش که شاید بشناسمش اما چهره اش آشنا نبود . یه سینی دستش بود یه نگاه به داخل سینی انداختم . چی نودل ؟ 🍜 بعد این همه مدت نودل؟ چه خسیس! ولی همینم بهتر از هیچ عه . اوه داشت یادم میرفت بابا گفت نباید چیزی بخورم ممکنه مسموم باشه .🤦♀️ اون مرد نودل رو گرفت جلو دهنم . سرم رو کج کردم و گفتم : از کجا معلوم مسموم نباشه ؟ یه بار دیگه نودل رو به دهنم نزدیک کرد منم سرم رو کج تر کردم . بدون یک کلمه حرف زدن سینی رو برداشت و رفت بیرون . ولی من خیلی گشنمه . در باز شد این دفعه دیگه ندیدم که کی اومد تو . نزدیکم شد سرم رو گرفتم بالا دوباره سوک جین بود . ا/ت : چیه؟ چی از جون من می خوای ؟ چرا منو آوردی اینجا ؟ هی با توام . جین : چرا غذا تو نخوردی ؟ چه عجب بالاخره زبون باز کرد !
ا/ت : غذا نمی خوام جواب می خوام . جین : برای زنده موندن به غذا نیاز داریا . نودل رو گرفت جلو دهنم . ا/ت : فکر کردی خیلی زرنگی ؟ اگه مسموم باشه چی ؟😏 جین : نه باریکلا میبینم یه چیزایی از اون یاد گرفتی . نگران نباش تو باارزش تر از این هایی که بخوام با بکشمت .😒 ا/ت : اِ پس خودت تستش کن . جین : نمی خوری نه ؟ خودم به خوردت میدم . به زور یکم از نودل چپوند تو دهنم ؛ منم همه اش رو تف کردم تو صورتش . وای خدا قیافه اشو .😆😂داشتم از خنده منفجر میشدم اما باید خودمو کنترل کنم چون ممکنه سرم رو به باد بدم . از عصبانیت بد جوری قرمز شده بود . 😡 سریع با همون وضع بلند شد و رفت . یونگی : هیونگ ! صورتت؟ جین : دختره بیشعور . یعنی اگه به دردمون نمی خورد یه گلوله خلاصش میکردم. 🔫 یونگی : الان حسابشو میرسم . جین : یا یونگی نزنیش ها . یونگی : 😳😐 جین : یعنی در حد یکی دوتا که حساب کار دستش بیاد . یونگی : اوکی ." ا/ت " یکی اومد تو . اینا چرا هی میرن و میان اوففف . 😒 آخیش دستت درد نکنه بالاخره یکی اون چراغو روشن کرد .
نه...نه امکان نداره ! می...ن یو...نگی ؟ مگه اونم عضو همین باندِ؟ 😳 حواسم بهش نبود چون داشتم به سوال های بی جواب ذهنم فکر میکردم . 🤔 دستش رو گذاشت زیر چونه ام و سرم رو به طرف خودش برگردوند . اخمی کرد و با صدای خیلی محکم گفت : که کولی بازی درمیاری ؟ عاقبت کارت رو می دونی؟ آدم های مثل تو به طور زجر آوردی می میرن . اما حیف ... حیف که رئیس دستور داده باید زنده بمونی . اما باید ادب بشی . بچه ها ....
جین : یونگی تو که تا دم مرگ اینو زدی . مگه نگفتم فقط ... از دست تو 😠 اگه اینجا بمونه زخم هاش عفونت میکنه . هِی شما دوتا بیاین بلندش کنین باید ببریمش یه جای دیگه . یونگی : اما رئیس کجا ؟ جین : فعلا نمی دونم ببرینش ... "ا/ت" بدن درد امونم رو بریده بود اروم چشمام رو باز کردم . یه نگاهی به اطرافم انداختم اینجا دیگه کجاست؟ آروم بلند شدم که با کشیده شدن دستم دو باره پرت شدم رو تخت . به دستم نگاه کردم با دستبند به تخت بسته شده بود . هوفففف در باز و من دوباره قیافه جین رو دیدم
آروم آروم به تخت نزدیک شد . جین: پس بالاخره بیدار شدی . چشم غره ای بهش رفتم و چیزی نگفتم . لبه تخت نشست و سرش رو نزدیک صورتم آورد : نچ نچ ببین با صورتت چیکار کردی ا/ت : من این کارو کردم چقدر تو رو داری . مو هامو از تو صورتم کنار زد و گفت : مقصرش که خودت بودی . صدای تق تق در بلند شد . جین : بیا تو یه شخص که قد کوتاهی داشت وارد اتاق شد . _ سلام آقای کیم . به تخت نزدیک شد و با دست راستش سعی کرد نبضم رو بگیره _ خب خوشبختانه حالتون بهتر شده .🙂 درد دارید؟ ا/ت : بله خیلی .😣 یه بسته قرص از تو کیفش در اورد و گذاشت رو میز کنار تخت . _ هر وقت درد زیادی داشتید بخورید . بعد رو به جین گفت : آقا کار من تموم شد با من کاری ندارید ؟ جین هم با سر جواب دکتر رو داد این همه غرور رو از کجا میاره خدا میدونه . یواش خودم کشیدم بالا و نشستم . ا/ت : چند روز خواب بودم ؟ جین : یک روز کامل عزیزم . اَییییی از لحن حرف زدنش حالم به هم خورد ؛🤢🤢 پسره پررو به من میگه عزیزم برو گمشو . ا/ت : من عزیز کسی نیستم . جین : آره دیگه عزیز منی فقط .😁 ا/ت : ساکت شو تا کی می خوای اینجا بشینی برو بیرون می خوام استراحت کنم 😒
جین : استراحت ؟ همین الان بیدار شدیا . ا/ت : نمی خوام قیافه ات جلو چشمم باشه . اصلا تو چرا جواب منو نمی دی؟ هان ؟ من برا چی اینجام اصلا این جا کجاست ؟ جین : اُ اُ مواظب حرف زدنت باش دختر . ا/ت : جواب منو بده . لحنش یهو پر از نفرت شد . جین : خیلی مشتاقی آره ؟ به خاطر اینکه یه درس درست و حسابی به اون بابات بدم . حالا فهمیدی ؟😠 ا/ت : تو که باید خوب بدونی من دیگه تو اون خونه زندگی نمی کنم پس آدم اشتباهی رو انتخاب کردی .😏 جین : تو اون خونه زندگی نمی کنی اما هنوز دختر همون آدمی . ا/ت : نه تو زبون نفهم تر از این حرفایی .😐 یهو خیز برداشت و با دستش فکم رو گرفت و محکم فشار داد از شدت درد چشمام رو روی هم فشار دادم .تو صورتم غرید : یه بار بهت گفتم مراقب حرف زدنت باش دفعه بعد هیچی نمی گم خودم وارد عمل میشم . فهمیدی ( با داد ) 😡از ترس سرم رو به معنی آره تکون دادم که فکم رو ول کرد . پسره بیشعور فکم شکست هنوز هم مثل همون موقع تخس عه . جین : من نمی خوام ناراحتت کنم پس تو هم منو عصبی نکن اوکی بیبی ؟ اخمی کردم و گفتم : به من نگو بیبی من نه عزیز توام نه بیبی فهمیدی ؟ 😠 جین : بیبی خشن من . ا/ت : واااای باز گفت حرف تو گوشت نمیره🤦♀️🤦♀️
جین: باشه چرا جیغ میزنی گوشم درد گرفت . ببینم تو گشنه ات نیست ؟ می دونی چند روزه غذا نخوردی ؟ ا/ت : به لطف دار و دسته شما ۳_۲ روز نه آب خوردم نه غذا . جین گوشیش رو برداشت و به کسی زنگ زد . جین : غذای خانم رو بیارید. بعد دوباره به تخت نزدیک شد . یه کلید از تو جیبش درآورد و یه نگاه به من کرد . جین : ا/ت میدونی که اینجا کلی نگهبان داره همشون تو کارشون خِبره ان پس فکر فرار به سرت نزنه . چون دیگه زنده نمی مونی . صدای در اتاق اومد جین همون طور که داشت دست منو باز میکرد گفت : بیا داخل . یه خدمتکار با یه سینی پر از غذا وارد اتاق شد ، سینی رو گذاشت رو تخت و رفت . با دیدن غذا های رنگارنگ شکمم به قار و قور افتاد ولی باز هم نمی تونم چیزی بخورم . جین : یالا بخور دیگه . ا/ت :( ) جین : باز چه ماجرایی می خوای راه بندازی . یه قاشق برداشت و از همه غذا تست کرد . جین : ببین من نمردم پس بگیر بخور . یه قاشق از سوپ گذاشتم تو دهنم که لبم بد جوری سوخت . با مکافات زیاد تونستم یکم غذا بخورم . اصلا متوجه نشدم که جین کی از اتاق رفت بیرون . چه بهتر اصلا حوصله اشو نداشتم .
از تخت اومدم پایین . یواش یواش تو اتاق قدم میزدم . به فکر این بودم که چجوری از مخمصه نجات پیدا کنم . کاش جونگمین خبر داشت که من کجام . حتما خیلی نگران شده دلم براش تنگ شده . 💔 نشستم لبه تخت و به خودم تو آیینه نگاه کردم . با دستام موهای ژولیده پولیدم یکم مرتب کردم. آخ آخ دستشون بشکنه نگا با صورت نازنینم چیکار کردن. در با شدت زیادی باز شد . گل بود به سبزه نیز آراسته شد . می بینم که کل بنگتن رو دور خودش جمع کرده . جانگ کوک : به به بالاخره بیدار شدی . ا/ت : اون رئیستون بهت یاد نداده وقتی می خوای وارد اتاق بشی اول در بزنی . یونگی : میبینم هنوز زبونت درازه . خوبه تازه از جات بلند شدی . ا/ت : کمپانی از غلط کاری هاتون خبر داره ؟ البته که نه وگرنه تیتر همه خبرا می شد یکی از بزرگترین بوی بند های جهان عضو یه گروه مافیاییه . عجب خبری میشدا . جانگ کوک: بلبل زبونی بسته . یونگی : هی تو بیا تو . از این به بعد تو خدمت کار خانمی . یه دختر جون بود چهره اش آشنا میزد ولی یادم نمیاد کجا دیدمش . جانگ کوک: ا/ت هر کاری داشتی به این میگی . یونگی و جانگ کوک از اتاق رفتن بیرون . دختره : سلام خانم من هه جین هستم .
ا/ت : سلام منم ا/ت هستم . چند سالته ؟ هه جین : ۲۵ سال . ا/ت : اُ چه جالب منم ۲۵ سالمه ، میتونیم دوست خوبی برای هم بشیم . هه جین : اما خانم من فقط یه خدمتکار ساده ام . ا/ت : مهم نیست . ببین من یسری سوال ازت دارم . هه جین : بفرمایید . ا/ت: یکم از این جا برام بگو . هه جین : خب اینجا یه عمارت خیلی بزرگه که دو تا در ورودی داره و ۲ طبقه است و البته یه انبار و استخر زیر طبقه اول داره . اتاق شما تو طبقه دومه . حیاط خیلی بزرگی هم داره . خونه تقریبا ۶۰۰ متر یا بیشتره . ۲ تا اتاق خواب پایین داره و ۴ تا هم بالا . خیلی با جزئیات همه چیز رو برام گفت این چیز هایی که بهم گفت خیلی برام آشنا بود . ا/ت : ممنون فعلا کاری باهات ندارم میتونی بری . هه جین: خانم شما نمی خواید حمام کنید ؟ ا/ت : هه جینا با من راحت باش . هه جین : اما من نمی تونم چون آقا منو دعوا میکنه . ا/ت : مگه تو خدمتکار من نیستی پس هرچی من میگم بگو چشم . هه جین : چشم حالا میرید حمام ؟ ا/ت : خیلی دوست دارم اما اینجا لباس ندارم ؟ هه جین : ولی تو کمد و کشو ها پره لباسه . ا/ت : واقعا ؟ رفتم سمت کشو . بعله یه عالمه لباس این توعه . ا/ت : خب من میرم حموم تو هم برو دیگه هه جین : چشم . یه دست لباس راحت برداشتم و رفتم حموم🧖♀️
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
پارت ۲ توروخداااااااا زود زود پارت ها رو بزار میدونی چند وقت که منتظرم ها
پارت ۲ کی میاد
سلام میدیونییییییی چه قدر منتظر پارت بعد هستم ولی نیستتت 😐😐😐🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺😭😑
پارت 2 لفن
پارت2کجا؟
پارت بعدییی پلییییز🥺😹💜
هایی سویتی بازم منم😁
پارت بعدی رو کی میزارییییی؟بزار زودتر 🙂❤️
خیلی خوبهههههه
سلام
میزارم البته اگه وقت داشته باشم و تنبلی نکنم 😅
عالی بود پارت بعدو لطفا زود بزار
مرسی 💙
قبلی رو هم ادامه بده دیگه
اونم میزارم
عاللیییییی بوددد😻❤
ممنون 🧡