پارت 7 امید وارم لذت ببرید ?
ادامه پارت 6...... از زبان شیرویی : من باید بر میگشتم اما هیچ راهی برای برگشت نبود. امیدم رو از دست داده بودم .. داشتم حال هانا و بچه ها رو تصور میکردم که تو دلشون آشوبه :_/ خیلی بی حال تر از اونی بودم که بتونم فرار کنم البته اگه میخواستم هم راهی نبود، کلی خون ازم رفته بود مرد منو به تخت دقیقا همون جایی که خودش رو بسته بودیم بسته کمی تلاش برای فرار کردم اما هر بار از اتاق بیرون نرفته ویر میفتادم. بعد از آخرین باری که تلاش کردم مرد اومد و گفت : هه جوجه تو واقعا میخوای زنده باشی؟ نمیدونم چرا انقدر به فکر اون بچه ها تو رستورانی، اینو بدون تو باید به فکر خودت باشی بچه کوچولو...روی صورتش تف انداختم و گفتم آشغال هایی مثل تو شاید، مرد عصبی شد و گفت : خودت خاستی....
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
ممنون از همگی ?
پارت جدید در حال برسی هست به زودی منتشر میشه
عالی بود???
لطفا زودتر قسمت بعدی رو بذار من نمیتونم زیاد صبر کنممممم?????