
های برو بچ چطورین ؟ اینم پارت چهار امیدوارم دوست داشته باشین
بعد از خرید... من:خب اینم از این. یه چیزی بردار بخور تا غذا درست میکنم گشنه نمونی. جین:آشپزی بلدی؟ من:پـــَـــ چی من سابقه نداشته غذام خوشمزه نشه اصن غذایی رو که من میپزم عمرا نخوریش!بذار غذامو بپزم گچتو هم باهاش میخوری نیم ساعت بعد...
من(با قیافه ای نچندان راضی):بفرمایین! جین:بله بله کاملا پیداست که سابقه نداره غذات خوشمزه نشه😂😂😂(سه ساعت داشت ریسه میرفت) الا:جیــــن دستم به دامنت تا از گرسنگی نمردم یه چیزی درست کن! من:باشه حالااااااا یه بار غذام بد شدا ببین چیکار میکنی! یک ساعت بعد... جین:اینم دست پخت سرآشپز سوکجین. فقط مراقب باشید موقع خوردن دهناتون خونی نشه(منظورش اینه انگشتاتونو میخورین😂) الا(در حالی که داره غذا میخوره):الحق که لقب سرآشپز برازندته
من:راست میگه خیلی خوشمزست. چجوری با یه دست هم به همون خوبی اشپزی میکنی؟ جین:باید آشپزیو بلد باشی حالا چه یه گچ چه دو تا گچ من:ببند اونو خواهشا! -تق تق!(صدای در نبود ولی صدای کسیه ک پشت در بود😂) من:مهمون دعوت کردین؟ جین:آره من به کوک گفتم بیاد. الا:چیییییییییییییی چراااااااااااااااااا یعنی منظورم اینه(خونسرد)برای چی؟ جین:(اشاره به من)این گف الا:(خطاب به من)ببین تا نگرفتم ع هفت ور جرت بدم بعد سیفونو بکشم روووووت دیگه از این کارا نــکن!!!!
من(در حالی ک دارم غشششش میکنم😂):چیه خبببببب میخوام بخندم تقصیر من چیهههههه؟!؟ -تق تق! الا:اون در لامصبو باز نمیکنی! من(در حالی ک ابرو میندازم بالا😂):آ آ آ آ الا:دست به دستگیره نزن! -پق!(صدای باز شدن در😂) جونگ کوک:سلامممم! من:خوش اومدی!بیا بشین. (زود میرم میشینم کنار جین که بشینه کنار الا😂) کوکی:اشکالی نداره بشینم اینجا؟ الا:(با صورت قرمزش😂)معلومه که اره یعنی چیز ببخشید منظورم نه بود بشین
جونگ کوک:ببخشید یه ذره دیر کردم مشکل برام پیش اومد الا:الهی بمیرم برات چیز ببخشید اشتباه شد. من( زمانی که سرم در یخچال است😂):ناهار خوردی؟ کوکی:نه. من(غذاها رو قایم میکنم تو کابینت):عه عه دیدی چی شد هیچی نداریم. من که وضعم اینه جین هم تازه غذا درست کرده حوصلشو نداره الــا باید زحمتشو بکشه. الا:چی؟ من؟من که اصن اشپزی بلد نیستم! من:شکست نفسی نکن بابا آشپزی میکنی عالی!بدو بدو بیا. الا میاد پیش من و زیر لب بهم میگه:ببین به اون یارو بگو تا یه چند ماه دیگه نمیتونی تست بدی چون اون یکی دستتو خودم میشکونمممممم! به معنای واقعی کلمه به زور جلوی خندیدنم رو گرفته بودم و رفتم نشستم تا غذا پختنش تموم شه
اندکی بعد... کوک:اوومممممممم خیلی خوشمزست! الا:نه بابا اونطوریا هم نیست خودت خوشمزه ای نه ببخشید منظورم اینه ادویش خوشمزش کرده. چهل و پنج سوتی بعد... ساعت هشت شب.... جین:خب دیگه من و تهیونگ بریم. من:میموندین حالا من هنوز جای خندیدن دارم آییییییییی(الا با لگد میزنه تو دلم)یعنی منظورم خدافظ. جونگ کوک:خدافظ. جین:شب بخیر! رفت بیرون و درو بست. منم بعد اینکه مطمئن شدم رفتن،تا سر حد مرگگگگگ گرفتم به خندیدن😂.
الا هم داشت هر چی فش بلد بود بارم میکرد منم اون وسط داشتم ریسه میرفتم😂 الا:ای بیشعور الاغ روانی .............(اینجاهاش دیگه قابل پخش نیست😂)این چه کاری بود کردییییییی ............... کثافت آشغااااااااالللللل ............(ادامه دارد😂) من:سرزنشم نکن بابا خیلی حال میدههههه الا:که حال میده آرههههه(با دمپایی میفته دنبالم😂)
سه هفته بعد. بعد از رفتن به دکتر واسه باز کردن گچم *عاشق حرف زدن با خودمم. من:حوصلم سرررررررر رفت چیکار کنم؟(به ذهنم میرسه زنگ بزنم به جین)نه نه نه بذار ببینم یه روزمو بدون اون چجوری میتونم سپری کنم!خب اول نقاشی! دقایقی بعد... من:ن ن خوشگل نشد اووووووف حوصلمو سر بردی. قدم بعدی،رمان! مجدداً دقایقی بعد... من:خب این یکی هم حوصله سر بر شد. ویولون! یک قطعه بعد... من:فوووووووت آشپزی؟ و یاد حوصله خوشگلم میفتم. من:خب یه کار دیگه میکنم. مورد علاقه ترین کارممممممممم! من(در حالی که از فرط حوصله سر رفتگی با مبل یکی شدم):خب ظاهرا همه سریالای کره ایو دیدم. قدم بعدی... -میووو من:صدای چی بود؟ -میووو من:خب انگار از پشت در میاد. رفتم درو باز کردم.
من:خدایااااااااااا! تو چقد کیووووووووتی! یه بچه گربه رو دیدم که جلوی در بود و داشت جلوی در سر و صدا میکرد تا بهش غذا بدن. من:وایسا برات یه چیزی بیارم. رفتم کل یخچالو گشتم و بالاخره یه پاکت شیر پیدا کردم. ریختمش توی یه ظرف و گذاشتم براش که بخوره. زبون کوچولوشو میکرد توی شیر و خیلی آروم شیرشو میخورد. منم همینجوری بهش زل زده بودم و از کیوتیش لذت میبردم. یه لحظه حواسمو جمع کردم و چشمم به زخم گوشش افتاد. من(در حالی ک دارم نازش میکنم):آخی کتکت زدن؟بیا بریم دامپزشکی. لباسامو پوشیدم(معمولا لباس پوشیدنم پنج دقیقه بیشتر طول نمیکشه😂)بغلش کردم و بردمش دامپزشکی.
....... دکتر:حالش خوبه مشکلی نداره. من:دکتر به واکسنی چیزی احتیاج نداره چون میخوام گربه خودم شه دکتر:چند تا واکسن نیاز داره. براش میزنم فروشگاه. من:خب کیوت کوچولو موقع خریدهههههههههه!خب ببین از این هودی کوچولو خوشت میاد؟مثل هودی خودمه،صورتی کمرنگ. یه بارونی هم برات بر میدارم. -میووووووو من:خب اینو برات میخرم. بین این اسباب بازیا کدومشونو دوست داری؟این جوجه هه خوبه؟شایدم این خرگوشه رو دوست داری. خرگوشه رو میگیره تو بغلش و به طرز خیلی فجیعی کیوت میشهههههه! من:اگه از این صحنه عکس نگیرم میمیرم
چند دقیقه بعد... داشتیم قدم میزدیم. من:خب همه چی برات خریدم. فقط مونده اسمتو انتخاب کنم. چه اسمی بهت میاد؟ صدات میکنم کیوری. اوووومممم آره بنظرم خیلی خوشگله. دوست داری کجا بریم؟ داشتم میرفتم ک دیدم کیوری وایساد. من:به همین زودی خوابیدی؟هه تو باید به جا من بچه شوگا میشدی. (بغلش میکنم)خب ظاهرا باید بریم خونه. گذاشتمش سر جاش.
اینم از این پارت تا پارت بعد بدرود عزیزانم ❤️❤️❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)