
سلام من یسنا هستم این اولین رمان منه لطفا نظر بدین که چطور شده ادامه بدم یا نه
از زبان مرینت سلام من مرینتم تویه خانواده خیلی مهربون به دنیا اومدم اسم مامانم سابینه و اسم بابام تام بابام یه شیرینی فروشی داره که با بابام اونجا کار میکنن الان من 19سالمه و به دانشگاه میرم امروز رفتم به دانشگاه معلممون که اسمش خانم جینتا بود گفت که امروز سه دانش آموز جدید داریم همه با تعجب نگاه میکردیم که گفت آلیا سزار بیا تو اون یه دختر با موهای بلند قهوه ای بود خودشو معرفی کرد سلام من آلیا سزار هستم بعدش خانم گفت آدرین آگرست بیا تو اون اومد خیلی جذاب بود موهای زرد با چشمای سبز وقتی وارد شد درد بست اومد که وایساد یه نفر با کله خورد به در وقتی اومد تو گفت آدرین داداش بعد از توهم آدرم هستا همه خندیدن
اونم یه پسر ببا یه کلاه و به تیشرت آبی با یه هتفن تو گوشش اومدن نشستن آلیا اومد نشست پیش من سلام من آلیا منم گفتم سلام من مرینت خوشبختم زنگ که خورد من و آلیا خیلی حرف زدیمو صمیمی شدیم بعدش من موهای آلیا رو کشیدم و دوییدم داشتم میدویدم که خوردم به یه پسر افتادم زمین دیدم این همون پسر جذابس اون آدرین بود
آدرین گفت میشه از روم پشی زیر لبی گفت همه دختره یه شکلن منم پاشدم گفتم نخیر همه دخترا یه شکل نیستن دیدم قم قمه آدرین رو زمین افتاده آدرین داره به من نگاه میکنه قم قمع رو برداشتم ریختم روش از اعصبانی قرمز شده بود نفهمیدم چطور از اونجا دور بشم
رفتم تویه کلاس خانم اومد آلیا برگشت گفت خانم میشه من جامو با آدرین عوض کنم میخوام پیش نینو بشینم خانم گفت باشه با آلیا گفتم بعدا حسابتو میرسم اونم خندید و رفت آدرین نشست اونجا داشتم درسو مینوشتم که مدادم افتاد زمین خودشم پیش پای آدرین هیچ کاری نمیتونستم بکنم مجبور بدم دستمو انداختم تا بردارم پاشو گذاشت رو ستم محکم فشار داد گفتم آی گفت عیب نداره هنوز دارم واست منم گفتم میبینی تو حساب این کارتو مدادم رو برداشتم نشستم به فکری زد به سرم به خانم گفتم حالم بده میتونم برم خونه گفت باشه رفتم دنبال ماشین آدرین آها پیداش کرده کیلیدمو در آوردم روش خط انداختم بعش لاستیک هاشو با شو خالی کردم نشستم تویه ماشین خودم تا قیافه آدرین و ببینم وفتی ماشینش رو میبینه از زبان آدرین زنگ خورد رفتم پارکینگ تا ماشینمو بردارم که دیدم خط افتاده فهمیده کار اون دختر از زبان مرینت آدرین دیدم منم با ماشین رفتم جلوش گفتم بدرود گاز دادم
البته میدونستم حسابشو خیلی بد قراره بده ولی الان به این چیزا فکر نمیکنم آلیا بهم زنگ زد گفت که بریم بیرون منم زود لباس پوشیدم رفتم رفتیم لباس فروشی بعد از کلا انتخاب آلیا بلخره یه جیز خرید منم رفتم یه لباس رو پرو کردم وقتی اومدم بیرون دیدم آدرین اونجاس گفتم به این زودی باید حساب پس بدم دیدم آدرین منو دید فقط یه پوز هند زد گفتم وا یعنی نمیخواد کاری کنه رفتم لباس خودمو پوشیدم با آلیا رفتیم بیرون و باهم رفتیم پارک همونجاها بود که با کله رفتم تویه گودال همجام گلی شده بود آدرین اومدو گفت بدرود رفت گفتم برات دارم بد حسابشو میدی
بلند شدمو از آلیا خداحافظی کردمو رفتم خونه رفتم تویه حموم اومدم بیرون موهامو خشک کردم و لباسامو پوشیدم موهامو از بالا بستم زنگ زدم به دختر خالم رز تا بیاد باهم درس بخونیم از زبان زر سلام مرینت از زبان مرینت سلام رز بیا درس بخونیم اونم گفت باشه باهم درس خوندیم بعد رز گفت مرینت آدرین آگرست رو میشناسی گفتم چی اون آره بابا دشمن قسم خورده یوهو دیدم رز قش کرد از خنده گفت کلا تو خبر ها تو آدرین هستین گفتم جی گفت آره شما رو به عنوان دشمن تو فضایه مجازی پخش کردن
به رز گفتم چیکار کنم گفت بهتره با آدرین کاری نداشته باشی گفتم یعنی چه مگه داریم اون منو بندازی تو گودال پر از گل من کاری نکنم دیدم رز چب چب نگام میکنه گفتم باشه بابا کاریش ندارم اونم گفت ازش معذرت خواهی کن گفتم من چرا باید از اون معذرت خواهی کنم اون کنه دیدم بد تر چب چب نگام کرد گفتم دلت میاد گفت آره گفتم باشه معذرت خواهی میکنم گفت شمارشو بدم گفتم باشه بابا بده
شمارشو داد زنگ زدم برداشت گفت بله گفتم سلامتو موش خورده گفت به تو رفتم چی میخوای گفتم هرهر گفت هار هار گفتم زهرمار گفت دردو ورم دیدم رز داره نگاه میکنه به آدرین گفتم معذرت میخوام گفت چی حتما اینم یکی از نقشه هاته آره گفتم آره نمیبینی تو فضایه مجازی پخش شدیم گفت بله میبینم گفتم خوب گفت باشه بابا منم معذرت میخوام گفتم خداحافظ اونم گفت خداحافظ قطع کردم فقط بهش فش دادم
دوستان این پارت تموم شد لطفا نظر بدین اگه غلط املایی داشتم خودتو ببخشید
بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واااای مردم از خنده 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂چه عالی آفرین ادامه بده
اگه در آینده نویسنده بشی نویسنده عالی میشی
عزیزم آلیا سزار دوست مرینت بود اسم دانش آموز جدیده لایلا سزار بود
چه داستان قشنگی عزیزم 😍
امیدوارم موفق بشی 😘
عالییییی حتما داستاناتو میخونم . بازم میگم عالیییییییی???
عالییییییییییییی ?
خيلی خوب بود ادامه بده. دعوا هاشون خيلی باحال بود??