
برید بخونید و لذت ببرید💫
بلاخره مدرسه تموم شد...وسایلم رو جمع کردم و رفتم رو حیات پیش بچه ها....یون هی:داری میری شیفت؟....+نه افتادم شیفت شب...لی یون:ایول یشب باید بیایم مهمونت بشیم...جینا:راست میگه ادرس کافتو بده یبار باید بیایما....+باشه بابا رسیدم خونه لوکیشنش رو براتون میفرستم....یهو گوشیم زنگ خورد...+بله؟...سوهو:مدرسه ای؟...+اره...سوهو:بیا دم در میام دنبالت...+افتاب از کدوم ور در اومده که تو میای دنبالم....سوهو:انقدر حرف نزن کلاسم زودتر تموم شده دارم میام...+باشه بابا خداحافظ...گوشیو که قطع کردم جینا گفت:هی میخواستیم امروز باهم بریما....+شرمنده باشه برا فردا باشه؟.....جینا:هوف باشههه....+خداحافظ....سریع دویدم در مدرسه که یهو یه نفر دستمو گرفت....رومو بر گردوندم...+چیکار داری میکنی؟....سوجون:گفته بودی به کسی نمیگی...+الانم به کسی نگفتم....سوجون:اما دوستات رو به کافه دعوت کردی...+من کهدعوتشون نک..وایسا پاگوش وایمیسی؟....سوجون:نه..اه ولش کن ادرس کافه بهشون نمیدی فهمیدی؟....+باشه بابا....اومدم دستمو از دستش بکشم و محکم تر گرفت...یهو یه دستی اومد روی دست ما و محکم دستامون رو جدا کرد...سرمو بالا گرفتم...+س..سوهو
سوهو سرش رو بالا گرفت و به سوجون نگاه کرد..باهم چشم تو چشم بودن..اب دهنم رو قورت دادم و به هردوشون نگاه کردن...سوجون:داری چیکار میکنی؟....سوهو:من باید این رو از تو بپرسم...سوجون:هه..جنابالی کی باشی اونوقت...تا اومدم چیزی بگم گفت:دوست پسرش....هنگ کردم..این چی داره میگه...سوجونم کامل مثل من هنگ کرده بود...سوهو دستم رو گرفت و برد سمت ماشین...در رو برام باز کرد و نشستم...از پشت شیشه به سوجون نگاه کردم که ماتش برده بود..نشست پشت فرمون و حرکت کرد...+اون چی بود اونجا گفتی؟...سوهو:نکنه دوست پسر واقعیت بود؟...+چییی؟نه اینطور نیست...سوهو:پس یعنی مزاحمت شده بود...حالت صورتش عصبانی بود...+چرا یهو فاز برادر بزرگتر برت میداره...سوهو:اون کی بود؟...+همکلاسیم بود...سوهو: پس چرا داشت اونجوری باهات برخورد میکرد...+از شانس بد من با اون اونم تو همون کافه که من کار میکنم کار میکنه و ازم خواست این رو به هیچکس نگم....سوهو:همین؟....+هی تو چت شده؟...سوهو:بی خیال...رسیدیم در خونه و ماشین رو پارک کرد و رفتیم داخل
(۴ساعت بعد)...یه لباس خوب پوشیدم و موهامو درست کردم..+من دارم میرم سرکار خداحافظ...سوهو:خداحافظ...در رو که باز کردم گفت:رونا...سرمو برگردوندم:بله...سوهو:مواظب خودت باش...این امروز چش شده بود؟...+باشه ممنون...در رو بستم و قدم زنان رفتم سمت کافه...۱۰ دقیقه بعد رسیدم به کافه...+سلام خانم وو...^سلام زود باش که سرمون شلوغه...+چشم...داشتم میرفتم سمت اتاق پروکه سوجون رو دیدم...نگاهش یه جور دیگه بود..چشمم رو ازش گرفتم و رفتم لباس هام رو عوض کردم...پای صندوق داشتم سفارش میگرفتم که یهو دوتا پسر اومدن سفارش دادن...+لطفا بشینید و منتظر بمونید😊....هردوشون که انگار میخواستن چیزی بگن بهم نگاه کردن که یهو یکیشون گفت:راستی خانم شما خیلی زیبایید...از این حرفشون شکه شدم اما در کمال خونسردی گفتم:ممنونم☺....اون یکی گوشیشو کرفت سمتم و گفت:میشه شمارتون رو داشته باشیم...خیلی شکه شدم..چی باید میگفتم...+خب..راستش....سوجون:اون دوست پسر داره....رومو برگردوندم..پشت سرم وایساده بود....پسره:اوه که این طور معذرت میخوایم و رفتن....رو کردم بهش وگفتم:هی اون دوست پسر من نبود...سوجون درحالی که داشت قهوه میریخت گفت:باشه...+جدی میگم اون داداشم بود....این دفعه روش رو برگردوند سمتم و گفت:واقعا؟...+اصلا من چرا دارم به تو توضیح میدم؟...روم رو اونور کردم و مشغول انجام کارم شدم...
هوفف بلاخره شیفتم تموم شد...لباسام رو عوض کردم و رفتم دم در...به سوهو زنگ زدم که ببینم میتونه یاد دنبالم یا نه...+سلام سوهو شیفتت تموم شده؟...سوهو:سلام نه امروز سرم شلوغ بود شاید تا ۲ ساعت دیگه طول بکشه....(سوهو توی یه هتل رستوران خیلی شیک کار میکنه که حقوق مناسب و نسبتا بالایی داره)....+اوه باشه...سوهو:زنگ میزنم تاکسی بیاد دنبالت...+نمیخواد خودم میرم سرخیابون تاکسی میگیرم فعلا...گوشیو قطع کردم و رفتم سر خیابون...وایساده بودم که یهو سوجونم اومد کنارم وایساد...تعجب کرده بودم..مگه موتور نداشت همیشه؟...بی صدا وایسادم که یهو یه تاکسس دیدم اما قبل از اینکه من دستمو بالا کنم سوجون اون تاکسی رو گرفت....در تاکسی رو باز کرد...سوجون:بشین...سریع سرم رو بالا گرفتم...+چی؟نه نمیخواد خودم الان تاکسس میگیرم....سوجون:گفتم بشین...نمیدونم چرا رفتم و نشستم...خودشم رفت جلو نشست...تاکسی حرکت کرد....سوجون:خونتون کجاست؟....ادرس رو دادم و تاکسی رفت در خونمون....پیاده شدم و کرایه خودم رو حساب کردم...+ممنونم خداحافظ...سکجون:خداحافظ....تاکسی رفت...کلید انداختم و رفتم توی خونه...شام رو درست کردم و خودم خوردم برای سوهو هم گذاشتم توی یخچال...یه کاغذ نوشتم و گذلشتم روی میز...رفتم توی اتاقم و خودم رو پرت کردم روی تخت و خوابیدم
فردا صبح:کیفمو برداشتم و تا مدرسه دویدم..وقتی رسیدم به حیاط داشتم نفس نفس میزدم که یهوجینا و یون هی و لی یون با سرعت باد منو کشوندن اون سمت حیاط روی نیمکت...+چیکار دارید میکنید😐...جینا:تو دوست پسر داشتی و به ما نگفتی...+چییی؟...یون هی:خودتو به اون راه نزن دیروز همچی رو دیدیم...لحظه دیروز رو یادم اومد...+شماها...لی یون:تو واقعا به ما هیچی نگفتی😠....+بابا فرصت بدید اون داداشم بود...اون سه تا:چییی؟...+نخود چی میگم داداشم بود فکر کرد سوجون مزاحمه اومد و اونطوری گفت...یون هی:خدایی داداشت بود؟...+خب اره....جینا:وای خدا چقدر جذاب بود...+خواهرش منم دیگه😌....لی یون:انقدر چرت نگین دیر شد بدویبن بریم...سریع کیفامون رو برداشتیم و رفتیم سر کلاس
ساعت ۶ در کافه-->لباسای کافه رو پوشیدم و وایسادم پای صندوق...سوجون:دوستاتو که دعوت نکردی؟...+نه...داشتم حساب هارو دیت میکردم که یهو چشمم خورد به در مغازه...از پشت شیشه کافه یون هی،لی یون و جینا رو دیدم😨اینجا رو از کجا پیداکردن؟...سریع به سوجون نگاه کردم که پشتش به من بود...بچه ها وارد کافه شدند منم بی اختیار دست سوجون رو گرفتم و کشیدم زیر میز....سوجون:چی...سریع دستمو گذاشتم جلو دهنش....اروم گفتم:یون هی،لی یون و جینا اومدن قسم میخورم بهشون ادرس اینجا رو ندادم...دستمو از جلو دهنش زد کنار و اروم گفت:پس از کجا اینجارو پیدا کردن؟...+من نمیدونم...^چرا کسی اینجا نیست؟رونا..رونا....اب دهنمو قورت دادم و اروم از زیر میز اومدم بیرون....+من اینجام خانم وو...^زیر میز چیکار میکنی....+یچیزی افتاده بود رفتم برش دارم...^اون پسره هم شیفت تو کجا رفت؟...+اون..چیزه..رفت دستشویی...^باشه بیا سفارششون رو بگیر...+چشم...رفتم پای صندوق...جینا:رونا تو..تواینجا کار میکنی؟...+خب اره😅....لی یون:باورم نمیشه😳....+ما اینجا چیکار میکنید؟....یون هی:راساش رفتیم کافه همیشگی ولی به خاطر بازسازی بسته بود و لی یون اینجارو تو نت پیدا کرده بود...با پا زدم به سوجون که زیر میز بود تا بفهمه...+اهان..خب سفارش بدید که سرم شلوغه...سفارشاشون رو دادن و رفتن نشستن...اروم سرم رو بردم زیر میز...+دیدی من نگفتم بهشون؟....سوجون:فعلا بگو من چه غلطی کنم این زیر....+همینجا وایسا....سریع رفتم تو اتاق پرو و یکی ماسک مشکی و شونم رو برداشتم و برگشت زیر میز....+این ماسک رو بزن و با این شونه مدل موهاتو عوض کن..زود باش....سوجون:چی؟اما....سرمو از زیر میز در اوردم و رفتم سراغ سفارشات...چند دقیقه بعد سوجونم اومد...با دیدن قیافش خندم گرفت😂...سوجون:به چی میخندی؟...خندمو جمع و جور کردم و گفتم :هیچی....سفارش بچه ها رو گذاشتم توی سیی برم براشون...+بفرمایید...جینا:وای ممنون خانم😍...+مسخره بازی در نیارید😐من کار دارم فعلا....
خب اینم از پارت ۳🙂 چطور بود؟💖 کامنت یادتون نره ها💋😗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد رو لطفا بزار
پارت بعد کی میاد؟