🌙زیبا تر از ماه💛P¹

بعد یع پرواز طولانی، بلاخره هواپیما نشست رو زمین.از هواپیما کع اومدم بیرون واقعا ذوق داشتم.چون قرار بود یع مدتی اینجا زندگی کنم، اونم تو سئول.واقعا باورم نمیشد کع الان اینجام.

یکم تو فرودگاه گشتم،یع قهوه خوردم و منتظر رزی شدم.رزی پنج سال بود کع اومده بود کره و تو سئول زندگی میکرد.تو این پنج سال دلم براش خیلی تنگ شدع بود ، چون ما از بچگی با هم بزرگ شدع بودیم و باهم خیلی صمیمی بودیم.

البته اسمش رزالی بود ولی من رزی صداش میکردم.دیدم از دور یکی دارع برام دست تکون میده. آرع،خودشه،رزیه. دووید سمتم و محکم بغلم کرد، مث اینکه اونم دلش برام تنگ شدع بود.

من بخاطر پرواز طولانی کع داشتم خیلی خسته بودم، واس همین زود سوار ماشین شدیم تا بریم خونه رزی.رزی تنهایی زندگی میکرد و پدر و مادرش تو مکزیک زندگی میکردن. منم با پدر و مادرم تو آمریکا زندگی میکردم ولی الان میخوام یع چند وقتی تو کره بمونم.

من پدرم کره ای و مادرم آمریکاییه . اما من شبیه پدرم هستم و کاملا شبیه کره ای ها.از بچگی پدرم بع من کره ای یاد میداد و الان کع ۲۳ سالمه خیلی راحت کره ای حرف میزنم.

حتی اسمم هم کره ایه چون پدربزرگم یعنی پدر، پدرم انتخاب کرده.اسمم جالبه، خب من خوشحالم کع اسمم چوی جونگ مینه. بابابزرگم خوش سلیقه بودع ها!😄