
های گایزز😐✊ ببخشید یکم دیر ب دیر میزارم اخه مسافرت تشریف دارم و تا ب خودم میام میبینم چهار روز گذشته که نزاشتم😳✊ خب اگه یکم دیر شد ب بزرگی خودتون ببخشین😌✊
سلنا با تعجب گفت:پدر و مادر هری کشته شدن؟چرا؟ هاگرید با اضطراب گفت:اره سلنا....داستانش طولانیه!نمیدونم شایستگی لازمو دارم که اینو واستون تعریف کنم یا نه!ولی بالاخره باید بدونین!
هاگرید مکثی کرد و حرف هایش را از سر گرفت:اون قدیما!یعنی حدودا 15،16 سال پیش اوضاع جامعه جادوگری خیلی قمر در عقرب بود! سلنا پرید وسط حرف هاگرید:چرا؟ هاگرید گفت:صبر کن دارم میگم دیگه!اول از همه باید اینو درک کنین!همه جادوگرا خوب نیستن!
هاگرید مکث دیگری کرد و ادامه داد:یکی از جادوگر ها خیلی بد بود!اسمشو نمیتونم بگم و ازم نخواه که بگم! سلنا با تعجب گفت:چرا؟ هاگرید پاسخ داد:چون همه ازش میترسن!اون جادوگر خیلی خیلی بدی بود!خب ی بار اسمشو میگم ولی دیگه نخواین تکرار کنم!اسمش.....ولد...مورت بود!
همینطور که بر روی صندلی مترو نشسته بودند هاگرید با صدای اهسته ای ادامه داد:این جادوگر جادوگر خیلی خیلی بدی بود!خیلی بد! خیلی از خانواده ها بخاطر همین جادوگر از هم پاشیدن!مثلا خانواده لانگ باتم.یا فرنچستایل..خب حالا بگذریم!اون دوران دوران خیلی بدی بود!نمیتونستیم ب جادوگرایی که نمیشناسیم اعتماد کنیم!روز به روز قدرتمند تر میشد و طرفدارای بیشتری جمع میکرد!
مترو در حال کم کردن سرعت بود و سخنان هاگرید رو به پایان:خب حالا کسی نمیدونه چرا!اما اون یه روز رفت ب خونه ی مامان و بابای هری!اون میخواست هری رو بکشه. اول باباشو کشت و بعد رفت که هری رو بکشه و چون که مامانش از جلوی هری کنار نرفت مامانشم کشت!بعدم خواست هری رو بکشه!اینجاست که به نکته نامفهمومی میرسیم! اون ادم های زیادی رو کشته بود!اما وقتی خواست هری رو که اونموقع یه بچه یک ساله نوزاد بود رو بکشه طلسمش برگشت ب خودش و خودش ناپدید شد
هاگرید دوباره ادامه داد:بعضیا میگن اون مرده!بعضیا هم میگن که اون یه جایی قایم شده!ولی ب نظر من همه اینا چرنده!اون یه روزی برمیگرده!دامبلدورم همینو میگه!ب نظر دامبلدور اون انقدر ضعیف شده که دیگه قدرتی نداره و عاجزه!ولی منتظره که قدرتشو بدست بگیره و دوباره برگرده
مترو در ایستگاه سوم وایساد و وقت پیاده شدن انها بود! هاگرید گفت:خب بگذریم!بریم که وسایلتون رو بگیریم!بعد پاکت نامه ای را به دست سلنا داد. و گفت:بیا بخون ببینیم چیا لازم داریم! سلنا شروع به خواندن کرد
مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز *روپوش مدرسه اقلام مورد نیاز دانش آموزان سال اول: 1-سه دست ردای ساده(مشکی) 2-یک کلاه ساده ی نوک تیز برای روزها(مشکی) 3_یک جفت دستکش ایمنی(از پوست اژدها یا مشابه آن) 4_یک شنل زمستانی(مشکی با نوار های نقره ای) توجه داشته باشید که روی تمام لباس های دانش آموزان باید نام و نام خانوادگی انها نوشته شود. کتاب های درسی همه ی دانش اموزان سال اول باید یک نسخه از کتاب های زیر را تهیه کنند: 1_کتاب طلسم ها و ورد های ویژه(سال اول) اثر میراندا گوشاک 2_تاریخچه جادو اثر باتیلدا بگشات 3_نظریه های جادویی اثر ادالبرت وفلینگ 4_راهنمای تغییر شکل ویژه مبتدی ها اثر امریک سدیچ 5_هزار گیاه و قارچ سحر امیز اثر فیلیدا اسپور 6_مبانی معجون های سحر آمیز اثر ارسیوس جیگر 7_موجودات افسانه ایدو محیط زیست آنها اثر نیوت اسکمندر 8_جادوی سیاه:راهنمای دفاع شخصی اثر کونتین تریمبل *سایر وسایل مورد نیاز _یک چوبدستی سحر امیز _یک دست پاتیل(از الیاژ قلع و سرب اندازه شماره دو) _یک دست محفظه کوچک بلورین یا کریستال برای مواد اولیه معجون ها _یک تلسکوپ _یک ترازوی برنجی هر دانش اموز مجاز است که همراه خود یک جغد،گربه و یا وزغ نیز بیاورد.لازم به ذکر است که دانش اموزان سال اول حق داشتن جاروی پرنده را ندارند.
هری که مات و مبهوت مانده بود گفت:یعنی همه اینا رو میتونیم از لندن بخریم؟ هاگرید گفت:اگه بدونیم کجا باهاس بریم معلومه که میتونیم! انها از جلوی سوپر مارکت..کفاشی..اداره پست..پاساژ و رستوران و ... گذشتند اما در هیچ جا نشانی از جاروی پرنده یا چوبدستی سحر امیز و یا کتاب های جادویی نبود
انها مقداری دیگر راه رفتند تا یکهو هاگرید جلوی مغازه درب و داغونی وایساد:خب..بیاین بریم تو! سلنا با تعجب برگشت و متوجه قهوه خانه ای شد که اگر هاگرید به ان اشاره نمیکرد ان را نمیدید و حس میکرد بقیه نیز همینطورند! سلنا حس عجیبی داشت!ِ حس میکرد کسی به جز خودش و هاگرید و هری ان را نمیبیند.m
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگ بود
یک نظریه امیدوارم ناراحت نشی ولی حدسم این هست که سلنا مال خانواده فرنچستایل که اشاره کردی هست
مرسی!
ن نیست
عالییییییی
داستانتو گذاشتم تو پروفم میدونی؟😁💕
مرسییی💜
اره دیدم دستت طلاا😍😍
راستی چرا خسته ای؟😔
خواهش ^^♥️
بوس💋
به دلایل زیادی که یکیشون آدمان :)
فداتت شمم💜😍
اره ب خدا منم از دست ادما خسته ام💔
نشی🥺🥺💕♥️
هممون خسته ایم🙂💔