
سلامممممممم:)))))))
از زبان کت : من و. لیدی باگ داشتیم حرف میزدیم جدیدا خیلی به. درخواست های قراری که میدم جوابش مثبته😍 ولی باز یهووووو.... یه موجود عجیب از یه دود سیاه اومد بیرون دقت که کردیم دیدیم سه سر هست و کله هاش کله های سگن😐 لیدی :اینا چرا اینطورین🤨. کت : پس میشه بگی سه غول عجیب یه سر باید چه شکلی باشه😐 لیدی : آخه نگاشون کن یه جوریه انگار دارن بازی میکننن🤨 ( الان سگا یه ماشین رو گرفتن و دارن باهاش ماشین بازی میکنن😐و اینکه اندازه اون سروره بود بچه بود هم اندازه اونن)لیدی :-همینجوری داشتیم اونا رو برسی میکردیم که یهو یه پرتال پشتمون باز شد و جک اومد بیرون... جک : هاممممم😴(خمیازه ) ببینم داخل کدوم زمانم🤕 یه نگا به لیدی و کت کرد و گفت اوکی گرفتم😁 کت :پس بگو چطور باید این غول رو شکست بریم😈 جک : بابا چطور دلت میاد به اینا بگی غول ... کت :الان اینا غول یا هیولا نیستن 🤨 ... جک : بزار نوشونت بدم😁 .. جک آروم آروم میره سمتشون که سگا تا جک رو میبینن شروع میکنن سه تایی لیس زدنش😐 ( فقط تصور کنین سه تا سگ اونم با چه اندازه شما رو لیس بزنن😂) جک : ب... بسه.. سگا پس نکردن😐... جک : خوب دیگه مسخره بازی تعطیله 😤 یهو سگا گوش هاشونو گرفتن و رفتن عقب .. جک : خوب اینم از این😁
... الان سگا نشستن یه گوشه با صورت ناراحت به جک نکا میکنن و لیدی و کت رفتن پیش جک .. لیدی : اممم دقیقا چیکارشون کردی🤨 جک : راستش اینا نگهبان یه زندان میان بعدین که من اشتباهاتی سر سفر های زیادی کخ داشتم نمدونم کی یه پرتال باز کردم که اینا اومدن 😑 کت : ولی هیچ پورتالی نبود یه دود سیاه بود🤔 جک : فکر کردی فقط یه پرتال من دارم😐 کت : مگه چقدر داری😐 جک : اممممم راستش حسابش دستم نی ولی اصلی هاشون همین سفیده و این دود سیاهه هست 😁 و خوب من این گوگولی های رو ببرم سر کارشون 😉 و خدافظ همگی... سگا رو آروم یه صدا کرد و دنبالش رفتن و همون دود سیاه باز اومد و رفتن توش ... کت : خوب😁 چه کنیم بانوی من😉 لیدی : راستش نمیدونم😐 کت : میگم تو تا حالا درباره اژدهای سرخ چیزی شنیدی ... لیدی:-چ... چی منظورت همون آدمی که چندین سال پیش شبا میومده به مردن کمک میکرده 😅 کت :اره طبق گفته های مردم اون خیلی کوچیک بوده ولی چند نفر بالغ زو خیلی راحت لتو پار میکرد😁 لیدی : به شایعه ها توجه نکن و اینکه من کار دارم باز باید برم 😢 کت : ببینم چرا ناراحت شدی .. لیدی : نه من خوبم خدافظ کت😖( خیلی سریع از کت نوار دور شد) مرینت : وقتی رسیدم خونه به حالت عادی برگشتم خیلی حالم بد بود😢 آخه چرا همش این خاطره جلوی چشمم 😭 تیکی: مرینت میتونی بع من بگی چی شده شاید بتونم کمکت کنم .. مرینت : راستش اره حتمی باید دربارش با یکی حرف بزنم😖😖 .... یه نکته مرینت الان دوم دبیرستانه و ۱۷ سالشه
مرینت : چندین سال پیش من سلیقم و رفتارم مثل الکس بود 😢 راستش منو الکس از اون زمان با هم آشنا هستیم و فقط اون غیر از من میدونه که من اینجوری بودم😞تیکی: خوب سر چی رفتارت عوض شد ... مرینت : هعی😞 خیلی وقت پیش زمانی که من سیزده یا چهارده سالم بود یه فردی خیلی شایع شده بود که به مردم داخل شب کمک میکرد مثلا اگه دزد بهشون حمله میکرد یا کلا از خطر نجاتشون میداد راستش رو بخوای😖 اون فرد من بودم😢 تیکی: یعنی تو قبلا هم قهرمان بودی😦 اما خوب چرا دست کشیدی مرینت : بزار اول بهت بگم چطوری کارمو انجام میدادم ... مرینت رفت سمت کمد لباسش و رفت یه جعبه از پشت لباس ها اورد وقتی بازش کرددد.. مرینت: این لباس من بود باهاش همه ماموریت هارو میرفتم و اگه به استین هاش دقت کنی میبینی که دوتا قلاب دارن ساخت خودمن😁 و اینکه اون زمان الکس اطلاعات جمع میکرد و من ماموریت انجام میدادم ولی یه بار یعنی در واقع آخرین بار یه اتفاق خیلی بد افتاد😢
مرینت : الکس برام اطلاعات اورد که دارن خانواده کلویی که حتی اون زمان هم شهردار بودن رو ازشون دزدی میکردن راستش اون زمان من با اینکه از کلویی بدم میومد باز رفتم و این اتفاق افتاد 😖 دزده: هعی آقای شهردار هیج کار احمقانه ای نکن و گرنه شلیک میکنم😈 اژدهای سرخ: ( همون مرینت لقبشه) چرا با یه هم قد خودت در نمیفتی 😏 دزده: آخه تو هم قد منی😂 کلویی: کمکمون کن اژدهای سرخ😭 دزد : اوه پس این اژدهای سرخی که میگن تویی 😈 پس بیا جلو ببینم چیکار میتونی بکنی😈 ... اسلحه رو گذاشت تو جیبش و حمله کرد سمت مرینت... بعد یه مبارزه که دزده داشت شکست میخورد دزده بعد عصبانی شد و اسلحشو در اورد😰 و شروع کرد شلیک کردن اما مرینت از همشون جا خالی میداد که یهووو دزده : عه چی شد😐 مرینت : فکر من تیر تموم کردی😂 حالا تسلیم شو😈 دزد : به همین خیال باش😈 یه سر تفنگشو گرفت و دستشو محکم کبوند داخل پام😣 دزده :-کارت خوب بود اژدهای سرخ ببینم بعدا میخوای چیکار کنی😈 مرینت :حالم خیلی بد بود😖 قشنگ نمتوستم پامو تکون بدم ... اندره ( همون شهر دار) اژدهای سرخ حالت خوبه ... اژدهای سرخ : اره خوبم هیچی نیست یه درد سادست🤕😄 داشتم میرفتم که یهو کلویی گفت ممنونم نجاتمون دادی ... اژدهای سرخ: وظیفه قهرمان ها کمک کردنه😉 و هر جور شده با قلاب هام خودمو رسوندم جلو در راستش حتی مامان بابام هم نمیدونستن اما دیگه نمیتونستم 😣 در زدم و مامانم درو باز کرد ... سابین : اوه اژدهای سرخ چه کمکی میتونم بکنم😁 مرینت : فقط (نکته تمام مدت هودی پوشیده و کلاهشو گذاشته سرش) کلاه هودیمو در اوردم و آخرین چیزی که دیدیم قیافه تعجب زده مامانم بود .. سابین : وقتی هودیشو برداشت باورم نمی شد مرینت بود😯 که یهو افتاد سریع گرفتمش 😨 تاممممم ( بابای مرینت و اینکه مرینت میبرن بیمارستان و پاسو رو پانسمان میبندن و الان مرینت رفته تو اتاقش و قول داده دیکه ابر قهرمان بازی نکنه و الان میریم بع پیش مرینت تو خود اتاق) مرینت : خیلی صدمه از اون اتفاق دیده بودم😖 پام هنوز درد میکرد به هودیم یه نگا انداختم تصمیم گرفتم تموم کنم من برای این کار ساخته نشدم و از همون موقع سلیقمو رو عوض کردم کردم و آروم آروم رفتارم هم عوض شد
تیکی : عجب داستانی ولی خوب مرینت تو باید یا خاطرات اون زمان رو فراموش کنی یا سعی کنی باهاشون کنار بیای مثلا اگه اون کارو نمیکردی کی میدونست سر خانواده کلویی چی میاد یا هر کس دیکه ای که نجات دادی و اگه اون زمان تمرین های مبارزه نمکردی الان چطوری میخواستی ابر قهرمان باشی😁 ممنونم تیکی تو همیشه کمکم میکنی .. تیکی: خواهش میکنم 😁 و خوب مرینت برو بخواب که فردا امتحان شیمی داری 😁مرینت :-چییییییی وای خدا بدبخت شدم😭 تیکی: بابا خودمون دیروز تمرین کردیم همرو بلد بودی😄حالا بگیر بخواب😁 مرینت:اره بهتره که بخوابم هامممم (خمیازه) شب بخیر تیکی ... تیکی: شب بخیر
خوب این پارت چطور بود😁 و اینکه بخاطر درخواست های زباد شما داستان مرینت رو تعریف کردم و راستش این چند روزه انگیزم برا نوشتن داستان کم شده بود چون کامنت کم بود ولی به با خودم گفتم من به دلیل داستانمو مینویسم یک به دلیل علاقه ای که به میراکلس و نویسندگی دارم و بخاطر همون چند نفری که لطف میکنن داستان من میخونن و بگید دوست دارین کی کشف هویت بشه زود یا دیر البته خودم زود ترو ترجیح میدم چون خیلی برنامه ها برای بعد کشف هویت دارم 😈 و فعلا بای😉
.......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زـــــــــــــــــــوــــــــــــــــــدــــــــــــــ تــــــــــــــــــــرــــــــــــــ
پارت بعد کشف هویت شه😑والا از جرمیو توماس به اندازه کافی حرصی هستیم حداقل سر این داستانا حرص نخوریم گناه داریم😂
عالی بود پارت بعد راستی این تعداد کامتتو لایک برای همه عادیه این کم نیست بعدی را بزار
ممنون و اره یکم نگاه کردم دیدیم عادیه😐و اینکه بخاطر فاصله پارت ها معذرت میخوام من یکم این مدت سرم شلوغه ولی به زودی پارت های بعدو میذارم😁
ایراد نداره فقط بزار شده صد سال صبر میکنم
عالی بود
ممنون😁
عالی بود هرجور خودت تر جیح میدی
ممنون و ترجیح خودم یه کشف هویت دردناکه 😈
فکر کنم باید دیگه فراری باشم😂 و چقدر من خنگم اسممو اشتباه تمام مدت نوشته بودم😐 اسم درستم مآمور۱۲ هست😁
عالیییییی
ممنون😁
عالللللییییی
ممنون 🙃😉
عالییییییییی زود کشف هویت بشه
ممنون و ببینیم چی میشه😉
عالییییییییییییییییی بود👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻😘😘😘😘😘
ممنون ❤❤