8 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💜BTS💜 انتشار: 3 سال پیش 14 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام این یک داستان هست راجب من و جیمین لایک و کامنت یادتون نره
بریم که شروع کنیم😃
سلام اسم من عسل هست وداستانم در مورد من و بی تی اس هست خب من ۱۲ سالم هست و ۲ روز دیگر تیز هوشان دارم
روز اول : صبح از خواب بیدار شدم و رفتم تا یک دور دیگر از روی کتاب ها نگاه کنم من خیلی خونده بودم به خاطر همین مطمئن بودم قبول میشوم رفتم صبحانه خوردم و کتاب را باز کردم تا نصفه رفتم شب بود من با پدر و مادرم زندگی می کنم
رفتم مسواک زدم و خوابیدم
روز دوم : رفتم و صبحانه خوردم و نصفه بعدی را خوندم و دوباره شب شد و خوابیدم
صبح امتحان : از خواب بیدار شدم صبحانه خوردم و رفتم سر جلسه امتحان امتحان رو به زودی تموم کردم و به نظرم امتحان خیلی آسون بود اومدم خونه
( نویسنده: چند روز بعد ) منتظر بودم که جواب های تیز هوشان بیاد که یهو
دیدم یک شماره ناشناس با من تماس گرفته گوشی رو برداشتم گفت سلام خانم عسل ؟ گفتم سلام بله خودم هستم بله گفت بهتون تبریک می گم شما تیز هوشان رو قبول شدید و کره از شما دعوت کرده تا یکی از ساکنین انجا باشید و بعد گفتم ممنون و قطع کرد داشتم از ذوق می مردم همون لحظه رفتم به مامانم گفتم و دوباره روز بعد همون شماره بهم پیام داد اگر پیشناهاد ما رو قبول می کنید به همین شماره پیام بدید من گفتم من قبول می کنم ولی مادر و پدرم هم باید بیان پیام داد باشه پس ساعت ۷ توی فرودگاه باشید
ساعت ۷: همه ی وسایل هامون رو جمع کردیم و توی فرودگاه بودیم که یهو
یک آقا اومد و گفت سلام خانم عسل اسم من آقا کاروکی هست بهش سلام کردم و گفت دنبال من بیاید ما دنبالش رفتیم تا به یک جت رسیدیم اقا گفت این جت شخصی شما هست ما سوارش شدیم و رفتیم بعد از ۹ ساعت پرواز پایین رو نگاه کردم که یهو
کره رو زیر پام دیدم بعد رفتیم پایین و جت نشست بعد پیاده شدیم و چند اقای کره ای که فارسی بلد بودن ما رو سوار کردن و به طرف خونه ی جدیدمون بردن خونمون خیلی بزرگ بود وقتی رسیدم مستقیم رفتیم خوابیدم ( نویسنده : ۱ سال بعد ) ۱ سال بود توی کره زندگی میکردم و چند وقتی بود بیکار شده بودم به خاطر همین لباس طراحی می کردم و می دوختم و میپوشیدم یک روز با یه ماشین تصادف کردیم راننده اون یه مرد بود که عقب اون ماشین یه زن بود وقتی پیاده شدم اون زنه لباس منو دید منم داشتم میرفتم مهمونی
اون خانم مدیر برنامه های افراد معروف کره بود و اون روز که ماشین های ما تصادف کرده بودن شماره منو برای طراحی لباس گرفت و رفت چند روز بعد یه شماره از کره بهم زنگ زد وگفت بیا برای افراد کره لباس طراحی کن و اینکه ایشون همون خانم بود که اسمشون انجلینا بود من رفتم و حدود ۲ سال اونجا برای افراد کره لباس طراحی می کردم و همیشه هم لباس ها خوشگل از آب در میومدن یک روز آنجلینا به من گفت
ایزی ایزی پارت یک تامام با کرم های موجود در بدن من آشنا بشوید و اینکه به خاطر چشم و انگشت های یک بنده خدایی به لایک و به فالو و به کامنت گلم مرسی که این تست رو زدی برو بعدی چالش داریم
چالش : دوست داری کدوم کشور بری؟
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (7)