10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Fati انتشار: 3 سال پیش 949 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلاااااام سلاااااام✋🏻
دویدم و روی دو زانو نشستم تکونش دادم و رو به خودم چرخوندم چشماش بسته بود، ناله ای کرد ، بلند شدم دوان دوان رفتم و در همه ی اتاقهارو زدم : جیمین حالش خوب نیست، نامی، بچه ها، جونگ کوک بیرون دوید و کنارم روی زمین نشست : جیمین، جیمین صدامو میشنوی؟!جیمین دست جونگوکو گرفت و فشار داد بلند شدم و شماره امبولانس رو گرفتم : ببخشید میشه بیاین اینجا؟! نمیدونم چه اتفاقی براش افتاده ، گوشیو دست تهیونگ دادم تا ادرس اینجارو بهشون بگه رفتم تو اتاقم و لباس پوشیدم باید همراهش میرفتم از توی کوچه صدای اژیر امبولانس میومد بیرون دویدم دکترا جیمین رو روی تخت سیار گذاشته بودن و داشتن میبردنش
با ارامش تختو وارد ماشین کردن میخواستم برم بالا که جونگ کوک دستمو گرفت چرخیدم ، نمیذاشت برم، به چشماش زل زدم فهمید، فهمید که میخوام کمک کنم میخوام پیشش بمونم، اگه همراهش نرم نمیدونم چه اتفاقی میوفته، فهمید که نگرانم، دستمو ول کرد سرمو پایین اوردم به نشونه ی قدردانی و سوار شدم کل راه دست جیمینو گرفتم...سریع پیادش کردن و بردنش تو اتاق باید معاینه میشد ، هوسوک پیام داد که اخرشب برای دیدنش میان، روی صندلی بیمارستان نشستم و منتظر موندم تا اینکه پرستار صدام زد :همراه پارک جیمین بلند شدم و گفتم : من گفت همراهم بیاین باید فرم پر کنین
با ارامش تختو وارد ماشین کردن میخواستم برم بالا که جونگ کوک دستمو گرفت چرخیدم ، نمیذاشت برم، به چشماش زل زدم فهمید، فهمید که میخوام کمک کنم میخوام پیشش بمونم، اگه همراهش نرم نمیدونم چه اتفاقی میوفته، فهمید که نگرانم، دستمو ول کرد سرمو پایین اوردم به نشونه ی قدردانی و سوار شدم کل راه دست جیمینو گرفتم...سریع پیادش کردن و بردنش تو اتاق باید معاینه میشد ، هوسوک پیام داد که اخرشب برای دیدنش میان، روی صندلی بیمارستان نشستم و منتظر موندم تا اینکه پرستار صدام زد :همراه پارک جیمین بلند شدم و گفتم : من گفت همراهم بیاین باید فرم پر کنین روی میز اطلاعات یه کاغذ و یه خودکاررو جلوم گذاشت و ازم پرسید شما چیکاره شونین؟ گفتم :....دوست ، حواسم به عکاس فضولی که چندمتر باهام فاصله داشت، نبود . فرمو پر کردم که دیدم دکتر از اتاق بیرون اومد جلو رفتم و گفتم چی شده؟!+یه حمله ی عصبی بوده و رفع شده آه کشیدم : کی میشه ملاقاتشون کرد؟ گفت چنددقیقه ای هست بهوش اومدن میتونین ببینینشون
دنبالش رفتم اتاق 143 ، اروم درو باز کردم داشت از پنجره بیرونو نگاه میکرد وقتی منو دید تعجب کرد رفتم نزدیکش : خوبی؟! -نباید اینجا باشی+چرا دقیقا؟! -من به مراقبت تو نیاز ندارم ، اداشو در اوردم : من به مراقبت تو نیاز ندارم، این چه دشمنیه با من راه انداختی؟ همین الان یه حمله ی خفیف داشتی میخوای جفتمونو سکته بدی؟! -چرت نگو من قوی تر از این حرفام سمت مبل رفتم و روش نشستم و گوشیمو در اوردم و سرگرم بازی شدم-هی پس من اینجا چیکار کنم؟! +خب دوست داری چیکار کنی؟! اینجا سرگرمی وجود نداره..+برام بخون-چی؟! +گفتم برام بخون ، لحافشو جابه جا کرد و سعی کرد بشینه کمکش کردم و بالشتو صاف کردم، نگاهش به بیرون از پنجره بود نفس عمیقی کشید و شروع کرد :
I need you girl
محتاجتم دختر
왜 혼자 사랑하고 혼자서만 이별해
چرا یه طرفه دوستت دارم ، چرا تنهایی دارم عذاب میکشم
I need you girl
محتاجتم دختر
왜 다칠 걸 알면서 자꾸 니가 필요해
چرا با اینکه میدونم قراره بیشتر عذاب بکشم ولی بازم بهت احساس نیاز میکنم
I need you girl 넌 아름다워
محاجتم عزیزم ، خیلی خوشگلی
I need you girl 너무 차가워
محاجتم عزیزم ، خیلی سردی باهام
(I need you girl I need you girl
محاجتم عزیزم ، لازمت دارم
+صدات خیلی قشنگه-ممنون توهم خوب میرقصی ، یه لحظه کل اتاق تو سکوت فرو رفت +الان ازم تعریف کردی؟!-هه، خواستم یچیزی گفته باشم، حرصم گرفت خواستم چیزی بگم که در باز شد و پسرا اومدن تو رفتم سمتشون و سلام کردم تهیونگ اومد جلو و موهامو بهم ریخت : چجوری ازش مراقبت کردی؟! +کار سختی بود همه خندیدن جین گفت : جیمینا میخوای امشب پیشت بمونم؟! -نه مین سو میمونه. با تعجب به سمتش چرخیدم، یعنی خوشش اومده؟!
اما جیمین ادامه داد : نمیخوام داداشام تو زحمت بیوفتن اینکه مین سو کارامو انجام بده جالبه، حرفش مثل تیری تو قلبم نشست ، یونگی دستشو روی شونه ام گذاشت بغضمو فرو خوردم و گفتم : میمونم . هوسوک گفت : نه مین سو مجبور نیستی ، نگاهی تهی به جیمین انداختم : نه میمونم.
دورهم نشستیم و غذا خوردیم برای اخرین بار نامجون ازم پرسید چیزی نیاز دارم یا نه گفتم نه ، نامجون بغلم کرد و بعدش رفت بدون هیچ حرفی رفتم سمت مبل و روش دراز کشیدم و پشتمو کردم به جیمین، +مین سو با لحن خشن گفتم چیه؟جا خورد یکم مکث کرد و بعدش گفت قرصمو یادت رفت، بلند شدم از تو جعبه ی کنار دستش قرصشو برداشتم و با یه لیوان اب دادم دستش بعدم تختشو صاف کردم
+چرا اینجوری میکنی؟! -فکر کردم گفتی کار کردن من برات جالبه نیشخندی زد: معلومه که جالبه، دندون غروچه ای رفتم و دوباره رو مبل ولو شدم +فردا کلی خبرنگار میریزه تو اتاق تو که نمیخوای ابروی منو ببری؟ -به من چه میخوای فردا ساعت 5 صبح ازینجا برم و بعد از ژستایی که برا عکاس ها میگیری برگردم؟ +تو فکر کردی حمله عصبی یه شوخیه؟! -اوه برای تو که شوخیه
چنددقیقه برای هم سیگنال نفرت فرستادیم و بعدش باهم چرخیدیم تا پشتمون بهمدیگه باشه محکم گفت شب بخیر گفتم شب بخیر و با تمام فشاری که روم بود خواب رفتم
فردا صبح با تکون شدیدی بیدار شدم نور خورشید چشمامو زد جیمین بود روزنامه ای رو تو دستش گرفته بود و با عصبانیت به من زل زده بود چشمامو مالیدم تا بهتر ببینم تیتر روزنامه این بود : پارک جیمین، ایدل معروف گروه BTS دوست دختر دارد ، چشمام گرد شد : چیییی؟! جیمین روزنامه رو روبه خودش گرفت و شروع کرد به خوندن : پارک جیمین در طی حادثه ای به بیمارستان منتقل شد همراه وی دختر زیبایی بود که خودش را به مسئول بیمارستان دوستِ پارک جیمین معرفی کرد ایا واقعا بین انها رابطه ای است؟! روزنامه رو انداخت و گفت : گندش بزنن
تقریبا رو مبل نشسته بودم جیمین وسط اتاق راه میرفت : چرا خودتو به عنوان دوستم معرفی کردی؟! +چی توقع داشتی؟! نکنه میخواستی خاله، عمه یا مادرت معرفی کنم؟! جیمین با عصبانیت به سمتم اومد که پاش رفت روی روزنامه و لیز خورد و روی من افتاد سرم روی دسته ی مبل خورد ، فقط چند سانت باهم فاصله داشتیم حتی بالباس بیمارستان هم جذاب بود، که در باز شد و سیل خبرنگارها و عکاس ها وارد شدن جیمینو از روی خودم هل دادم ولی مطمئن بودم که دیر شده ، باران سوال ها روی سرمان ریخت :آقای پارک جیمین شما واقعا وارد رابطه شدین؟! خانم فکر میکنین با ایشون که یه فرد مشهوره خوشبخت میشین؟! رابطه شما واقعیه؟! لطفا به ما بگین، چجوری باهم اشنا شدین؟! خانم شماهم هنرمندین؟! چرا به ما رابطه تونو نشون نمیدین؟! جیمین چرخید و لبخند شرورانه ای روی صورتش نقش بست : چرا چیزی که میخوان بهشون ندیم؟! و فاصله بینمون پر شد...
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
54 لایک
عالیهههههه
عالیییییییییی لطفا پارت بعد رو زود بزار😃🙃💜
مرسییییی که دوست داشتی😍گذاشتم تستچی منتشر نکرده هنوز☹️
سلام پارت بعدی را کیه میزاری لطفا زود تر
یذره درگیرم امشب و در طول فردا مینویسم دیگه یذره هم طول میکشه منتشر بشه🙂
وای عالی بود خیلی جالبه بود لطفا با امید به کارت ادامه بده و نا امید نشو 🌟🌟✌✌
مرسییی🥺خیلی خوشحالم که دوسش داشتین واقعا حرفاتون بهم امید میده☺
عالی منتظر پارت بعدم👌😃❤️
مرسییی💛چشم 🥰
پارت بعد عالی بود💞
خیلی ممنونم چشم حتما 💜💛