
سلام........خوببب امروز شنبست و اینم پارت جدیددددد 🙂
پ ۶ ق ۱ : صدای دو نفر ک حرف میزدن اومد. ترسیدم دور و برو نگاه کردم سریع رفتم پشت یه پرده.یکی از صداش انگار یونگی بود اون یکی رو نفهمیدم یونگی: نه بابا از فردا با صورت جدیدش آشنا میشه ناشناس : بیچاره چه عاقبتی داره چه مرگی یونگی : حالا ندیدی که رییس چه معامله ای با........ بقیه صداشون رو نفهمیدم منظورشون کی بود؟ داشتن راجب کی حرف میزدن؟ چجور معامله ای؟ دوباره ذهنم پر سوال شد ولی باید میرفتم نگاهی انداختم کسی نبود اومدم بیرون و سریع از پله ها زدم پایین در حیاط رو باز کردم و رفتم ت حیاط در پشتی رو دیدم که دو نفر اومد و سریع کنار دیواره حوضچه خم شدم اونا که رد شدن همونطوری خمیده رفتم جلو از لا به لای درختا رفتم و کنار در نشستم نگاهی انداختم کسی نبود بهترین فرصت نصیبم شده بود! سریع در و باز کردم و رفتم بیرون و در و بستم حالا دیگه از خونه خارج شده بودم! نفسی کشیدم و لبخندی زدم
پ ۶ ق ۲ : الان فقط باید دنبال ماشین میگشتم به طرفی که گفته بود رفتم باید همین دور و ورا باشه جینهو گفت ک شبیه تویتا هست دیدمش لبخندی زدم و دویدم سوار ماشین شدم وقتی نگاه کردم تهیونگ نبود! بابابزرگ بود! جای لبخندمو ترس و وحشت پر کرد به جلو اشاره کرد نگاه کردم تهیونگ و جینهو رو گرفته بودن سریع پیاده شدم و دویدم که بابام گرفتتم + ولم کن ... تهیونگ .... جینهو .... ولم کن که با یه سیلی مزه خون و تو دهنم حس کردم آقای مین( بابابزرگ ) : فک کردی میزارم نابودم کنی؟ /فلش بک / (راوی): بابای ا/ت داشت از جلو اتاقشون رد میشد صداشون رو شنید و وایستاد جلو در و گوششو نزدیک کرد جینهو : من فراریت میدم و خودم جای تو میرم ا/ت : چطوری؟ جینهو : نقشه رو توضیح داد ا/ت : آره خیلی خوبه بعد منم میتونم برم از اون معذرت بخوام بابای ا/ت تو دلش گفت هع واقعا فک کرده بعد رفت پیش آقای مین تو دفتر کارش آقای مین: چی شده باز؟ + ا/ت اون فرار میکنه - پوز خندی زد.........چطوری؟ + همه چی رو مو به مو گفت بعد گفتن همه چی اونجایی که تهیونگ قرار بود بیاد رو زیر نظر داشتن - مطمئنی میاد. + اهوم ..... اوناهاش اومد / پایان فلش بک/ ( ا/ت ) + هق هق هق تهیونگ : عوضی به ا/ت چیکار داری مادر نزاییدت بیشعور عوضی گوه بابابزرگ جلوی تهیونگ وایستاد آقای مین: از نوه ام فاصله میگیری کیم تهیونگ
پ ۶ ق ۳ : بعد آورد هولش داد جلوی من آقای مین: حرفای آخرتون رو بزنین چون این آخرین دیدارتون خواهد بود! سریع کمک کردم تا بلند شه - ا/ت عشقم خوبی؟ سریع بغلش کردم محکم دستامو دور گردنش فشردم اونم محکم تو بغلش گرفته بودم - دیوونه آخه کی گفت فرار کنی؟ + به خاطر تو......خواستم فرار کنم برگشت تو چشمای پر اشکم نگاه کرد - چرا؟ + چون معذرت بخوام نباید اون کار و میکردم ببخشید عشقم خندیدیم و دوباره همو بغل کردیم آقای مین: بسه دیگه.....جدا شون کنین فاصله گرفتیم و تهیونگ یه سوت زد و کلی آدم ریخت دور تا دور اونا و گرفتنشون - ه نمیزارم......نمیزارم همچین بلایی سر ا/ت ی من بیارین ........ با خودتون چی خیال کردین!؟ فک کردین من خر عمتونم که همینطوری بگیرینم؟ فقط به خاطر اینکه ا/ت بیاد یکم نقش بازی کردم .....نیشخندی زد .....حالا هم باهم میریم و من میبرمش
پ ۶ ق ۴ : + تهیونگ تهیونگ در حالی که صورتش طرف اونا بود گفت - بگو + نمیشه بینمون فاصله ایجاد کردم نگاهم کرد - چی؟چرا؟ + بابابزرگم...... به خاطر آبروی خودش اینکارو میکنه تقصیر اون نیست - چی؟ + میدونم خیلی وقته نیومدم پیشت و همو ندیدیم و ناراحت میشی ولی خوب من مجبورم وگرنه خانوادم نابود میشن - ا/ت.....مگه تو نبودی میگفتی اونا خانوادم نیستن؟ + چرا - پس چی شده؟ چرا نمیای باهام؟ + شاید بد باشن ولی خوب خانوادمن ...... خواهش میکنم بگو آزادشون کنه نفسی سر داد و با حرکت دستشون به اونا گفت که آزادشون کنن اونا هم ولشون کردن + ممنون با تفنگی که ت دستش بود سرشو خاروند دستشو گرفتم آوردم پایین و دستامو رو صورتش گذاشتم و لباشو بوسیدم انگار خیلی وقت بود همو نبوسیده بودیم خیلی محکم دستاشو دور کمرم گرفته بود میبوسید و میک میزد بعد ی چند دقیقه لبامو جدا کردم و سعی کردم نفسمو کنترل کنم - ممنون ک میدونی دلم چی میخواد + فقط امیدوارم آخرین بار نباشه ....... من دیگه میرم ...... بهت قول میدم روزی برسه باهم باشیم و زندگی کنیم - آره اون روز میاد حتما میاد ازش فاصله گرفتم و بعد رومو چرخوندم و رفتم اونم با آدماش از اون طرف رفت منو از جینهو جدا کردن برگشتم نگاهی کردم نگام کرد یاد اون روز افتادم
پ ۶ ق ۵: /فلش بک / ۸ سال پیش ( تهیونگ ) + پدر .... داریم کجا میریم؟ - خونه ی آقای مین + چرا؟ - یع چند تا مسئله هست که باید حل بشه + من چرا باید بیام؟ - چون باید با این چیزا راه بیوفتی بعد من تو رئیس هستی + بله چشم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم وقتی رسیدیم پیاده شدیم - فقط دو نفر بیاد بقیه بمونین تهیونگ تو هم بیا + چشم دنبال پدر راه افتادم و رفتیم صدای چند تا دختر میومد نگاه کردم داشتن تمرین تیر اندازی میکردن یکیشون چقدر خوشگل بود چه خنده های قشنگی داشت - تهیونگ ..... تهیونگ هواست کجاست؟سریع صورتمو طرف بابام کردم + چی ؟ .......ببخشید هواسم نبود - بیا دیگه + اومدم رفتیم داخل خونه چند نفر داخل بودن و با پدرم دست دادن - پسرم هستن تهیونگ دست دادم - ایشون آقای مین هستن + خوشبختم آقای مین : همچینین - خوب تا وقت هست بریم سر اصل مطلب آقای مین : بله - خوب.......
پ ۶ ق ۶ : داشتن حرف میزدن و منم یه گوشه ایستاده بودم از پنجره بیرون و نگاه کردم تا دوباره اون دختره رو ببینم نبود پوفی با صدای کم سر دادم نگاه کردم اونا هواسشون نبود و خیلی آروم و بی سر و صدا رفتم بیرون تو حیاط با چشمام دنبال دختره گشتم که یکی پشتم قایم شد دختره : تکون نخور + چرا؟ دختره : ک جینهو منو نبینه عادی رفتار کن جینهو : ا/ت کجایی؟ حسابتو میرسم ا/تتتت + اووو اسمت ا/ت هست؟ ا/ت : ساکت اون دختره جینهو اومد جلوم وایستاد جینهو : تو یکی رو ندیدی فرار کنه؟ + نه جینهو : مطمئن باشم؟ + میل خودته جینهو : باشه رفت و اینم از پشتم اومد بیرون ا/ت : آخیش ببخشید تو رو هم تو زحمت انداختم + هع تیکه هم میندازی؟ ا/ت : خو چیکار کنم؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 💜
ج چ: خواهرش
💗
عالی بود پارت بعدی کی میاد
ج.چ:خواهرش
فردا
عالی 🖤 پارت بعدی رو زود تر بزار 💚
ج.چ : خواهرش
ممنون فردا میزارم