
سلاممم😜 چیزی ندارم بگم😔😂 فقط لایک کنید
درو باز کردم ک تهیونگ اومد تو و دستش رو گذاش رو دهنم..: صدات در بیاد برات بد تموم میشه😏 ا/ت: هی ولم کننن تهیونگ: مبخاای بدونی شوهرت الان کجاس؟ با کی داره میگرده؟؟؟😏 من ک ب کل هنگ کرده بودم گفتم اون دست یه مافیاس ک داد زد.... تهیونگ؛ دست مافیاااا؟؟؟؟؟ تو چرا انقد احمقی ا/ ت؟؟؟ ٠اون کسی ک تو رفیق صداش میزنی پشت سر تو یه گ.ن.د کاریایی داره میکنه ک ب عقل ج.ن هم نمیرسه😒 ا/ت: منظوورت چیه؟؟
(((((( از دید تهیونگ)))))) من هرشب میرفتم پیش ا.ت و ب ایسول سر میزدم هرچی نباشه ز.ن رفیقم بود.. داشتم میفرتم ک جسیکا اومد بیرون تعقیبش کردم و دیدم ک کوک با ماشین اومد دنبالش و حتی با هم خیلی صمیمی بودن اخه چراااا کوککک بود اونن؟؟؟؟ چرا بعد هفت سال ب ا/ت سر نزده فهمیدم ک اینا یکارایی دارن میکنن.. پس رفتم خونه ا.ت و همچیزو گفتم... . . ((((((از دید ا/ت)))))))) هاااا این تهیونگ چی میگف؟! کوک یعنی با جسیکا بود؟! یعنی اینا با ه.م.د.ی.گ.ه. ر.اب.ط.ه دارن؟حالم خیلی بد شد خاستم بیافتم ک تهیونگ منو گرف و نشوند منو روی مبل... اون چطور تونست همچین کاری بکنه؟ تهیونگ؛معذرت میخام واقعن نمیخاسم ناراحتت کنم اما ب عنوان یه دوست خواستم بهت تذکر بدم ک ب جسیکا اعتماد نکن و میونت رو باهاش بهم بزن تا بفههمم موضوع از چ قراره!! ا/ت؛ ها چی میگی؟ باشه باشه خیلی ممنونم تهیونگ: ا/ت حالت خوبه؟؟؟ رنگت پربده!!! چشام سیاهی میرف نمیتونستم باز نگه دارم صدای کسیو نمیشنیدم ک چشام بسته شد..
تهیونگ: اااا/تت بلند شووووو چشامو ک باز کردم توی بیمارستان بودم... ایسول: مامان خوبی؟! ا/ت؛ اره خوبم نفسم تهیونگ: ا/ت بهوش اومدی؟ خیلی ترسیدم ک چیزیت بشه! 🥺 ا/ت؛ چی؟ تهیونگ: شت چ گندی زدم... منظورم اینه ک نمیدونستم باید چیکار کنم ه. و. ل شدم یکم..
ا/ت: اهان خیلی ممنونم، کی مرخص میشم.؟ تهیونگ؛ خب تو خیلی وقته مرخصی و فقط باید صب کنیم تا سرم تموم بشه، ا/ت حالت خوبه؟ ا/ت؛ اره اره فکرم مشغوله تهیونگ؛ راجب کوک؟ ا/ت؛ اره😫 تهیونگ: اگ برگرده بازم میبخشیش؟ اشکام رو پاک کردم و با عصبانیت داد زدم: نههههههه نهههههه خودمم باورم نمیشد ک من همون دختر عاشقی هستم ک هفت سال منتظر کوک بودم... تهیونگ: چرااا؟! دیگ دوسش نداری؟! ا/ت: نهه لطفن دیگه راجب این موضوع حرفی زده نشه، تهیونگ: باشه باشه بعدازین ک سرم تموم شد ب کمک تهیونگ بلند شدم و دست ایسول رو گرفتم و رفتیم..
((((((از دید تهیونگ))))))) خیلی عصبی بود 🥺 من خیلی دوسش دارم اونم چن ساله ولی اون نمیدونه راستش خب احساساتم رو مخفی کردم چون ا/ت و کوک دیوانه و. ار عاشق هم بودن و حتی اگ میخاستم یه نفر خوشبخت بشه خواستم ک اون ا/ت و کوک باشه... اما سرنوشت اینو نخاس.... نمیخاستم راجب این موضوع باهاش بحث کنم چون هردفعه خیلی ناراحت میشد.. بلخره سرمش تموم شد و بلندش کردم و رسوندمش خونه اشون... ((((((از دید ا/ت))))))))) مممنونم تهیونگ،ببخشید بهت زحمت دادم.. تهیونگ؛ این چ حرفیه،بازم میگم اگ چیزی شد حتمن ب من زنگ بزن... ا/ت: باشه.مرسی در خونه رو باز کردم و چراغا رو روشن کردم و ایسول رو بردم خوابوندم.... میخاستم برم اتاقم ک با گذاشتن دستمال روی دهت م توسط شخصی بیهوش شدم.... ....
وقتی چشامو باز کردم یه مرد رو دیدم ک روب روم ایستاده بود. قیافش رو پوشونده بود.... مرد: ا/ت... ا/ت: اسم من رو از کجا میدونیی ببینم صدات چقد اشناس...🙁 ماسکش رو کشید پایین... خودش بود... کوککک ا/ت: کوک 🥺 کوک: ا/ت من خیلی معذرت میخام ک نتونستم هفت ساله تموم باهات ارتباط برقرار کنم...😔 اومد سمتم و محکم بغلم کرد... میخاست ب.ب.و.س.ه منو ولی هولش دادم اونور و گفتم.. ا/ت: خودتو نزن ب اون راه عوضی از خونه من گمشو بیروننننن😒😠 کوک؛ ا/ت این توییی؟ کو پس عاشقم بودی؟ چیشده؟ بهم فرصت بده من هنوزم عاشقتم...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاولیییییی💕❗
ج.چ: کوک ニ
مرسی قشنگم💋😍
اوو 🥺💜