سلام دوستان داستانم رفته رفته بهتر میشه تو چند قسمت بعدی یه اتفاقاتی میوفته مثل خیانت و شکست عشقی
اعصابم خورد شد نمی دونستم چرا مرینت یه دوست معمولی بود ولی وقتی لوکا اونجوری به مرینت نگا می کرد احساس می کردم که یه چیزی داره ازم کم میشه بعد از کلاس یه راست رفتم خونه همش به مرینت فکر می کردم تصمیم گرفتم فرداش یه نامه به مرینت بدم وقتی رسیدم خونه سریع رفتم اتاقم یه کاغذ برداشت تصمیم گرفت که به مرینت بگم............... نامه تموم شد اونو تویه پاک نامه خیلی خوشگل گذاشتم. خسته بودم رفتم خوابیدم.
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
خیلی خوب بول
تو رو خدا جان مادرت زود تر پارت بعدی رو بزار من دارم دق میکنم ???????????????????
ولی عالی بود ❤️❤️??
جون هرکی دوست داری ادامه????
وای عالییی و محشر بود حرف نداشت خیلی خوب