1-تنها امید منی jimin

6 اسلاید چند گزینه ای توسط: Jimin love انتشار: 4 سال پیش 4 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

سلام دوستان این اولین داستان منه امیدوارم خوشتون بباد😇😊

معرفی شما شما دختری مو زرد و چشای آبی و پوست سفید و خیلی شیک میپوشین و خیلی پولدارین شما به همه‌ی نیازمندها هم کمک میکنین خب بریم داستانو ببینیم👈🏻

امروز امتحان دانشجوییمو دادم و قبول شدم خیلی خوشحالم میتونم سفر کنم و به کره برم این تنها آرزوم بود ^_^ گوشیت زنگ زد (آیو به اسم کامل کیم آیو دوست صمیمیتون هست) آیو ا/ت کجایی ا/ت خونه آیو پس فردا سفر میکنیم ا/ت آره خیلی خوشحالم ^_^ من همه ی لباسامو آماده کردم تو هم همینطور باید آماده کنیم آیو باشه خدافس ا/ت خدافس روز بعد.....

من و آیو بلیط گرفتیم و همه چی آماده کردیم و سوار هواپیما شدیم.. بعد چند ساعت به کره رسیدیم(کاش منم برم مثل داستانهایی که مینویسم:/) از هواپیما اومدیم پایین.... خونه از قبل درخواسته بودیم خونه عالی بود^_^ رفتیم کلی چیزای دیگه کردیم خورویم و خوابیدیم روز بعد..

رفتییم کمی هوا بخوریم دور و اطرافمونو ببینیم خیلی عالی بود تو فروشگاه رفتیم تا مواد غذایی بخریم یهو.... دیدیم میلیون ها دختر دور هفت نفر جمع شده بودن:/ تعجب کردیم نکنه بی تی اس هستن کمی نزدیک رفتیم تا ببینیم داستان چیه هونه که تو مغزمون بود رو دیدم عالی بود^_^ اونا از دست آرمیا فرار کردن و موفق شدن من داشتم حساب رو میدادم یکی بهم زد ولی داشت عقبشو میدید توجه نکرد من گفتم ببخشید چیزی شده گفت نه ببخشید توجه نکردم به شما زدم گفتم اشکالی نداره گفت خیلی خوشکلی ماسک و کلاهشو آرد پایین یا خدا😧 جیمین بود من هم چشام باز موندن تعجب کردم گفت میای قدم بزنیم منم قبول کردم آیو گفت پس من چی گفتم وسایلو ببر خونه و من بعد میام دستمو گرفت از فروشگاه رفتیم بیرون داشتیم قدم میزنیم همینجوری به چشاش نگاه میکردم اون بم نگاه کرد و گفت خیلی خوشکلی دل آدمو آب میکنی از خوشکلیت^_^ من نتونستم جلو خودمو بگیرم و گونشو بوسیدن(البته این منم اگه خواستم جیمینو ببینم اینکارو میکنم؛)

اون خجالت کشید و گونهاش گل افتادن گفت تو خیلی منحرفی منم خندیدم خودمو بهش چسبوندم گفتم جیمین من تنها امیدم این بود که فقط یه روزی بیاد ببینمت ولی من الان دارم دستو میگیرم بات قدم میزدم اون ایستاد روبه روم و بغلم کرد^_^گفت منم دنبال همچین دختر خوشکلی میگشتم تا با من باشه و تنها امیدم برا زندگی باشه من لبخند زدم و همراهیش کردم منو به خونمون رسوند چون شب شده بود منم قبول کردم