سلام،حرفی ندارم
[☆مهمان ناخوانده☆]
(از زبان نامجون)
طبق معمول توی اتاقم تنها بودم و درحال نوشیدن چای ارامبخش...حداقل دردی از این کارای لج درارشون دوا کنه....هیچ وقت درارامش نبودم...هیچ وقت...وقتی به عنوان یک مدیر یک شرکت مافیایی باشی و سعی و تلاشت رو بزاری برای لونرفتن
خودت و افرادت بکنی،هیچوقت مزه ی ارامش واقعی رو حس نخواهی کرد...
چشمام رو بسته بودم و فقط سعی میکردم افکار منفی رو از ذهنم دور کنم اما همون موقع با صدای زنگ زدن تلفن، رو هر چی ارامش درون و بیرون بود خراب شد:/
+فرمایش....
€به به سلام اقا مونیییی،چطوری بچه مثبت😏
با شنیدن صداش فنجون از دستم سر خورد وافتاد و شکست...این دیگه از کجا پیداش شد....
€الو؟....مونیییی؟!
+چیمیخوای....
€من تو فرودگام نمیخوای تاراه خونه همراهیم کنی؟!😏
+چرا اومدی....
€عزیزم مگه مشکلیه از سرزمین مادریم بیام خونه ی مونی جونم؟هوووم؟ازت توقع نداشتم مهمون نواز نباشی!
+گوش کن دختر...من نه مونی جون تو هستم و نه عزیزت...کیم نامجون هستم...احترام هم خوب چیزیه!
€به هر حال،بهت عادت کرده بودم! خراب شدن رو سرت به مدت یه سال مشکلی نداره! داره؟
+یک هفته....
€یک ماه...
+یک ماه زیاده...تحمل کردنت سخته یونوو؟!
€مگه من چمه!! همکار به این خوبی!چقدر نمک نشناسی!😒(😐 )
از حالت شوخی خارج شد و به صورت خیلی بی رحمانه و مرموز گفت€میای یا نه!!
(اتاق نامجون☝🏻)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
44 لایک
بیش از حد راز آلوده یه ذره گیج شدم
عالی🥺💜
♡
حتما ادامه بده حرف نداشت ❤
ممنونم🥲❤
خدایاااا تو محشری دختر😂
اولش با خودم گفتم چقد پیچیدس ولی یکم که ادامه دادم کامل متوجه شدم
خیلی خوبه😎👍🏻
ممنونمم😹✌🏻💖
👌👌
💖🌸🌚ممنونم