اینم پارت سه 😉😉بگو بعدی از جینا باشه یا هوپی 🙂🙂
داستان از زبان سانا : داشتم با نانا حرف میزدم 😀ک یونگی گفت : خب شما نمیخوای خودت رو معرفی کنی ؟؟ 😀 (نیش خند زدم😂)نانا آروم گفت : یا حضرت مین یونگی😟 بعدش گفت : چرا الان معرفی میکنم من نانا هستم ۲۲ سالمه😁 (از سانا ۱ سال بزرگ تره😉 ) نامجون : بایست تو بی تی اس کیه ؟ 🙂(فقط سانا و نامجون و نانا و شوگا تو پذیرایی بودن ) سانا : بایس یونگیه🙂نانا چپ چپ نگام میکرد 😶یونگی : واقعاااا ؟ 🙂نانا : آ.. آره 🤐 نامجون : خب فکر کنم خسته ای بزار اعضا رو صدا بزنم بگم بیان غرعه کشی کنیم ببینیم باید بری پیش کی ؟ (نامجون و سانا در غرعه کشی نیستن چون اتاقاشون یکیه 🙂)اعصا اومدن غرعه کشی شد : 😶
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
پارت بد رو بزار
عالی بود اجی ❤️😍🙌🏻🥺
مرسی اجییی😘😘😘