
اینم پارت سه 😉😉بگو بعدی از جینا باشه یا هوپی 🙂🙂
داستان از زبان سانا : داشتم با نانا حرف میزدم 😀ک یونگی گفت : خب شما نمیخوای خودت رو معرفی کنی ؟؟ 😀 (نیش خند زدم😂)نانا آروم گفت : یا حضرت مین یونگی😟 بعدش گفت : چرا الان معرفی میکنم من نانا هستم ۲۲ سالمه😁 (از سانا ۱ سال بزرگ تره😉 ) نامجون : بایست تو بی تی اس کیه ؟ 🙂(فقط سانا و نامجون و نانا و شوگا تو پذیرایی بودن ) سانا : بایس یونگیه🙂نانا چپ چپ نگام میکرد 😶یونگی : واقعاااا ؟ 🙂نانا : آ.. آره 🤐 نامجون : خب فکر کنم خسته ای بزار اعضا رو صدا بزنم بگم بیان غرعه کشی کنیم ببینیم باید بری پیش کی ؟ (نامجون و سانا در غرعه کشی نیستن چون اتاقاشون یکیه 🙂)اعصا اومدن غرعه کشی شد : 😶
نویسنده :نانا با کوک افتاد 😶 شوخی کردم نانا با یونگی بایسش افتاد اگه آخر بیچاره رو نکشتم 😅) نانا در دلش : ساناااااا کمک کن من برم پیش کییییی ؟؟ خدایااااااا کمکککککک🤯🤯🤯🤯🤯🤯 خب حالا می ریم تو داستان: اعضا موندن تو حال من و نانا رفتیم تو اتاق نانا و یونگی ^_^ نانا : سانا میکشمت😑سانا : وااا من چی کار کنم ولی بهت قول میدم وقتی مردی سر خاکت بیام 🤪 نانا : راستی حست نسبت به مونی چیه ؟ دوسش داری ؟ 😀😀سانا : بعلهههههه تو مگه نمیدونی ک من هق هق .....🥺 (سانا بغض میکنه 🥺)نانا : باشه ببخشید اشتباه کردم 🤐
سانا : اشکال نداره 🤒 نانا : ولی اگه من مردم همه چیز تقصیر توعه هاااااااا 😬🤐🤨سانا : باشههه😆😆 بعدش کمک کردن به نانا اومدم بیرون از اتاق یونگی و رفتم تو هال پیش اعضا نانا هم اومد نشست پیشم آروم توری ک فقط من متوجه شدم گفت : تغییر توعه هاا☹ یه نیش خندی زدم ک کوک و جیمین خیلی تعجب کردن 🥴 ساعت نزدیکای دو بود ناهار خوردیم 🤐 ساعت شد سه و نیم
داشتیم حرف میزدم ک گوشی جیمین زنگ خورد بعد صحبت کردن جیمین ....... جیمین : ته ته و کوکی بد بخت شدیم باید بریم جهنم 😖تهیونگ : هیونگ کجا مگه میخوایم بریم ؟؟؟😟 جیمین : خونه ی پی دی نیم میخواد مخمون رو بخوره تازه زنش هم هست ☹(رییس کمپانی بیگ هیت اسمش بنگ پی پدی یا پی دی نیمه )کوک: ای فاخخخخخ بد بخت شدیم رفت 😭😭جین:سعی کنین باهاش کنار بیاین یاع یاع یاع 🤪🤣🤣🤣همون لحظه یه پیامی واسه جین اومد..... همون جوری ک داشت یاع یاع میکرد(میخندید😅)یهو سکوت کرد تهیونگ : داشتی میگفتی یاع یاع یاع ادامش 😂
جین : ای واااااااایییییی بد بخت شدم 😫😫😫جی هوپ : چیهههه ؟؟؟ 🤐 نانا : بزار هدس بزنم ، د.و.س.ت.د.خت.ر.ت گفته دیگه ازت خسته شده 🤔(میدونم جین لاورا دارین فوش میدین 🤐) جین : تو از کجا فهمیدی 😕😱😭سانا: اونیه منه دیگه 🙂(*언니- اونی : خواهر به کره ای* )جین : حالا چیکار کنم 🤐😰😫 جیمین و تهیونگ و جونگ کوک : بگو دیگه یاع یاع یاع 🤣🤣🤣🤣🤣🤣( 🤐🤐یاد آوری : جین به خاطر اینه ته ته و جیمین و کوک خواست برن خونه ی پی دی نیم داشت میخندید *یاع یاع یاع *الان ته ته و جیمین و کوک دارن تلافی میکنن🤐🤐)نانا : مگه با هم بحث کردین ک میگه من تو رو نمیخوام🤨سانا : حالا هر چی میشه تو بگو باهم بحث کردین 😑😑نانا : اگه بحث نکردن پس چیکار کردن 🤨سانا : خیانت 😏نامجون : این امکان نداره 🤐جین و خیانت نه بابا 😶😶

جی هوپ : بعید نیس 😑 جین : هوپی از تو بعیده ک بگی من یک خیانت کارم😕یونگی : من از طرف جی هوپ عذر خواهی میکنم 🙂 جیمین : خب ما دیگه بریم تا کله مون رو نکنده (لباس پوشیدن)تهیونگ و جیمین و جونگ کوک : خداحافظ 😶بقیه اعضا و من و نانا : خداحافظ😁جین : ترو خدا کمک کنین سانا : خب باید بری پیشش از دلش در بیاری و نازش رو بخری 🙂 و آروم گفتی : کاری ک اون هیچوقت برای من نکرد 😔 سعی کردم لبخند بزنم ( سانا منظورش با د.و.س.ت.پ.س.ر خیانت کارش بود حیف اون دختر نیس 😡😤و اینکه نانا این حرفت رو شنید 😔 و یک نکته عکس این صفحه عکس ناناعه )

ادامه ی داستان از زبان نانا : واقعا نمیدونستم چیکار کنم سانا رو خوش حال کنم بعد اینکه جیمین و تهیونگ و کوک رفتن جین هم به حرف سانا گوش داد و رفت پیش........ (خودتون میدونید اسم نمیارم🤐 ) جی هوپ رفت تو اتاقش سانا و نامجون هم رفتن تو اتاقشون منم رفتم پیش یونگی ولی باید دعا کنم ک نمیرم 😬ادامه از زبان نامجون : من و سانا رفتیم تو اتاقمون ولی خواستم بگم سانا چی شده یهوووووووو.................. خب پایان پارت سه 🙂🙂🙂🙂 راستی عکس این صفحه عکس نانا و ساناعه چقد این عکس رو دوس دارم 😍😍😍اگه دوس داری یونگی و نانا به هم برسن لایک کن 🙂🥰😅اگه دوست داری پارا بعد رو زود تر بنویسم کامنت بزار 😘🥰😍🤩 راستی اگه کامنت بزاری و فالوت میکنم داستان هات رو میخونم و تست هات رو هم انجام میدم 🙂 لطفا کامنت بزار و بگو داستان بعدی از کی باشه و بگو ادامه بدم یا نه 🙂😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بد رو بزار
عالی بود اجی ❤️😍🙌🏻🥺
مرسی اجییی😘😘😘