سلام دوستان من بالاخره نوشتن قسمت اول رو تموم کردم میدونید وسط نوشتن یهو بهم اطلاع دادن که مادربزرگم فوت کرده و من دیگه ننوشتم چون اصلا حال روحیم خوب نبود 😔🖤 ولی به خاطر شما نوشتمش🤗 اگر به نظرتون داستان آبکی هست ببخشید چون قسمت های اوله ولی قول میدم بعدا جالب میشه 😊 خب بریم سراغ قسمت اول "داستان ما"
ای کاش هیچ وقت اونجا نمیرفتم…
ای کاش به حرفشون گوش میکردم…
همه چیز از هم پاشیده، زندگی…خانواده… دوستان…
این اتفاق ها مربوط به اون روز میشه:
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
تسلیت میگم🖤
واو داستانه جالبه!
حرف ن اشت
سلام کیوت جان وای عزیزم تسلیت میگم غم اخرت باشه درکت میکنم 🖤
داستانت هم خوبه من منتظرم ببینم اون دروازه چیه 😃💜
ببخشید دیر دیدم داستانتو 😅ادامه ش بدی ها 😐🥿
سلام عزیزم ممنون 🖤
توی قسمت های بعد میفهمی چی میشه 😗🌹و چشم ادامش میدم 🙃
راستی بخاطر فوت مامان بزرگت تسلیت میگم خدا بیامرزدش🖤
ممنون خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه عزیزم 🖤
عالییییی
پارت بعد رو زود بذار ^^
ممنون 💖
چشم دارم مینویسمش
تسلیت میگم غم اخرت باشه🖤
راستی داستانت خیلی خوبه💗💗
ممنون 🖤
پشمااااممم چقدر سریع منتشر شد تو یک ساعت 😐
ساعت 9 گذاشتمش ساعت 10 میبینم اومده 😂
سرعت عملو عشقه ❤️
دم ناظری ک منتشرش کرد گرم ایول داری 😂😎