6 اسلاید صحیح/غلط توسط: ꪑꫀꫝ𝕣ꪀꪮꪊડ انتشار: 3 سال پیش 34 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم افسانه ما پارت 8 تقدیم به شما 🌿✨💘 ببخشید که کم بود 😅... امروز رفتیم کاغذ باد هوا کنیم و از اونجایی که من خیلی نازک نارنجی تشریف دارم دستم تا*و*ل زد🥲💔🔗 و ایده ندارممم 😭💔
آنچه گذشت :
پاورچین پاورچین رفتم بالای سرش و تو یه حرکت پریدم رو شونه هاش و چشماش رو گرفتم و مجبورش کردم بلند شه و بدو بدو در حالی که جیغ میکشیدم و هووو
هووو میکردم از هیجان دور خونه رو قشننننگ 17 بار دور زدیم... با سوفی در حال بحث بودیم که کدوم نیرو قوی تره...بسه دیگه به جای اینکه حسرت بخورین اینو ندارم اونو ندارم بیاین شام بخورین.... با سوفی کلی آتیش سوزوندیم و از آخر الکس اومد دنبالمون کع بریم تمرین..._باید باهم بجنگیم، با تمام قوا...
+آره باید بزنیم همو جر بدیممم.... کلارا؟ صورتت چی شده؟... _انرژی زیادی ازت رفته... برو تو رودخونه درست میشه.... و الکس عزیز بنده رو با یک لگد به داخل رودخونه فرستاد :'|
(یک بار دیگه میگم کی به کيه... _الکس... +کلارا.... #سوفی...)
عجیب وقتی داخل رودخونه رفتم انرژی گرفتما 😂
از رودخونه بیرون اومدم و با بچه ها به سمت خونه راه افتادیم.... +الکس _ ها + اون چی بود؟ _ چی چی بود؟ + اون زخمه رو صورتم _ آها. خب ببین وقتی از قدرتت خیلی استفاده میکنی ممکنه همچین اتفاقی برات بیوفته. فقط هم این اتفاق برای شمشیرزن آب میوفته + چلا :') _ یکی دیگه از بدی های عنصر آب + اوففف اون عنصر خرابه هم به من افتاده ها :'/ _نه خیر همه عنصر ها خوبی ها و بدی هایی دارن #به عنوان مثال عنصر نور تو تاریکی ضعیف میشه _آره. و عنصر رعد اختلال عصبی ایجاد میکنهــــ + و دیوونه میشی _دقیقا # مثل چند دقیقه پیش که کِلی رو با لگد پرت کردی داخل آب؟ _نه دیگه اونو از عمد انجام دادم چون خیلی دیگه لوس شده بود +هی :| # از قدیم گفتن حرف راست رو از بچه بشنو (+ _) :/ _الان هم به من توهین کردی + هم به من :|
هم خواستیم به سمت سوفی حمله ور بشیم گـــــــومـــــب یه چی صدا داد :| ای خدا :'/ اکتیوسانتور :') _حمله شده #بجنبین.... بدو بدو به سمت محل حادثه راه افتادیم....
*5 دقیقه بعد....
#رسیدیم
_کلارا، اعلام وضعیت...
سری تکون دادم و تمرکز کردم و از نم هوا استفاده کردم و وضعیت رو چک کردم...
+دوتا درجه 3 هستن
_وای نه...
#چیه؟...
+درجه 3 برای موقعیت الان ما خوب نیست...نمیبریم
#شما منو دست کم گرفتینا...فقط تماشا کنین
سوفی از توی کیف کوچولو ای که همیشه همراهشه یه چوب دستی برداشت (از این چوب دستی کوچولو ها) و با اون به سمت اکتیوسانتور ها حمله کرد
+ا..اون... خیـ...خیلی قویه
زبونم بند اومده بود... تو یه حرکت اون دوتا رو از صفحه روزگار محو کرد...
_کارش واقعا عالیه
+او...اوهوم
#آخیــــــــش، خیلی وقت بود یدونه از این گنده بکا گیرم نیومده بودا... حوصلم سر میرفت
_ببینم تو دقیقا درجه چندی؟
#هوووم....اگه یه چیزی رو بگیرم درجه 4 برام کامل میشه
(+_) *گرد شدن چشمها*....
یه نگا بهم کردیم بعد به سوفی ...
درجه 4... خیلی سطحش بالاس... من درجه 1.. الکس درجه 2.. خیلی زور بزنیم با کمک شوالیه ها میتونیم یه درجه 3 جر بدیم... ایول بهش... منم باید بیشتر تمرین کنم تا بتونم سطحمو بالا ببرم...
به سمت خونه راه افتادیم و من سوفی رو مجبور کردم که بیاد خونه ما...
خودمو پرت کردم رو کاناپه و یه آخيش کشدار گفتم...
_ لباس های جنگیتون رو در بیارین -_-
+اهههه ول کن جون مادرت بابابرقی
_صد بار بهت گفتم به من نگو بابابرقی گربه ماهی -_-
+گربه ماهی عمته بیشعور :|
_این به اون در 😏
+(زیر لب) : پدر پدر*سگ
_شنیدم چی گفتی بی ادب:/
#*همینجور داره میخنده هنوز*
+اوفففف بیخیال... سوفی بیا بریم تا بابابرقی خااااان بیشتر از این گیر نداده....(خان مخفف کلمه خ*ر احم*ق نف*هم هست 😁😂)
با سوفی به سمت اتاق من رفتیم و زره هامون رو در آوردیم و لباس راحتی پوشیدیم...
خیلی بامزه بود سوفی یه پرتال تو خونش باز کرد لباساش رو برداشت دوباره اومد تو اتاق من 😂....
از اتاق بیرون اومدیم و رو کاناپه ولو شدیم... الکس هم از اتاقش بیرون اومد و مثل ما پرید رو کاناپه :/
#هی الکس...
_ها...
#برای چی دوهفته دیگه میخواین برین سفر؟ چرا الان نمیرین؟
+ها راستی سوفی الکس
(_#) چیه؟
+میشه سوفی هم باهامون بیاد 🥺؟
_چهرتو اونجوری نکن...
#خودایا گوگولی چه نازهه🥺
_خیل خب خ*ر شدم سوفی تو هم دوست داری با ما بیای؟
#اره خوشحال میشم...
+اخـــــــجــــــــــونــــــــــ....
#راستی جوابمو ندادی ها...
_اومم... چون کلارا هنوز به بلوغ نرسیده
+به چی چی نرسیدم؟
#بلوغ... کسایی که از عنصر های اصلی و فرعی استفاده میکنن در یک زمان مشخصی به بلوغ میرسن... در اون زمان قدرتشون آزاد میشه و اگه کنترلش نکنن ممکنه به اطرافیانشون صدمه بزنن..ببینم تاحالا برات اتفاق افتاده که کنترل خودت از دستت خارج شه؟
تو فکر رفتم... وقتایی که مجبورم برم دریاچه همچین اتفاقی میوفته...
+من یه روز در هفته رو میرم دریاچه... اونجاــــ
_*در حال زمزمه کردن * پس چرا به من نگفتی
+*آروم * ببخشید
سوفی یدونه محکم زد تو سرم +اخخخ...
#احمق میدونی چقدر خطرناکه؟
+بوبخشید🥺
_😂اشکال نداره.... به هر حال.... از فردا باید کنترلش کنی
+ینی سفر به عقب میوفته 🥲؟
_اگه نتونی تو دوهفته کنترلش کنی بله
#تا منو داری غم نداری زودتر از دوهفته برات راه حلشو پیدا میکنم
+میسیییی🥺💖
...
* و اینجوری بود که من در این دوهفته در حال تلاش برای کنترل قدرتم بودم *
* دو هفته بعد... *
(از نگاه الکس)
تو این دوهفته تونستیم راه حلی برای کنترل قدرت کلارا پیدا کنیم... دست سوفی درد نکنه خیلی کمک کرد 😂... الان اومدم به شوالیه درجه 4 شهر خبر بدم که داریم میریم....
_هی مکس
مکس (شوالیه درجه 4):الکس... خودتی؟
_آره پسر... چقدر عوض شدی
مکس : ولی تو اصلا عوض نشدی... خب چه خبرا؟ شنیدم با شمشیر زن آب متهد شدی
_آره و راستش دیگه زمانش رسیده که اینجارو ترک کنیم
مکس : حیف شد دیگه نمیبینمت... موفق باشی پسر.... هممون رو نجات بده...
_ باشه... دیگه ادامشو خودت میدونی دیگه از این به بعد اکتیوسانتور ها با تیم شما....
مکس : باشه... سفر خوبی داشته باشی...
_ممنون.... خدانگهدار
مکس : خدافظ....
هعی... تو این سه سالی که اینجا بودم مکس خیلی کمکم کرد... جنگیدن رو اون بهم یاد داد... کنترل قدرتمم همینطور... یه دوست واقعی بود... ولی چون درجش رفت بالا دیگه نمیتونستیم همو ببینیم... بعدشم که کلارا رو پیدا کردم و...
(از نگاه کلارا) الکس رفته شهر رو بسپره دست شوالیه ها و من و سوفی داریم وسایل مورد نیاز رو جمع و جور میکنیم....
#هی کِلی
+ها؟
#اینو بر دارم؟
+ نه لازم نیست
#چند دست لباس برداشتی؟
+ اوممم نه کمه نه زیاد به اندازس... آخه ما که 24 ساعته زره تنمونه... لباس تمرینمم برداشتم... یه چن تا لباس راحتی هم همینطور... همین...
#برای الکس چی؟
+ اومم... برای اونم به همین اندازه... راستی الکس گفت لباس رسمی هم باید برداریم... مگه کجا میخوایم بریم؟
#لباس رسمی همیشه لازم میشه... حتی منم برداشتم
+ اها... ولی اینجوری دیگه چیزی تو کولم جا نمیشه :(
#اون با من... تو لباسا رو بیار
رفتم و لباسای رسمیمون رو برداشتم...
+ بیا...
#مرسی...
سوفی یه ورد خوند و لباسا تبدیل به دوتا تیله شدن...
+ جـــــــیــــــغ... سوفی با لباسا چیکار کردی؟
#آی گوشم خـ*فه شو گوشم کر شد :/.... نترس... چیزیشون نشد... هر وقت بخواین میتونین ازشون استفاده کنین...
+ چه خفن... ایول... به منم یاد بدههههه.... اصلا میشه منم اینجوری بکنم؟؟؟
#اره... منتها تو نمیتونی تیله کنی... مال تو کریستال میشه...
+ وااااااو ایــــول... بهم یاد بده 🥺🙏🏻...
#الان نمیشه بعدا بهم بگو یادت میدم خیلی آسونه...
*10 دقیقه بعد...
+ سوفییی 🥺...
#ها؟...
+ ما بیشتر این کتابا رو لازم داریم... و جا نمیشه... تیله کن لفطا 🥺🙏🏻...
#اوففف باعش.... (زیر لب) : چه گ*و*ه*ی خوردم بهش یاد ندادم :/....
+ شنیدم :|... #اهمیت نمیدهم.... + نده :\.... # 😐... بیا... + مرس =)... _ ســلــام... کــســی نــیــس؟؟؟... + نه کسی نیس ●_●... _ :|.... *ســــــکـــــوتــــــ کــــامــــل *... *صدای جیر جیرک *... *ترکیدن کل خانه در اثر خندیدن این سه شخص *.... * 5 دقیقه بعد که خندشون رو کردن :/....
_خب چیا رو جمع کردین چیا رو نکردین؟ + تقریبا داره تموم میشه.... همه ی کتابا رو برداشتم... لباس تمرین... لباس راحتی.... لباس مراسم... خنجرا...برای خودمم مخزن آب... و... *کلی ور ور دیگر که در این پارت نمیگنجد پس نمیگویم... *
_خوبه... ولی همشون جا شدن؟ + آره هنوز کلی چیز دیگه هم جا میشه...
_ چطوری اونوقت؟...
+ سوفی یه ورد بلده که اجسام رو به تیله تبدیل میکنه...
_ چه جالب اسمش چیه؟...
# فشرده سازی اجسام... + تازه سوفی میخواد بهم یادش بده... _ این یه ورد سطح 4 :'/...
+ عه :)💔... #از اون اسوناش... خودم تو پنج دقیقه یاد گرفتم... (+_) چه خــفــن... + الکس خانووم... _مر*گ صد بار بهت گفتم اینجوری صدام نکن... چته... +گوشنمه :')... _ کارد بخوره به اون شکمت الهی... هر چی خندق بلا رو پر میکنم بازم خالیه... + خو کولی کار کلدم گوشنم میشه 🥺 _هوففف باشه... برم ببینم چی میتونم درست کنم... + مرسییی... # دستت درد نکنه برا منم درست کن گشنمه... _ خـــدایـــا 🥲... باشه...
(دیگه اتفاق خاصی نمیوفته...
یه حسی بهم میگه تموم کنم... منم چون دختر خیلی بدی هستم تموم میکنم به جاش زودتر پارت بعد رو میزارم... آخه جدیدا بیکار شدم... مامانم نمیزاره رمان بخونم و اینترنت هم ندارم و تستچی هم کامل درو کردم پس نشستم مینویسم... شما منتظر پارت بعد باشید که سریع میاد.... منم برم یکم فکر کنم ادامشو چی بنویسم... فعلا بای ✨💕)
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
من تو خیابون زمستون و کوچه ی دی و پلاک 13 زندگی میکولم:|
عالی😐🚶♀️
مرس 🚶🏻♀️
به به بعد سال ها دو پارت پشت سر هم دادی مارا ذوق مرگ نماییدی😂🐢
عاولی
والله نصیحتی هم ندارم داستان خودته بهتر میدونی 😁😁
ولی استاد یکم بنما اشکالاتمان را 😐😂
ج.چ: خیابان پاییز، کوچه آبان، پلاک ۵😐☕(من کلا پوکر فیسم ولی پیش تو زیاد نه 😐☕)
😗❤️
مثلا تو اسلاید ۳ بهتر بود اینطوری مینوشتی که سوفی حمله میکرد به اون موجودات (شرمنده من اسمشون رو همش یادم میره=/💔) و الکس و کلارا هم نگران میشدن چون فکر میکردن سوفی نمیتونه از پسش بر بیاد ولی سوفی اون موجودات رو نابود کرد و الکس و کلارا هم شگفت زده شدن=)
اوو ممنون آجی ❤️
حتما اشکالاتمو بگو که بتونم بهتر بنویسم آخه اولین تجربمه
یه حسی بهم میگه از اینجا به بعد خیلی قراره هیجانی بشه، راستی آجی می خوام یکم از اشکالاتت رو بگم، لطفا ناراحت نشو فقط می خوام کمکت کنم، حالت داستانت یه جورایی خشکه!، یعنی خیلی هیجان نداره، البته این مشکل از ایدت و داستان نیستاا!، از طرز نوشتنته(ادامش رو تو کامنت بعدی میگم اینجا جا نمیشه😐)