10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Mehrsana انتشار: 3 سال پیش 405 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
امیدوارم لذت ببرید و لطفاً کامنت بزارید
و بعد سریع رفتم توی اتاقم و گریه کردم، ژوپو: چی شده استاد فلوف:اره استاد چی شده تیکی:من براتون تعریف میکنم بعد تیکی قضیه رو برای کوامی ها تعریف کرد بارک:چییی یعنی استاد قرار ازدواج کنه دیزی : ولی استاد که عاشق آدرینِ لانگ: ما نباید بزاریم استاد ازدواج کنه استامپ:درسته نباید بزاریم که یک دفعه گربه سیاه آمد
تیکی : برید قایم بشید و همه رفتن قایم شدن گربه:تیکی بانو خوابه تیکی:اره گریه:چقدر زود🤨 تیکی :اممم راستشو بخوای امروز یکم خسته بود برای همین😅 گربه:باشه شب خوش تیکی: شب خوش ، بعد از رفتن گربه سیاه کوامی ها آمدن بیرون تیرکس:چرا بهش نگفتی تیکی :نمیتونم بهتر مرینت خودش بهش بگه (فردای آن روز)
از خواب بیدار شدم بدون اینکه تیکی بیدارم کنه وقتی یاد دیشب افتادم دوباره گریم گرفت آخه چرا باید این اتفاق برای من می افتاد تازه داشتم به عشقم میرسیدم آخه چرا😢😢😢 تیکی : مرینت بیدار شدی مرینت : اااررهه تتییکییی 😢😢😭😭😭 تیکی: مرینت گریه نکن خواهش میکنم 😢😢 مرینت:چطور گریه نکنم من چه گناهی کردم که باید این تاوانش باشه😭😭😭 تیکی:مرینت بهتره بری مدرسه الان دیرت میشه مرینت:بباشههه و آماده شدم رفتم مدرسه آلیا: سلام مرینت مرینت:سسلامممم آلیا :چی شده مرینت مرینت زنگ تفریح به بچه بگو یه جا نوع بشن میخوام یه چیزی بگم آلیا :باشه مرینت (زنگ تفریح) آلیا:مرینت همون آمدیم میشه بگی چی شده؟ مرینت:ممن دااارم ازدوواجج ممیکننم 😞😢 همه: چیییییییییییییییییی 😱😱😱😱 مرینت :ددرسسته پسررررخالللم داارهه تازه ژژاپپن مممیاااد خوواسستگاارییم 😭😭😭😭
از زبان آدرین:وقتی شنیدم مرینت داره ازدواج میکنه یه اساسی توی قلبم حس کردم احساس کردم داره تیکه تیکه میشه بغضم داشت خفم میکرد نمیدونستم نفس بکشم حالم اصلا خوب نبود فقط میخواستم مدرسه هرچه زودتر تموم بشه (بعد از مدرسه) دیدم مرینت داره میره خونه صداش کردم:مرینت میخوای برسونمت مرینت :نههه ممنوننن آدرین :ولی حالت خوب نیست خواهش میکنم مرینت:بباششه و بعد سوار شد آدرین : مرینت تو واقعا میخوای ازدواج کنی؟ مرینت:اگه پدر و مادرم قبول کنم مجبورم😢😢 آدرین : ایکاش میتوانستم کمکت کنم😞😞 مرینت:نه آدرین نمیخواد ناراحت بشی شاید تقدیر من اینه آدرین توی دلش:(نه مرینت نمیزارم،تقدیر تو با منه نه با هیچ کس دیگه) مرینت: رسیدم ممنون که منو رسوندی آدرین :خواهش بعد رفتم خونه و سریع رفتم توی اتاقم و گریه کردم آخه چرا اینطوری شد تازه داشتم اونو به خودم نزدیک میکردم میخواستم به بانوم برسم آخه چرا اینطوری شد😭😭😭 پلگ:آدرین نگران نباش به نظر من تو باید کاری کنی که مرینت ازدواج نکنه اگه تو الان گریه کنی هیچ فایده ای ندارد آدرین: چی پلگ مطمئنی خودتی تا حالا این حرفارو بهم نگفته بودی 😳 پلگ:حالا که گفتم باید یه کاری بکنی آدرین : درسته باید یه کاری بکنم پلگ تبدیل گربه ای و رفتم خونه مرینت
دیدم مرینت داره زار زار گریه میکنه رفتم پیشش و گفتم:سلام بانو چی شده مرینت: سسلامممم پپیششی من دارم ازدواج میکنم😭😭 گربه : وای داری با آدرین ازدواج میکنی مرینت:نههههه دارم با پسرخاله ازدواج میکنم دارن از ژاپن میان خواستگاری😭😭😭 گربه:چیییی😱 این خیلی بدِ باید یه کاری بکنیم مرینت:دیگه نمیشه هیچ کاریش کرد گربه:پس آدرین چی رویات با آدرین چی میشه مرینت:من نمیخوام ازدواج کنم من عاشق آدرینم 😭😭😭 گربه:گریه نکن بانو یه کاریش میکنیم مرینت : هیچ کاریش نمیشه کرد که معجزه گرم صدا خورد مرینت :گربه بهتر بری منم سعی میکنم آروم باشم گربه:باشه پس خداحافظ 😢 مرینت : خداحافظ پیشی😭
فردا صبح از زبان مرینت:امروز صبح هم زود بیدار شدم و دست و صورتم رو شستم و آماده شدم و رفتم پایین سابین: صبح بخیر دختر امشب خالت اینا میرسن مرینت:چیییی ببباشههه😢😢 و رفتم مدرسه، همه بچهها:سلام مرینت مرینت :سلللاممم 😭😭😭😭 همه:چی شده مرینت:امشب خالم اینا میرسن 😢😢 آلیا: وای نه این خیلی بده جولیکا:اره خیلی بده میلن :حالا میخوای چیکار کنی مرینت نینو :اره میخوای چیکار کنی مرینت:هیچی باید تقدیرمو به پذیرم 😞😞 آدرین:اما مرینت که زنگ مدرسه خورد
(میریم به موقع آماده شدن مرینت) میخواستم یه لباس مجلسی ببپوشم ولی هیچ حس و حالی نداشتم برای همین یه بلوز صورتی خوشگل و یه دامن توسی برداشتم و پوشیدم (عکس این اسلاید) وقتی آماده شدم گریم گرفت من باید اینو برای خواستگاری آدرین میپوشیدم نه خواستگاری پسر خالم😭😭😭 که دیدم ما درم آمد تو سابین :دخترم میدونم آدرین رو دوست داری ولی ما خانواده ای نیستیم که بتونیم با اونا وصلت کنیم خواهش میکنم گریه نکن مرینت باشه بعد مادرم رفت تیکی:مرینت خوبی مرینت:اره تیکی مادرم راست میگه ما خانواده ای نیستیم که بتونیم با اونا وصلت کنیم 😢😞
از زبان آدرین : کل امروز رو وقت گذاشتم و نقشه کشیدم که نذارم مرینت ازدواج کنه برای همین تبدیل شدم و رفتم خونه مرینت گربه:سلام بانو مرینت :سلام پیشی وقتی مرینت رو توی اون لباس دیدم گریم گرفت اون باید این لباس رو برای من میپوشید نه برای پسرخالش مرینت:چیزی شده زشت شدم گربه:نه عالی شدی بانو مرینت : مشکلی پیش آمده که امدی اینجا گربه:آمدم بدزدمت تو باید با آدرین ازدواج کنی مرینت:پیشی ببین درسته من عاشق آدرینم ولی من توی خانواده ای هستم که نمیتونم با آدرین ازدواج کنم اگه حتی آدرین هم بخواد پدرش چنین اجازه ای نمیده و من مطمئنم که آدرین هم نمیخواد با چنین دختری ازدواج کنه😢😞گربه: نه اونجوری که فکر میکنی نیست آدرین تازه داره بهت علاقه مند میشه و من مطمئنم که پدرش هم اجازه میده تو نباید روحتو ببازی باید سعی کنی نزدیکش بشی و احساست رو بهش بگی مرینت : تو مطمئنی اون عاشقم میشه ؟ گربه:شک ندارم مرینت :پس باشه و من مرینت رو بغل کردم و از خونش رفتیم بیرم مرینت:پیشی من کجا میری گربه:پیش آدرین مرینت:چییییی😨 و من پریدم تو اتاقم گربه :من دیگه باید برم خوش بگذره مرینت : نه پیشی وایستا ولی من با حرفش گوش نکردم و از پنجره حموم وارد شدم و به خودم تبدیل شدم و لباسامو در آوردم و رفتم زیر دوش تا مرینت فکر کنه من دارم حموم میکنم بعد پنج دقیقه یه حوله دور کمرم بستم و رفتم بیرون مرینت:وایی آردین یعنی آدرین تو حموم بودی واقعا ببخشید 😓😓😓 آدرین :مشکلی نیست فقط تو اینجا چیکار میکنی مرینت :خب راستش گربه سیاه برای اینکه ازدواج نکنم منو دزدید و آورد اینجا آدرین:خوب کاری کرد البته من ازش خواستم 😅 مرینت: چی آخه چرا😧 آدرین: چون امروز توی مدرسه دیدم دلت نمیخواد ازدواج کنی 😁 و بعد لباسامو برداشتم و رفتم توی حموم و پوشیدم و رفتم پیش مرینت آدرین:راستی خیلی جذاب و خوشگل شدی 😉 مرینت:هال نوننم یعنی ممنون 🤤 و بعد کلی با هم وقت گذروندیم آدرین: من برم دست شویی مرینت : باشه بعد رفتم دستشویی (دستشوییش توی حموم بود) پلگ بهتره مرینت رو ببریم خونه ممکنه مادرش نگرانش بشه پلگ:هر توری که دوست داری و بعد تبدیل شدم و از پنجره حموم پریدم بیرون و از پنجره اتاقم وارد شدم گربه:سلام بانو مرینت :سلام پیشی گربه : میگم بهتر بریم چون ممکنه مادرت نگرانت بشه مرینت:باشه حداقل بزار به آدرین بگم گربه:لازم نیست خودم بهش میگم بهتره بریم مرینت: باشه و بقلش کردم
از زبان مرینت:گربه بغلم کرد و از پنجره پرید بیرون گربه : امیدوارم پیش عشقت بهت خوش گذشته باشه 😉 من که سرخ شده بودم گفتم :اره خیلی خوش گذشت ممنون پیشی اگه تو نبودی نمیدونم چی میشد گربه:من برای بانوم هر کاری میکنم مرینت:پیشی تو که ناراحت نیستی گربه :برای چی ناراحت باشم مرینت:برای اینکه من آدرین رو دوست دارم گربه:نه بانو میدونی چیه خیلی هم خوشحالم بعد رسیدیم روی پشت بوم اتاقم سابین : دخترم کجا بودی میدونی چقدر نگرانت بودم مرینت :امم مامان که گربه پرید وسط حرفم و گفت:خانوم دخترتون مرینت شرور شده بود من و دختر کفشدوزکی خنثاش کردیم و من دخترتون رسوندن😊 سابین : ممنون گربه سیاه از دختر کفشدوزکی هم تشکر کن و بعد گربه رفتم و مادرم منو بغل کرد سابین :خیلی نگرانت بودم فکر کردم فرار کردی و بعد من و مامانم رفتیم پیش مهمونا
امیدوارم که خوشتون اومده باشه
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
عالیییییییی پارت بعدی رو زود بزار
باشه عزیزم 💗