ناظر عزیز و گرامی لطفاً انتشارش کن 🙏🥺
و به تاکی زنگ زدم (تاکی¢ مرینت°) °:سلام تاکی ¢:سلام مرینت °:خوبی کجایی؟ ¢:ممنون من هنوز با بچه ها بیرونم °:آها میگم منو آدرین میخوای امشب خونه دوستمون بمونیم اگه تو مشکلی نداری؟ ¢:نه من مشکلی ندارم بمونین °:ممنون مراقب خودت باش ¢:باشه همچنین و بعد قطع کردم. مرینت:تاکی راضی شد کاگامی:این خیلی خوبه آدرین:خب چیکار کنیم کاگامی:دنبالم بیاید و از اتاق رفتیم بیرون و از پله ها رفتیم پایین و به سمت آشپزخونه حرکت کردیم مرینت:کجا داری میری کاگامی:میفهمید دنبالم بیاید و از دری که ته آشپز خونه بود رفتیم بیرون که با یه باغ زیبا روبه رو شدیم ، کلی درختای مختلف و زیبا اونجا بود و باغچه های گل کنار دیوار آدم رو به خودش خیره میکرد مرینت:کاگامی اینجا چقدر قشنگه😯 آدرین:راست میگه اینجا خیلی قشنگه😲 کاگامی:ممنون بیاید یه چیز دیگه هم هست و رفتیم جلو تر که یه تاپ دیدیم . تاپ روی یه شاخه بزرگ درخت وصل شده بود مرینت:آخ جون تاپ😃 کاگامی:پس چرا وایستادن برو سوار شو و سریع دویدم سمت تاپ و سوارش شدم ، میخواستم خودمو هول بدم اما نتونستم که یک دفعه تاپ تکون خورد و من ترسیدم و جیغ زدم که یکی تاپ رو نگه داشت و از پشت نزدیک گوشم شد آدرین:نترس بانوی من😈 یه لحظه احساس امنیت و آرامش بهم دست داد و بعد طناب رو گرفتم و آدرین شروع کرد به هول دادن و منم چشمامو بستم که یکدفعه تاپ سریع شد و من شروع کردم به داد زدم مرینت:آدرینننننننننننننن😫 آدرین:جونم😂 مرینت:ترو خدا آروم تر😫 آدرین:نه نه حالا حالاها باید بترسی تا بفهمی نباید منو غیرتی کنی😏 (من:یعنی کینه شتر از کینه تو بهتره😐 آدرین:باید ادب بشه😌 من:تو خیلی با ادبی مثلا😑 آدرین:گیر نده بزار کارمو بکنم😒) مرینت:آدریییییینننننن😫😣 اما اون بدتر سریع تر تاپ میداد و چشمام داشت سیاهی میرفت یه ترس بدی توی وجودم به وجود آمده بود مرینت:ببین اگه نگهش نداری منم تاپ رو ول میکنم😢 که تاپ رو نگه داشت و من سریع از روی تاپ بلند شدم و سریع دویدم توی خونه که به خدمتکار خونه برخوردم خدمتکار:¥اوه ببخشید من که نفهمیدم چی گفت سری تکون دادم و سریع رفتم اتاق کاگامی و شروع کردم به گریه کردم. تاحالا چنین ترسی توی زندگیم نخورده بودم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
پارت بعدی کو ؟😐
عزیزم نت انقذر داغونع که بعد از یک هفته وارد سایت شدم بهتون قول میدم تا اخر هفته بزارمش
باش❤
تسلیم نشو بعدی
درسته بعدی را بزار
درسته تسلیم نشو
من واقعا متاسفم اما این چند ماه مشکلات زیادی داشتم و گذاشتم کنار امروز که کامتا رو دیدم تصمیم گرفتم ادامه بدم
حالا کی با من موافق هست هرکی هست بگه😉🖐🏻👊🏻✊🏻
مرسی عزیزم با خوندن کامنتا انرزی گرفتم و تسلیم شدن رو گذاشتم کنار
حالا زود باش تسلیم نشو و اون داستان را ادامه بده و تسلیم نشو🙂
هممون هواتو داریم
من هواتو دارم
)رلستی میتونی داخل نظر سنجی بزاری😀 ناظرا نمیتونم نظر سنجی را برسی کنن😁 ۳ تا نظر سنجی بزار تا این پارت بیاد
بزار بزار بزار بزار بزار
میتونی میتونی میتونی میتونی میتونی
بعدی را بزار عزیزم من درکد میکنم هیچ وقت تسلیم نشو و ادامه بده انقدر بزار تا پدر ناظرا در بیاد تو میتونی
البته شاید برای این رد شده که خیلی عاشقانه بوده بهتر دوباره بنویسیش و تغیرش بدی
من هیچ وقت داستی به این قشنگی نخونده بودم
ادامه بده کلی طرفتار داری که ازت حمایت میکنم منم میکنم
حالا بجنب و بزار