10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💛Mahdis انتشار: 3 سال پیش 6 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام چطوری چه خبرا؟ 🌺😁
سلام 😎 خب اینم از پارت 9 داستانمون. ببخشید اگ کم مینویسم هنوز قلقش دستم نیومده
رفتم سمت،جایی ک جی و پیتر گفته بودن. وقتی رسیدم دیدم جی همون لباس های قبلی رو پوشیده پیتر یه ست لباس نقرهای پوشیده بود. و نیک هم ک کنارشون بود یه تیشرت سفید و یه شلوار سرمهای پوشیده بود. رفتم پیششون. نیک گفت:خیلی خب حالا ک آمدی اول باید تمام مهارتت رو ببینیم. پیتر امد رو به روم و گفت :خیلی خب،جدی باش،و از تمام مهارت استفاده کن. شروع کردیم. پیتر خییلی راحت داشت منو شکست میداد. پیتر عقب عقب رفت روی دیوار کنارمون پرید و داشت بهم ضربه میزد ک با شمشیرم جلوشو گرفتم.داشتم خیل کند جلوشو میگرفتم ک حس کردم یهو خیلی ازش قوی تر شدم. حلش دادمو پیتر یه کیلو متر رفت عقبو خورد به دیوار. رفتم دستشو گرفتم و بلند شد و گفتم:ببخشید. نمیخواستم بندازمت. گفت :نه بابا عب نداره. نیک گفت :الکس راستی هیچ علامتی توی بدنت نداری. گفتم:چه علامتی؟ گفت:هر اهریمن با توجه به خالکوبی ک توی بدنش ضاهر میشه میفهمه ک قدرت هاش چیه. گفتم :نه هنوز هیچی نیست. بعدش رفتم اتاقم. دوش گرفتم و لباسامو عوض کردم و لباس های قبلی رو پوشیدم. رو تخت دراز کشیدم و داشتم به این فکر میکردم ک مشکلی پیش نمیاد او حقیقتو بهشون نگم.
راستش یه علامت یین و یانگ ☯️هست ک هر دفعه ک روی شونم ضاهر و خیلی سریع ناپدید میشه. منظور نیک یه علامت دائمی بود.فک کنم خوابم برده بود. یهو با صدای جی پا شدم جی گفت:هیچ میدونی ساعت چنده.فک میکردم الان باید برای اما گل بچینی نه اینک بگیری بخوابی. گفتم:ای وای ساعت چنده.؟ گفت:با اجازتون 12 یه ساعت وقت داری ک بهترین گل ها رو پیدا کنی. سریع پاشدم و رفتم پیش باغبون سلطنتی. گفتم :ببخشید میگم بهترین و زیبا ترین دسته گل رو از کجا میشه پیدا کرد. اون خانم ک موهای سفید کوتاه و چشم های طلایی داشت گفتم:پسرم بهترین گل،فیروزهای یخیه❄️گفتم :ام، از کجا میشه پیداش کرد؟گفت:پشت قصر.یه باغچه هست ک اونجا میشه پیداش کرد.از اون خانم تشکر کردم. رفتم سمت جایی ک گفته بود. وقتی رسیدم چند تا شاخه گل چیدم و رفتم سمت سالن فرعی..
منتظر شدم ک اما بیاد وقتی دیدم اما داره میاد رفتم پشت سرش و گفتم:شاهدخت، شاخه گلی ناچیز تقدیم به شما. اما برگشت و گفت:وای الکس، اینا خیلی قشنگن 😍 ممنونم. گفتم :خواهش می کنم. بعد باهم رفتیم توی سالن. واردش شدیم اما گل ها رو روی میز کناری گذاشت. من داشتم به عکس هایی ک توی سالن بودن نگاه میکردم. ک یهو
توی یکی از عکس ها من بودم و نیک و پیتر و جی. کنار منم یه پسر با موهای مشکی بود. یهو یاد اون پسری ک توی خاطراتم بود و اون کسی ک توی کافه دیدمش افتادم. برگشتم و گفتم:اما، این پسر کیه؟ بعد با انگشتم به اون پسره اشاره کردم. اما هم ک هول شده بود گفت :آ، چیزه اون خب چیزه یعنی میدونی. یهو در باز شد و ملکه، نیک، پیتر، جی، جان با هم وارد شدن. فک. کنم نقشه کشیده بودن ما تنها باشیم و وقتی من این سوالو از اما کردم آمدن تو. منم بیخیال شدم. بعد از شام. رفتم توی باغ نور. نشسته بودم و به یه گوشه خیره شدم.یهو یکی دستشو گذاشت رو شونم. برگشتم دیدم نیکه. گفتم:بَه بَه،شاهزاده. نشست کنارم، یه چند لحظه سکوته خاصی بینمون بود یهو
کی حالش بده. خب این ک دکتر نمیخواد بهرام خونش افتاده. مواظب باشید هیچ وقت بهرام خونتون نیوفته. اقا آلیس داری؟ نوشابه بدم، دوغشو بدم، آب میوه بدم، شیرشو بدم؟ آب میوه بده. انبه بدم. هلو بدم. انار بدم. انگور بدم. کدومو بدم.؟ همشو بده. ✔️ تا پیام های بازرگانی دیگر بدرود. 😁😁😁😂😂😂😂
یهو هر جفتمون هم زمان گفتیم :باید یه چیزی بگم. گفتم :اول تو بگو. گفت :اون سوالی ک توی سالن از اما پرسیدی،میگم چیزه باید یه چیزی بگم. اون پسره برادته. یعنی همون کسی ک توی عکس دیدی،وقتی کانکی 3 سالش بود، پدرومادرت تو رو پیدا کردن. بعد از چند سال کانکی فهمید ک علاقه پدر و مادرت به تو بیشتره تصمیم گرفت ک اینجا بمونه. همه چیز خوب بود تا اینک کانکی به یه سری دلایل دزدیده شد و بعدشم دیگ کانکی قبلی نبود، و خشن و دیونه شده بود. منم ک دیگ واقعا هیچ نمیفهممیدم گفتم :خب چرا زود تر بهم نگفتن.
گفت:چون میترسیدن اگ بفهمی از دستت بدن. گفتم:خیلی خب، من دیگ برم اتاقم، مغزم دیگ فرمون نمیده. رفتم بالا روی تختم دراز کشیدم دیگ هیچ به ذهنم نمیرسید تلاش کردم بخوابم اما خوابم نبرد یهو........
خب دیگه امیدوارم لذت ببرید 🌹 💜
دوستون دارم 👩❤️👩 👩❤️👨
اینم از عکس پارت
خب چالش=توی داستان از کی متنفرید و از کی خوشتون میاد؟.
من خودم. از سیسکو و شبه تاریکی بدم میاد ک در آینده باهاشون آشنا میشید 😁😪
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (5)