قلب شیشه ای پارت ۹

مرینت... 🐞 من که هنوز فکرامو نکردم که😠 🐾ببخشید😅 دوساعت بعد؛ 🐞اومممم باش😃 🐾 ارههههه🤩 حالا ببین برات چی خریدم😍 دیرین دیرین 🤩 🐞واییی ی همستر 😍😍 چقدر نازه😃 مرسییییی ادرین😘😘😘 🐾ما اینیم دیگه😉 میای بریم بستنی اندره😃 🐞بلهههه😅 ( بچه ها اگر پارت های قبل رو نخوندید برین بخونین چون این پارتا بهم ربط دارن😄)

🐾خب حالا میخوای اسم همسترتو چی بزاری😄 🐞خب هنوز نمیدونم🤨 اها نلی😁 (ی چیزی از خودم دراوردم 😂) از زبان مرینت : منو ادرین بستنی خوردیم من رفتم به خونمون😊 علامت تیکی🌹 🐞واییی تیکی امروز چه خوش گذشت😀 🌹بلههه تو هنوزم از ادرین بدت میاد🙂 🐞نه بدم نمیاد 😄

تازه اون بهم گفت پدرش مجبورش کرده که با کاگامی باشه😃 🌹واقعا😍 🐞اره🙂 🌹مرینت به ساعت توجه کردی؟ 🐞نه واییییی ساعت ۱ شب هست فردا امتحان دارم😫 نهههه😢 🌹😂😂😂😂😂 🐞😐😐

فردا صبح : از زبان مرینت؛ امروز صبح زود بیدار شدم موهامو ی جور دیگه درست کردم😃لباس دیگه ای پوشیدم😁 تیکی رو بیدار کردم و رفتیم 🏃‍♀️ از زبان ادرین؛ تمروز مرینت خیلی نگران بود نامه براش فرستاده بودم 😉

این پارت تموم شد 😊

بای بای😍