
اینم پارت دو امیدوارم دوست داشته باشید
از زبون آنی:که یهو رزی این جن زده ها وارد اتاق شد و گفت......هی آنی مهمون داریم.......کیه......از دبیرخانه ی مرکزی اومدن......برای چی...میگن یه ماموریت برات دارن.....آهان پاشو بریم،رفتیم که ببینیم که ماموریت چیه که رسیدیم به دفتر ریئس در زدیم و وارد شدیم(علامت ریئس&، علامت فرستاده دبیرخانه مرکزی$،علامت آنی%)%سلام قربان با من کاری دارشتید....& بله خانم مین ما برای شما یک ماموریت ویژه داریم،بهتره بقیه یه ی توضیحات رو اقای گراهان بهتون بگن.....$خب فکر کنم شما با خفاش شب آشنایی دارید.....%تمامی پلیس ها با اون آشنایی دارن،اون یه خلافکاره که کسی ازش شناخت خاصی نداره چون همیشه صورتشو پوشونده و هرکسی که صورت اونو دیده به صورت وحشتناکی کشته شده درضم اون یکی از ثروتمند ترین خلاف کار هاست.....$خب پس نیاز راجبشون توضیح بدم،ماموریت شما محافظت از یک گروه کیپاپ هستش.....%ربط این دو تا رو بهم نمیفهمم.....$حق دارین،بزارین من براتون کامل توضیح بدم.اونا میخوان پسر ریئس جمهور کره رو بدزدن و ریئس جمهور رو مجبور کنن یه مهمونی ترتیب بده که تمام گروه های کیپاپ در اون حضور داشته باشن،و بعدش چندتا از گروه ها رو گرگان بگیرن و از کمپانی و طرفدار هاشون اخاذی کنن....%خب پس ماموریت من محافظت از یک گروه کیپاپه درسته.....$درسته.....%ولی اون پولو میخواد چیکار.....$سوال خوبی بود،ما طبق اطلاعات بدست اومده از طریق جاسوس هامون فهمیدیم اون میخواد یک چیزی درست کنه ولی نمیدونیم چیه ولی هر چیزی هست نمیتونه چیز خوبی باشه، برای ساخت اون نیاز به پول داره،انقدر لازم داره که حتی ثروت خودش کافی نیست....%فهمیدم باید چیکار کنم ولی من باید مراقب کدوم گروه باشم.......$ گروه بی تی اس

اروم تو دلم به جیغ از خوشحالی کشیدم که قراره دوباره برادرمو ببینم بعد از خداحافظی از اقای چان و ریئس از اتاق خارج شدیم که رزی با آرنج اش زد به پهلوم و گفت...چه حسی داری که قراره بری اوپا یونگی رو ببینی.....هویی حواست باشه دیگه به برادر من نگو اوپا......باشه،باشه حالا نگفتی چه حسی داری....دارم در آسمان ها پرواز میکنم....خب برو بهش زنگ بزن بگو که میخوای بری دیدنش....نه میخوام سوپرایزش کنم......اوهو......من برم وسایلمو جمع کنم برم.....باش بای......هی رزی وایستا.....چیه آن.....صد بار من آن نیستم..... کارتو بگو..... من میخوام برای شوگا یه جیزی بخرم تو ام میای.... باش برو آماده شو بریم.... اوک، رفتم آماده شدم(عکس لباست👆) و با رزی به سمت مغازه های نیویورک رفتیم که یه مغازه ساعت فروشی توجه منو جلب کرد رفتیم توش(علامت فروشنده♡، علامت رزی☆، علامت آنی♕) ♡خوش اومدین چه کمکی از دستم بر میاد....... ♕ببخشید میشه بهترین ساعت تون رو برامون بیارین.... ☆البته اگه هفتا ازش دارید....... ♕برای چی هفتا......☆اعضای بی تی اس هفت نفرن......... ♕ولی من میخوام فقط برای شوگا بخرم....... ☆حالا انگار ازت چی کم میشه از ثروت چند تیلیاردیت چند میلیون کم شه....... ♕قانه شدم...... ♡بفرمایید هفتا از بهترین ساعت های دنیا خدمت شما......... ♕ممنون چقد میشه........ ♡میشه 50 میلیون دلار...... ♕بفرمایید اینم کارت، فروشنده کارتو کشید ساعتا رو دسته بندی کرد و داد بهمون رفتیم تو سازمان که رزی یه چیزی جلوم تکون داد...... اینا چین...... بیلیط..... بیلیط برای چی....... برای رفتن به کره..... ما باید اسلحه و خیلی چیزای دیگه ببریم به نظرت میشه اینا رو با خودمون. تو هواپیما ببریم...... راست میکی حواسم به اینجاش نبود، حالا با چی میریم کره..... با هواپیمای من....... واقعا..... آره..... پس من برم آماده شم..... برو، هرکدوممون رفتیم تو اتاق خودمون شروع به جمع کردن لباسامون کردیم و رفتیم سمت هواپیمای من

بعد از چند ساعت پرواز رسیدیم کره، سوار ماشین شدیم و به سمت خونه ی من. درو باز کردم و رفتم تو اتاقم و همون لحظه خوابم برد صبح که پاشدم رفتم بیرون دیدم رزی یه میز خیلی خوشگل چیده بود..... صبح بخیر آن....... صبح یخیر، فکرنمی کردم که از اینکارا هم بلد باشی....... منو دست کم گرفته بودی..... آره، نشستم صبحونه رو خوردم که رزی شروع کرد به حرف زدن....... راستی بی تی اس امروز فن ساین دارن..... خب به من چه... مگه تو نمیخوای داداشتو سوپرایز کنی..... آره الان بهتربن وقته..... راست میگی، سریع صبحانه مو خوردم و رفتم سمت اتاقم یکی از لباسامو پوشیدم (عکس لباست👆) خواستم برم که رزی گفت....... به نظرت یه جیزی جا نذاشتی..... چرا تفنگم، همون لحظه تفنگم رو برداشتم...... منظورم یه چیز دیگه.... چی.... ساعتا..... داشت یادم میرفتا، ممنون، از رزی خداحافظی کردم و رفتم بیرون و به محل فن ساین حرکت کردم.
رفتم تو فن ساین یکم نشستم تا نوبت من بشه که صدای شلیک اومد محافظ های اعضا اونا رو زیر میز بردن و تمام آرمی ها رو زمین نشسته بودند که چند نفر اومدن تو به سمت اعضا رفتن منم خونم به جوش اومد تفنگ مو برداشتم و یه شلیک کردم اونا اومدن سمت من تا تفنگم رو ازم بگیرن منم به زیر پایی انداختم و رفتم پیش اعضا کلاهمو براداشتم که محافظا منو شناختن انتظار پیگه ای ام نداشتم من مربی شون بودم که یکی شون گفت...... سلام مربی... الان وقت اینا نیست باید بریم، محافظ ها به اعضا گفتن و بلند شدن که شوگا منو شناخت درحالی که میدوییدیم گفت(علامت کوک *،علامت جین&،علامت جیمین^،علامت جیهوپ%،شوگا$،نامی#،تهیونگ@،علامت آنی!) $آنی، خودتی......! آره، سرعت مون رو بیشتر کردیم تا رسیدیم به ون که نامجون گفت#یکی کمه.......! چی...... #کوک نیست.........!ها، اون کجاست...... #رفتهw c.......! من میرم دنبالش، فقط امیدوارم زنده مونده باشه. رفتم تو که دیدم داره میره تو سالن یه نفرم از پشت داره بهش تیر میزنه رفتم کله شو آوردم پایین که تیر رفت تو دیوار منم از فرصت استفاده کردم و دستشو کشیدم تا ون همین که سوار شدیم راننده پاشو گذاشت رو کاز و رفت *** از زبون کوک: از دستشویی در اومدم خواستم برم سمت سالن که یکی کلم رو آورد پایین یکم که دقت کردم فهمیدم دختره همین که خواستم چیزی بکم دستمو کشید و به سمت ون برد سریع سوار شد و راننده به محض اینکه ما سوار شدیم پاشو گذاشت رو گاز گفتم.....(علامت کوک *،علامت جین&،علامت جیمین^،علامت جیهوپ%،شوگا$،نامی#،تهیونگ@،علامت آنی!) *اینجا چه خبره.......! خبر خاصی نیست فقط داشتید توسط خطرناک ترین مافیا توی جهان گروگان گرفته میشدید.......@من فکر میکردم هیتر باشن نه مافیا.....#عقل کل هیتر انقدر عقلش کمه که بیاد تورو بکوشه........! این احتمال وجود داره #چی یعنی هیترا میان گروهی که بهش هیت میدن و بکشن.......! کشت نه گروگان گرفتن........٪من دوتا سوال دارم میشه ازت بپرسم......! بپرس......٪شوگا تو رو از کجا میشناسه و تو کی هستی و چه کار ای که اینا رو میشناسی........! این شد سه تا......٪از زیر جواب در نرو......! چشم، جواب سوال یک من خواهرشم، مین آنی ،پلیس ام.....@پشمام.......^تو خواهر شوگایی......&واستا تو پلیس مخفی ایی....!آره، راننده کجا میری......(علامت راننده♡)♡میریم خوابگاه اعضا.....!اونجا خطرناکه بهتره بریم خونه ی من چون اونجا امنیت بیشتری داره.هنوز یکم تو شوک این بودم که چرا اونا دارن ما رو تعقیب میکنن خواهر شوگا چرا اینجوریه همین جوری داشتم حرف میزدم که یونگ گفت $اخر کار خودتو کردی !کدومو میگی $اینکه پلیس شی !پلیس نشدم که شدم یه پلیس مخفی خیلی باحاله هیجانشم بیشتره ^تو یه پلیس مخفی هستی !اره هستم جیمینشی $ما رو میشناسی !دیگه کیه که شما رو نشناسه کل سازمان ما آرمی هستن
از زبون انی:خدا وکیلی از حق نگزریم خیلی جذابن مخصوصا داداشمو اشتباه نکنم کوک.رسیدیم خونه ی من دهن همشون باز مونده بود @مطمعنی خونه ی ریئست نیومدیم !نه بابا اینجا خونه ی خودمه بیاید تو،در و باز کردم و رفتم تو نشستم رو مبل که کاغذ روی میز توجه منو جلب کرد یه نامه بود برداشتم و خوندمش
نامه: متاستفم آن من برای یه ماموریت باید برم اسپانیا نمیتونم پیشت بمونم.به اعضا به خصوص اوپا یونگی سلام منو برسون،مراقب خودت باش رزی

اعضا داشتن خونه رو نگاه میکردن که گفنم!بیاین بشینین داشتن با تعجب خونه رو نگاه میکردن که شوگا گفت(علامت کوک *،علامت جین&،علامت جیمین^،علامت جیهوپ%،شوگا$،نامی#،تهیونگ@،علامت آنی!) $چرا همه چی اینجا سیاهه(عکس خونه) !رنگ مورد علاقمه $ولی تا جایی که یادم میاد تو عاشق رنگ بنفش بودی !هنوزم هستم طبقه اول دکوراسیون سیاه،طبقه دوم دکوراسیون بنفش &نمیخوام وارد بحث خانوادگی تون بشم ولی میشه یکم به ما توضیح بدی #لطفا یکم توضیح بده،اونا کی بودن !سوال کاملا به جایی بود،اونا افراد خفاش شب بودن $خفاش شب کیه ! اون.......
بقیه اش مال پارت بعد
نتیجه چالش داریم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وااااااااااییییییییییییییییی عاجیییی خیلی عالیییییی بودشششش ❤❤❤💗💗💗💗🌹🌹🌹😍😍😍😘😘😘
نمی خوای ادامه بدی؟🥺🥺
ج.چ:کیم تهیونگ.پارک می رای بابام دوست رباب )؛
عالی بود 💜
پارت بعدی رو زود بزار ❤😢
عالیییییی بود ❤❤❤❤
عالی بود