هایییییییییی😐🖐🏻
part 1
حلقه رو از روی میز برداشتم و نگاش کردم.
|فلش بک|
+ این حلقه و بگیر و هیچوقت گمش نکن!
×اخه چرا یه حلقه که هیچی روش ننوشته و هیچ چیز خاصی هم نداره باید یادگاری باشه؟
+سوال الکی نکن. من باید برم. الان میان
×باشه. کجا باید هم دیگه رو ببینیم؟
+یادته که یه درخت بزرگ توی اون باغه بود؟بیا اونجا. ساعت 4.
×باشه. دلم برات تنگ میشه.
+منم همینطور
صدای پلیسا داره میاد.
_پیداشون کردیم. اینجان
بوسه ای روی گونه م گذاشت و با تموم سرعتش دوید.
پلیسا اومدن و من رو دستگیر کردن.ولی چرا؟ فقط بخاطر اینکه دوست صمیمی تهیونگم! البته از دوست نزدیک تر. تقریبا کاپل، و بیشتر وقتا با هم دیگه هستیم، اونا فک میکنن که من همدست تهیونگم.ولی اینطور نیست.راستش تهیونگ اصلا کاری نکرده که بخواد همدست داشته باشه.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
فیکت رو خیلی میدوستم ادامه بده من میخونمش
هر وق پارت بعدی رو گزاشی بم بگو تو
کامنت های فیکم به فیکمم سر بزن
الان میرم فیکت رو میخونم. هر دوشو گذاشتم تموم شد. فیک کوتاه بود...