باز گزارش کردین:(واقعا برام مهمه ک خواننده های داستانم ناراحت نشن:(دوس دارم نتیجه زحماتمو ببینم:(چرا سعی میکنین زحمات یکیو ب باد بدین؟چرا نمیخواین قبول کنین من تسلیم نمیشم؟:)))
بعد از عوض کردن لباسام رفتم طبقه ی بالا و کنار تهیونگ رو کاناپهی جلو تلویزیون نشستم...با دیدنم گوشیشو کنار گذاشت تهیونگ_خب؟!،سوالی نگاش کردم ک خندید و گفت_از جانگ کوکمون راضی هستی؟مشکلی ک نداره؟،خندیدیم ک صدای بلند کوک از پشت سرم اومد جانگ کوک_اهم اهممممم من مگه مشکلی دارم؟ها میکو؟،_ن نه معلومه ک نه!،خندید جانگ کوک_خب؟جوابشو بده!باید نشونم بدی چقد دوسم داری!!!،و با چشاش ب تهیونگ اشاره کرد!روبه تهیونگ شدم_خببببب عاقای کیم...جانگ کوک واسم کامل ترین و بی نقص ترین خدای زمینیه!!!درسته جای من نیستی ک بفهمی این عشق چقد قدرت داره...ولی بزار بگم...اون نقش روح توی جسممو داره ک بدون اون حرکت جسمم حتی ممکن هم نیس!!!،خودمم از جمله ام تعجب کردم!عجب چیزی گفتم بابا دهنم سرویس:/تهیونگ داشت با ی طور خاصی ک انگار از حرفم راضی بود نگام میکرد ب جانگ کوک نگا کردم و از نگاهی ک تحسین توش موج میزد مواجه شدم!نگاهشو ازم گرفت و ب تهیونگ نگا کرد و ابرو هاشو بالا پایین کرد ک یعنی کیم خان دهنت سلف سرویس شد!:/...اومد سمتم و دستاشو زیر کمر و زانو هام گذاشت و بلندم کرد ک از کارش حسابی جا خوردم!_ک کوک!،خندید و با عجله از اونجا دورم کرد!تهیونگ با دادی ک سعی میکرد بلند باشه تا ما بشنویم گفت_هییی کووووک بلا ملا سرش نیاریاااا بدبخت خواست طرفداریتو کنهههه!!!،جانگ کوک ریز خندید و سرعتشو بیشتر کرد!_داریم کجا میریم؟!،جانگ کوک_میترسی؟!!،_فقط میخوام بدونم!،با خنده ب مسخره گفت_نترس...درد نداره...البته اگه کاری نکنی ک درد داشته باشه!!!،
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
82 لایک
عالیییییییییییییییییییییییی
راستی بچه ها اون داستانه که توش یکی بود به اسم میکیو و برادرش ولش کرده بود .
من اون رو تا آخر خوندم ولی می خوام بازم بخونم ولی اسمش رو یادم نمیاد
اگه بهم بگید ممنون می شم
تا چه حد میتونم از رمانت تعریف کنممممممم خیلیییی عالی مینویسی چند سالته که انقد خوب مینویسی من هر چی فک میکنم با خودم میگم چقد خوش فکری و واقعا برا اونایی که گزارش میدن متاسفم و میگم که چقد از این روحیه تسلیم ناپذیرت خوشم میاد عزیزم
لطف داری من فقط دارم واس عادمای باارزشی مث شماها داستان مینویسم:)۱۴ سالمه و میرم دهم:)))
واقعا ممنونم نظرت برام ی دنیا ارزش داره نفسم:)♡
راستی پارت 3 رو کمی تغییر دادی عالیییییی شدهههههه
میگما کوک اگه میکو نمیتونست فرار کنه میخواست چجوری تنبیهش کنه؟
😂😂😂😂😂اونو دیه باید از تخیلات انحرافی خودتون زاده کنین فرزندم😂😂😂
اوه😐😂😂
هاتسو
ناراحت نشو،هر چقدرم گزارش بدن،بازدیدا کم شن،لایکا کم شن،ما بازم هستیم و پشتتیم(:
مرسی فداتون شمಥ‿ಥ