Black love in miraculous 10

زینگگگگگ(الارم گوشی)مری:وای خداا چرا انقدر زود صبح شد من خوابم میاددد🥱تیکی:مرینت ربع ساعت دیگه مدرست شروع میشه هااا مری: اره واییییی امروز باید برم پیست تمرین کنم واییی خدا وسایلم کووو از رو تخت بلند شدم و جنگی رفتم وسایلمو جمع کردم خب کیف مدرسه‌،هست.......تیکی،هست.....کیف پیست،هست خب دیگه برم مدرسه خدافظ مامانی مامان بزرگ مرینت: وایسا صبحونه مری: اخ یادم رفت......... صبحونمو خوردم و رفتم.......رسیدم مدرسه رفتم تو کلاس و نشستم سر جام بچه ها هم نسبت به قبل باهام بهتر شدند یعنی در حد یه جواب سلام بهم میدن.......خانوم بوستیه اومد سلام کردیم که به من گفت باید جامو با نینو عوض کنم و برم پیش ادرین منم قبول کردم و رفتم کنار ادرین ادری:مرینت اومد پیشم خوشحال شدمو بهش سلام کردم مری:ادرین بهم سلام کردم منم بهش سلام کردم

خانوم بوستیه:بچه ها من امروز نوبت دکتر دارم و فقط اومد بگم که بقیه بچه ها به جز مرینت و ادرین که برای میخوان برن پیست میتوند برن بیرون از کلاس و به کلاس مورد علاقشون برسند مرینت و ادرین شما تو کلاس بشینید تا اقای داماکلیس بیاد دنبالتون مرینت و ادرین: چشم مری:همه بچه ها رفتند بیرون منو ادرین موندیم تو کلاس خیلی خوابم میومد به ادرین گفتم من میخوابم هر وقت اقای داماکلیس اومد بیدارم کن آدری: باشه مرینت مری: سرمو گذاشتم رو نیمکت و خوابیدم ادری: مرینت خوابیده بود روشم طرف من بود واییی خداا نگاش کن از فرشته هااا هم قشنگ تر خوابیده😍😍خیلی اروم رفتم نزدیکش سرمو گذاشتم رو نیمکت و دستمو گذاشتم رو گونه هاش و نوازشش کردم دستمو کشیدم لای موهاش، موهاشو بو کردم بو توت فرنگی میداد😍😍

ادری: همین جوری نگاش میکردمو باهاش کِیف میکردم😂دلم میخواست ب.ب.و.س.م.ش ولی بیدار میشد یهو دیدم اقای داماکلیس از در اومد تو از خجالت اب شدم😳سریع ازش جدا شدم و گفت ب..بله اقای داماکلیس با تعجب داشت نگام میکرد و بعدش خندید و گفت بیاین پایین قراره بریم پیست گفتم باشه نگاه به ساعت کردم واییی خدا یک ساعت گذشته بود چه زود گذشت دستمو گذاشتم رو کمر مرینت،مرینت مرینت بیدار شو باید بریم مری:ههههه(خمیازه)باشه تو برو منم میام آدری: باش مری: کیفم رو برداشتم رفتم دستشویی و یه ابی به دستو صورتم زدم همین یک ساعت خواب سرحالم کرد رفتم پیش ادرین و با اقای داماکلیس رفتیم پیست

مری:رسیدیم پیست اقای جونز اونجا بود سلام کردیم و رفتیم کفشامون رو پوشیدیم و رفتیم تو سالن اقای جونز گفت بشینید روی صندلی یه ویدیو هست که باید ببینیم نشستیم اقای جونز اومد و گفت توی این ویدیو که براتون اماده کردم تمام حرکاتی که باید انجام بدید هست ویدیو رو خوب ببینید چون بعدش دونفری باید همین حرکاتو انجام بدید......... ادری: ویدیو رو دیدیم یه قسمت ویدیو بود که منو مرینت باید همدیگرو م.ی.ب.و.س.ی.د.ی.م دیدم اخمای مرینت رفته تو هم و بعدش بلند شد رفت طرف اقای جونز مری:یه قسمت از ویدیو بود که من باید ادرینو م.ی.ب.و.س.ی..د.م اعصابم خورد شد رفتم طرف اقای جونز و گفتم اقای جونز بیخشید یه قسمت از این حرکات من باید اقای اگراست رو ب.ب.و.س.م اقای جونز:خب مری:خب من ن.ا.م.ز.د دارم اقای جونز:باشه اشکال نداره یه دور تمرینی انجام بدید تو تمرین و تکرار های بعدی این قسمتو حذف میکنیم مری:خیلی ممنون لطفا به اقای اگراست هم بگید آدری :اقای جونز اومد سمتم و گفت این تمرینایی که با هم دارید فقط دوستانه هست و اون قسمت ب.و.س.ه هم یکبار بیشتر تکرار نمیشه چون خانم دوپن چنگ ن.ا.م.ز.د دارند منم قبول کردم خیلی خوشحال بودم که مرینت نسبت به من یعنی کت نوار خیانت نمیکنه ولی برای حفظ هویتم خودمو ناراحت نشون دادم

مری: با ادرین بلند شدیم که بریم تمرینارو انجام بدیم من دست ادرینو گرفتم و کنارش حرکت کردم یکم که حرکت کردیم من باید میچرخیدم و میرفتم جلو ادرین یعنی باید عقب عقبی میرفتم ادری: وقتی که مرینت اومد جلو من باید اونو میچرخوندم طوری که پشتش بهم باشه و کمرشو میگرفتم و میبردمش بالا که یهو نتونستم پاهامو هماهنگ کنم و افتادم زمین مرینتم افتاد روم مری:ادرین افتاد منم که بالای سرش بودم افتادم روش سریع از روش بلند شدم و گقتم تو خوبی؟ادری: اره خوبم دیدم اقای جونز داره میاد سمتمون حالمون رو پرسید ما هم گفتیم خوبیم اقای جونز گفت:ادرین تو بد مرینتو بردی بالا به ختطر همین تعادلت رو از دست دادی بلند شین تا بهتون بگم چیکار کنید مرینت پشتتو بکن به ادرین مری: چشم اقای جونز: خب ادرین اینجا تو از پشت به مرینت نزدیک شو تو مرحله باید خیلی به مرینت نزدیک باشی ادری:باشه اقای جونز: خب ادرین دستتو بزار رو کمر مرینت و ببرش بالا ادری: چشم عههه شد😀مری: ادرین تونست انجام بده منم اون بالا باید دستو پاهامو مثل ستاره باز میکردم اقای جونز: خب حالا مرینتو بیار پایین و روی دستت خمش کن(بچها تو رقصا هستا که خانوما رو دست اقایون خم میشن منظورم اونجوری هست)آدری:چشم اقای جونز: خب الان دیگه تونستید برید از اول بیاید

مری: رفتیم از اول اومدیم اون حرکتو به خوبی تونستیم انجام بدیم بعد از اون حرکت من باید دوباره همین جوری عقب عقب میرفتم و کم کم میچسبیدم به ادرین و اونو م.ی..ب.و.س.ی.د.م و دستامو دور گردنش حلقه میکردم ادری:مرینت منو ب.و.س.ی.د😍خدایی انقدر دلم میخواست منم همراهیش کردم مری:ادرین یه جور ع.ا.ش.ق.ا.ن.ه ای داشت منو م.ی.ب.و.س.ی.د تو این قسمت ادرین باید دور خودش میچرخید جوری که پاهای من از روی زمین بلند بشه منم همین جوری باید م.ی.ب.و.س.د.م.ش این کارو کرد و خوبم انجامش دادیم بعد از اینکه چرخش تموم میشد ب.و.س.ی.د.ن رو تموم کردیم من باید رو دستش خم میشدم و یه پامو بالا میاوردم و اینجا بود که دیگه حرکتا تموم میشد(کل این حرکتا مرینت و ادرین باید اسکی کننو انجامش بدن) اقای جونز: عالی بود خب حالا چند بار دیگه تکرار میکنیم و اون قسمت ب. و.س.ه رو حذف میکنیم

مری: بعد چند بار تمرین و تکرار عالی شده بودیم و برای مسابقه که فردا بود اماده شدیم رفتم کفشامو در اوردم و رفتم سمت دستشویی دستمو مشت کردم و زدم به دیوار تیکی: مرینت اروم باش مری:من دلم نمیخواد به کت خیانت کنم تیکی:اینکه خیانت نیس مهم قلبته که مال کته بعدشم مگه بازیگرا که همو م.ی.ب.و.س.ن ولی ش.و.ه.ر دارن با این کارشون بهش خیانت میکنن؟نه اونا دارن نقش بازی میکنن مثل الان تو مری: ممنون تیکی خیلی ارومم کردی تیکی خواهش میکنم مری رفتم بیرون و برگشتیم سمت مدرسه و یه راست رفتم خونه...... ادری: وقتی رسیدم خونه رفتم ناهار خوردم و اومدم یکم درس خوندم امشب تصمیم داشتم لیدی باگو به شام دعوت کنم تا از دلش در بیارم

ادری: شب شد رفتم به ناتالی گفتم من گشنم نیس میخوابم بخوابم قبول کرد رفتم تو اتاق و هولوگرامو روشن کردم و به کت تبدیل شدم برای لیدی پیغام گذاشتم که ساعت نه بیاد رو برج ایفل رفتم یکم برجو تزئین کردم ولی نه ع.ا.ش.ق.ا،ن.ه و بعدش رفتم یه شام خوشمزه گرفتم و رفتم رو برج و منتظرش موندم......میریم سراغ مرینت از زبان خودش:تیکی بهم گفت کت برات پیغام گذاشته تبدیل شدم و پیغامشو گوش کردم گفت ساعت نه برم رو برج ایفل گفتم حتما میخواد از دلم در بیاره الان ساعت هشتو نیم بود میدونستم بعد از اونجا سریع میاد سراغ من یعنی مرینت رفتم به خودم رسیدم همون لباس همیشگی پوشیدم و ارایشم کردم موهامم گوجه ای بردم بالا و دیدم ساعت پنج دقیقه مونده به نه هست سریع تبدیل شدم و رفتم رو برج........کت:لیدی باگ اومد سلام لیدی باگ لیدی: سلام پیشی کت:ممنونم که اومدی لیدی:خواهش میکنم کت:بیا بشین شام بخور لیدی:باوشه کت:وسط شام خوردن گفتم حتما میدونی که من یکی دیگرو د.و.س.ت دارم این قرارم برای این گذاشتم که از دلت در بیارم منو میبخشی؟ لیدی: اره کت من همون اول بخشیدمت امیدوارم خوشبخت بشین کت مرسی لیدی باگ لیدی:😊کت : شاممون تموم شد لیدی داشت میرفت که من دستشو ب.و.س.ی.د.م و گفتم بازم ممنونم که منو بخشیدی لیدی: خواهش میکنم خدافظ کت کت: خدافظ از روی برج ایفل پریدم پایین و رفتم خونه مرینت لیدی: سریع رفتم طرف خونمون چون الان کت میومد چند بار نزدیک بود با مخ برم تو زمین 😂ولیخودمو جمع و جور کردم...، رسیدم تو اتاقم تبدیل شدم بلا فاصله کت اومد

کت:رسیدم خونه مرینت اینا رفتم پایین گفتم سلام بلوبری مری: سلام پیشی کت: راستی مرینت همین امشب از دل لیدی باگ در اوردما بدبخت چیزیم به دل نگرفته بود مری:عهه بخشیدت؟کت:اره مری: چه مهربونه کت:☺شنیدم امروز تو مدرسه گرفتی خوابیدی😏 مری: یه دوتا از این کلاغای خبر چینت به ما هم معرفی کن تا منم بفهمم اطرافم چه خبره 😯😯کت:😂😂😂😂 مری: هر هر هر چه جوری همه خبرا به گوشت میرسه؟ کت:خب دیگه من کت نوارم همه جا گوش دارم همه جا هم چشم😌 مری: ای واویلا کت:😛 مری: میای فیلم ببینیم؟ کت: اره بیا مری: باشه تو اون لپ تاپ منو که رومیزه روشن کن منم الان میرم میام کت: باش مری رفتم پایین و (بچه ها از همونا ها هستا که خارجیا تو فیلماشون میخورن من اسمشو نمیارم)🍺 با دوتا لیوان اوردم و رفتم بالا کت: اوهووو چه شود😁 مری: خندیدم و گفتم بیا برین تختم ،نشستیم رو تختم و لپتاپو گذاشتیم رو پاهامون و از اونا هم میخوردیم........

تمامممم بچها لایک های پارت های قبل کم بود لطفا لایک کنید چون بهم خیلی انرژی میده و یه خبر براتون دارم پارت یازده یه اتفاق خاصی قراره بیوفته.......تعداد لایکا بره بالا تا زود بزارمش