از زبان مرینت : یکدفعههههههه ادرین رو با تزئینات دیدم که گفت تولدت مبارک🤯 که همچی سیاه شد. از زبان ادرین: مرینت بیهوش شد گرفتمش و بعد يکدفعه پاشد رفت نزدیک کیک. مرینت : هاهاها فکر کردید من قابل
سوپرایز شدن ام؟ خودم همه چی رو فهمیدم اما... حالا ولش در کل من جوری نقش بازی کردم که ترسیدم باعث شد همه عوامل فکر کنن ترسیدم.(قیافه ادرین:😲🤯🤥) * مرینت کیک رو بلند کرد رفت نزدیک ادرین*
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)