10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ✿Melody✿ انتشار: 4 سال پیش 401 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان امیدوارم حال همتون خوب باشه، لطفا یکم بیشتر نظر بزارید?? خیلی دوستون دارم و از نیکو خیلی ممنونم که همیشه نظر میزاره و ایراد داستان رو میگه.??
آدرین و لیدی باگ از اتاق لیدی خارج شدن و سمت پشت بام یک خونه چینی نسبتا قدیمی که کسی داخل نبود رفتن.
لیدیباگ: اینجا نشستن خیلی خسته./ آدرین: بخاطر سقف شیروانیه./ لیدیباگ: چرا خواستی بیایم اینجا./ آدرین: برای این./ در همین لحظه آدرین یک گل سرخ رو گرفت جلوی لیدیباگ و لیدیباگ تا گل سرخ رو دید، اشک توی چشماش حلقه زد و گفت: این منو..... یاد کتنوآر میندازه./ آدرین: واقعاً؟/ یه قطره اشک از چشم های لیدیباگ روی گونهش ریخت و گفت: بله، اون همیشه این کارو میکرد، اما من.... هیچ وقت متوجه اون نشدم، در واقع امیدوار بودم این کار رو ادامه نده بخاطر همین بهش توجه نمی کردم و الان..../ آدرین: دلت براش تنگ شده./ لیدیباگ: چی؟.... اره، دلم براش تنگ شده./ آدرین دستش رو روی صورت لیدیباگ گذاشت و با انگشت شستش اشک رو از صورت لیدیباگ پاک کرد و گفت: متاسفم./ لیدیباگ یک قدم عقب رفت و گفت: اوه نه، ممنونم... بخاطر گل./ آدرین: تو چشم های زیبایی داری./
لیدیباگ با تعجب به آدرین نگاه کرد، آدرین هم لبخندی زد و بعد به آسمون نگاه کرد و دوباره گفت: کتنوآر.... تو کتنوآر رو دوست داری؟/ لیدیباگ نفس عمیقی کشید و گفت: راستش.... نمیدونم./ آدرین: نمیدونی؟/ لیدیباگ: چند سال پیش کتنوآر عشقش رو به من ابراز کرد و من بهش گفتم من عاشق یک پسر دیگهم، اون از من پرسید اون پسر کیه، اما من اون روز بهش جواب ندادم حتی نتونستم به اون پسر بگم، خیلی سعی کردم اما نتونستم، بنظر میاد سرنوشت نمیخواد من و اون باهم باشیم./ ( پ.ت [پارازیت]: سرنوشت بیخود میکنه./ من: عزیزم آرامش خودت رو حفظ کن. ) آدرین: اون.... کیه؟/ لیدیباگ: اون.... اون.... ( پ.ت: بگو دیگه.)... تو...../ یکدفعه...
یکدفعه دو نفر از توی خونه اومدن بیرون، آدرین و لیدیباگ برای اینکه دیده نشن روی سقف دراز کشیدن، آدرین کمی سرش رو اورد بالا و به لیدی باگ گفت: با اینکه خیلی تاریکه اما میتونم بگم اونا دو خانم هستن./ لیدی باگ: اون کیسه... اون..../ آدرین: خونه، یه کیسه خونی./ لیدیباگ: آد.... یعنی کتنوآر یکی داره میاد./ آدرین: اون داره از یه میراکلس استفاده میکنه./ لیدیباگ: میراکلس چی؟/ آدرین: شاید میراکلس قو.... اون میراکلس قوعه./ آدرین کمی فکرکرد و دوباره گفت: بنظرت اون کیه؟/ لیدی باگ: گِ... گمونم برای کار مهمی اومده./ وقتی صاحب میراکلس قو رسید، مایورا جلو رفت و گفت: بانو، خوش اومدید، برادرتون خیلی وقته منتظرن./ صاحب میراکلس قو به لوپینا نگاه کرد و گفت: لوپینا./ و بعد به مایورا نگاه کرد و دوباره گفت: مایورا./ و بعد صداش رو بلند تر کرد و گفت: یک روز از یک مرد شنیدم که میگفت زنان قدرتمندتر و هوشیار تر مردان خواهند بود به شرط اینکه هدف داشته باشن، ( اینجا صدا بلند تر میشه) اگر بخوان کسی رو نابود کنن ( منظور نابود کردن لیدیباگ و کت نوآره)، بیرحم خواهند بود و نه ظرافت و نازی ( منظور کتنوآره ) زنانه شون رو حفظ میکنن و نه عشق( منظور لیدی باگه).... و نه عشقی براشون باقی میمونه، بنظر من بهتره هرکسی مورد خشم اونا قرار میگیره پاشو عقب بکشه./
لیدی باگ: منظورش چیه؟/ آدرین: فرار کنید./ لیدیباگ: الان؟/ آدرین: اره اروم خودمون رو می کشیم بالا و فرار میکنیم./ لیدیباگ: باشه./ لیدیباگ و آدرین به آرومی از سقف بالا میرن و فرار میکنن، در همین لحظه لوپینا جلو رفت و گفت: چشم های تو به من میگه، منظوری از این حرفا داری./ صاحب میراکلس قو: بانو مار مو چشمانی قدرتمند داشت انقدر قدرتمند که میتونست انسان ها رو باهاش تبدیل به سنگ کنه، بنابراین بهتره به چشمان هر کسی خیره نشی./ لوپینا: داری منو تحدید میکنی؟/ صاحب میراکلس قو: دروغ... دروغ بدترین چیز در دنیاست، چقدر حیفه که تنها استعداد لوپینا بدترین چیز در دنیاست./ لوپینا: فکر میکنی چقدر دیگه زندگی میکنی، خیلی زود..../ مایورا: ساکت باش، بانو لطفا از این طرف بیاید./ صاحب میراکلس قو: کیسه خون مار رو بده به من./ مایورا: چی؟/ صاحب میراکلس قو کیسه از دست مایورا گرفت و گفت: بدرود، جانشین امیلی./
لیدیباگ و آدرین به هتل برگشتن و به اصرار لیدی باگ به سمت آشپزخونه رفتن. ( پ.ت: اوه اوه الان دعوا میشه./ من: جوگیر نشو و جو هم نده، که دعوا نمیشه.) لیدیباگ که خیلی عصبانی بود، گفت: گلوریا کجاست؟/ شارون: اون...../ لیدیباگ: گلوریا... گلوریا؟/ گلوریا: چخبره؟/ لیدیباگ: یه سوال دارم، تو...../ گلوریا: ساکت، بیا بیرون صحبت کنیم./ گلوریا و لیدیباگ از در بیرونی آشپزخونه خارج شدن و به یک بالکن خیلی بزرگ که با انواع گیاهان تزئین شده بود رفتن، لیدیباگ وسط بالکن ایستاد، اما گلوریا جلو تر رفت و دستش رو گزاشت روی نرده بالکن. هر دو سکوت کرده بودن و به آسمون نگاه میکردن، تا اینکه لیدیباگ گفت: نمیخوای چیزی بگی؟/ گلوریا: هنوز چیزی نپرسیدی که بخوام بهت جواب بدم./ لیدیباگ: تو صاحب میراکلس قو هستی؟/ گلوریا: فکرمیکردم باهوش تر باشی./ لیدیباگ: چی؟/ گلوریا: وقتی یک نفر میخواد از کار یکی سر در بیاره باید خیلی باهوش تر عمل کنه./ لیدیباگ: جواب سوال من..../ گلوریا: جواب سوالت اینکه من صاحب میراکلس قو هستم./ ( پ.ت: میراکلس قو چیه؟/ من: میراکلس قو میراکلس قو دیگه./ پ.ت: یکم توضیح بده من و بقیه کنجکاویم بدونیم چی به چیه./ من: حالا قسمت بعدی توضیح میدم.)........ لیدیباگ: امشب اومده بودی، با کی ملاقات کنی؟/ گلوریا: برادرم./ لیدیباگ: برادرت؟/ گلوریا: هاکموث./ لیدیباگ: یعنی... یعنی، هاکموث..../ گلوریا: گابریل آگرست./ لیدیباگ: امکان نداره، نه.... چطور ممکنه؟/ گلوریا: خودت رو جمع و جور کن، بعد از شام میریم پیش بقیه./ لیدیباگ: بقیه؟/ گلوریا: کسانی که اماده همکاری با ما هستن./ لیدیباگ: اونا کجان؟/ گلوریا: قرارگاه اونا زیر زمینه، یک تشکیلات بزرگ به رهبری زنی به نام اما./ شارون: بیاید داخل، شام حاضره./ گلوریا: الان میایم./ لیدیباگ: اِما کیه؟/ گلوریا: یک نکته رو هرگز فراموش نکن./ لیدیباگ: تا کتنوآر درباره احساسش نسبت به تو چیزی نگفته، تو بهش چیزی نگو، متوجه شدی؟/ لیدیباگ: اما آد...../ گلوریا: کتنوآر اون الان کتنوآره/
بچه ها این قسمت رو به جبران هفته گذشته زودتر گزاشتم، ببخشید که هفته گذشته دیر قسمت بعدی رو گزاشتم.
بعد از خوردن شام، همهشون به سمت قرارگاه سازندگان و نگهبانان رفتن. ( من: این همون قرارگاهیه که گلوریا گفت) قرارگاه زیر یک رستوران چینی قدیمی بود، بنابراین به اونجا رفتن و گلوریا سه چهارتا غذا سفارش داد، وقتی غذا ها رو آوردن گلوریا همه غذا ها رو به سمت خودش کشید و گفت: از اینا نخورید./ شارون: چرا میخوای همهش رو خودت بخوری؟/ گلوریا: نه، منم نمیخورم./ آدرین: پس چرا این همه سفارش دادید./ گلوریا: برای این که لوکاس ناراحت نشه./ لیدیباگ: حالا این غذا ها مهم نیستن: مردم تعجب نمیکنن که لیدیباگ و کتنوآر اینجا نشستن؟/ گلوریا: نه./ شارون: چطوری؟/ گلوریا: غذا های اینجا جادوییه، اونا الان متوجه نمیشن دارن چیکار میکنن و متوجه هیچ کس نمیشن./ شارون: چی؟/ گلوریا: از پودر لیلی استفاده میکنن، اگه پودر لیلی رو بخوری دیگه نمیتونی بدون اون بمونی، مثل مواد مخدر میمونه./ آدرین: پودر لیلی؟/ گلوریا: پودر لیلی رو از ترکیب گوگرد و چندین گیاه و ادویه مخصوص هندی و سس سویا درست میکنن./ شارون: اَه، از گوگرد؟/ گلوریا: اون مرد رو میبینید؟/ شارون: همونی که لباس خرچنگ پوشیده؟/ گلوریا: بله اما اون لباس خرچنگی نپوشیده، اون یه خرچنگ واقعیه که روش ازمایش های ژنتیکی شده./ آدرین: مثل لاکپشت های نینجا./ گلوریا: دقیقا مثل اوناست./
بعد از اینکه رستوران تعطیل شد، مرد خرچنگی( پ.ت: اسم حقط بود؟/ من: خیلی هم خوبه، از خدات باشه.) جلو اومد و گفت: الان دیگه میتونیم بریم پایین./ گلوریا: خیلی خب.... برید سمت آسانسور./ آدرین: اینجا آسانسور داره؟/ گلوریا: اون پرده رو بزنید کنار بعد روی دیوار یه در بزرگ بکشید./ شارون: همین؟/ گلوریا: بله./ لیدیباگ و آدرین و شارون به سمت پرده رفتن و اونو کنار زدن، در همین لحظه لیدیباگ یک در بزرگ روی دیوار نقاشی کرد. بعد چند ثانیه دیوار نقاشی شده کنار رفت. شارون که داشت داخل آسانسور رو بررسی میکرد گفت: چطوری کار میکنه؟/ گلوریا: هنوز نرفتید؟/ لیدیباگ: این آسانسور دکمه نداره؟/ گلوریا: برید داخلش و بگید طبقه سوم./ آدرین: مگه قرارگاه زیر زمین نیست؟/ گلوریا: اینجا برعکسه، برید داخل./ همهشون رفتن داخل آسانسور و شارون گفت: خب چی باید میگفتم؟/ ( پ.ت: اصلا برای چی به این حقوق میدید، حقوقش رو بدید به من، من براتون یه جوری بازی میکنم که آب از آب تکون نخوره./ من: تو یه پسری، چطوری میخوای نقش یه دختر رو بازی کنی؟/ پ.ت: گریم میکنیم دیگه./ من: باشه حالا.? ) گلوریا: طبقه سوم./ همین که گلوریا گفت طبقه سوم آسانسور با سرعت خیلی زیادی پایین رفت.....
?تمام?
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالیههههههه من داستانات رو دنبال میکنم ولی یه سوال داشتم تو وقتی که تستت منتشر بشه داستانت رو مینویسی؟
نه دقیقا?
عالی بود فقط اگه تونستی زودتر تست بزار من یکی از طرفدار های تو و نیکو هستم .
من یه تست نوشتم که هنوز ثبت نشده اسمش میراکلس شانگهای هست لطفا بخونید
ممنونم که نظر دادی، حتما میخونمش.?
قسمت بعدی رو وارد سایت کردم. حتما بخونیدش، مطمئناً ازش لذت میبرید?
بچه ها چون این قسمت دیر منتشر شد، من قسمت جدید روز سعی میکنم امروز بنویسم و بزارمش?
عالی بود.اون پارازیت ها هم جالب بودن.?
ممنونم?