
..........
انقدر پوست دستمو از اضطراب کندم که نزدیک بود خون بیا جانگکوک بلندم کرد نگامو به پایین دوخته بودم و لبمو میخوردم سرمو بالا گرفت از درون داشتم میسوختم جانگکوک: سوالات ذهنت بر طرف شد؟.که من برات چیم و تو برام چی هستی؟ م_ م_ م ...... جانگکوک چرا زبونت گیر کرد ا. ا آخه جانگکوک : آخه چی؟ چیزی نتونستم جانگکوک نزدیکتر شد: چه حسی داری اگه 💋 کنم جانگکوک بسه
صدای در اومد جانگکوک عقب نشینی کرد و بلاخره تونستم نفس بکشم در رو باز کردم دوتا کلویی بودن سلام چطورید بیاید تو کلویی ها: نه داشتم از استرس میمردم کلویی 1 : اومدیم که با هم بریم بیرون تا اینو میشنوم کاپشنم و میپوشم و از تو اتاق میرم بیرون کلویی : جانگکوک؟ اون نمیاد جانگکوک : سونگ. چرا نیام؟ منم میام باهاش صحبتی نمیکنم و فقط میرم بیرون تا راه نفسم باز بشه که یهو تهیونگ و میبینم نمیدونم چجور تو چشاش نگاه کنم به خاطر همین ازش دور میشم که جانگکوک.داد میزنه:سونگ و من.سریعتر راه میرم
اما تا پلک میزنم جانگکوک و روبه روم میبینم جانگکوک تهیونگ اونجاس لطفا بس کن جانگکوک.ولم میکنه و میره تهیونگ تا میخواد نزدیکم بشه شروع میکنم به دویدن میرم سمت شهر بازی جایی که فکرم بره یه جای دیگه کلی کار مکنم بازگی های مختلف رو امتححان میکنم آخرای تفریحمم میرم یه آبنبات چوبی کوچولو با طمع توت فرنگی میگیرم تقریبا آخر ای آبنباتم بود که جانگکوک و از دور دیدم سریع برگشتم و قدمای کوچولو برداشتم که یه دست لمسم کرد و من با ترس برگشتم جانگکوک : کجا میری ؟ ها؟ شما؟ کی باشید؟ جانگکوک : من کی باشم دیگه بله خود شما
جانگکوک: بیا تا. بهت بگم کیم وای کجا میبرتم؟ منو از محوطه شهر بازی میبره بیرون و میبرتم دریا صدای آرامش بخش دریا روهمو جلا میداد اما ساحل خیلی خلوت بود و هیچکس توش نیود اااااه چرا این آبنبات کوفتی تموم نمیشه جانگکوک میخوریش؟ جاتگکوک: نه انقدر مکیدم ولی اصلا تغییری نکرد که آخر انداختمش دور اه ولی خوشمزه بود جانگکوک : جدی؟
اهم جانگکوک: من میخوام از کجا بیارم انداختمش دور جانگکوک روبه من میشه و میگع: ولی تو که خوردیش خب که......... جانگکوک ..... جانگکوک لبخند خرگوشی میزنه و میگه : میخوام خب جانگکوکااا...... خواستم جملمو تموم کنم اما *💋* ای که رو لبام گذاشت اجازه نداد که حرفمو تموم کنم همونطور که منو داشت 💋 ناخودآگاه چشامو بستم جانگکوک دور کمرمو گرفت و کشید جلو ...................................................... دم خوابگاه ..جانگکوک: واقعا خوشمزه بود آبنبات در حالی که چشامو بسته بودم گفتم : خیلی بیشعوری جانگکوک : همچنین عشقم بهم نگو عشقم وگرنه جانگکوک : وگرنه چی؟ وگرنه به تهیونگ میگم چیکار کردی جانگکوک : از هیچی نمیترسم الان جلو در خوابگاهیم پس پس چی و.......
تستچی لطفا منتشر کن خیلی براش زحمت کشیدم امید وارم خوشتون اومده باشه 💋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بودددد
ممنون عزیزم من لطف داری