
امیدوارم که این رمان رو دوست داشته باشید نظر فراموش نشه دوست دارم نظرتون رو بدونم ممنون
عاشقان فرا طبیعی از زبان یوکی : دوین گفت : بلند شیییدددد نباید به مراسم دیر برسیم . هانی گفت : دُوین بیخیال دختر حالا کو تا مراسم ! دوین گفت : باشه یوووکی پاشو ابجی گفتم : دوین الان به نظرم یکم زوده . دوین گفت : یوکی تو هم ؟ گفتم : دوین من که زود حاضر میشم به فکر ... هانی حرفم رو قطع کرد و گفت : دوین یکم از خواهرت یاد بگیر پاشید پاشید حاضر شید تا ما رو دیوونه نکرده . همه بلند شدن و حاضر شدن . دوین گفت : یوکی پاشو دیگه . سوار ماشین شدیم و رسیدیم در دوازه قصر پیاده شدیم و داخل قصر رفتیم . شاهزاده ها جلوی در منتظر ما بودن . زِرو نزدیک دوین شد و دست دوین رو گرفت و گفت : بانو افتخار میدین . دوین به من نگاه کردم منم سرم رو تکون دادم همه شاهزاده ها با یک دختر بودن اما فقط یک شاهزاده به دیوار تکیه داده بود و داشت آهنگ گوش میداد . که یه نفر گفت : بانو یوکی شما قرارتون با شاهزاده کوران هست لطفا بفرمایید . دنبال پیش خدمت رفتم . پیش خدمت گفت : لطفا اینجا منتظر بمونید و رفت . از زبان کوران : یکی صدام کرد چشمام رو باز کردم و هنزفیری رو از تو گوشم در اوردم . گودا بود پیش خدمت شاه گفت : شاهزاده بانو یوکی منتظر هستند . گفتم : بانو ؟ منکه با کسی قرار نداشتم . گودا گفت : ام بله دختر تاجر شهر پدرتون دستور دادن . گفتم : دوباره ! بدون پرسیدن نظر من ! گودا گفت : شاهزاده پادشاه نیازی به پرسیدن نظر بقیه نداره . گفتم : خب حالا یوکی کجاست؟ گودا گفت : شاهزاده بانو یوکی . گفتم : برای من دختر فقیر و دختر تاجر فرق نداره من به هیچ کس بانو نمی گم ...
گودا گفت : شاهزاده فقط یک شبه . آهی کشیدم و گفتم : باشه . رفتم پیش یوکی یه دختر با موهای قهوه ای و چشم های آبی ایستاده . وقتی من دو دید دولا شد و ادای احترام کرد . گفتم : ام یو ... بانو یوکی نیازی نیست . از زبان یوکی : صاف وایسادم و نگاه کردم یه پسر با موهای قهوه ای روشن و چشم های عسلی . گفتم : شاهزاده کوران ؟ گفت : اره خودمم و ... صدای زنگ اومد پیش خدمتی گفت : برای سرو شام بفرمایید داخل . کوارن دستم رو گرفت و برد داخل قصر . سر میز نشستیم . پادشاه وقتی اومد گفت : بفرمایید نوش جان . بعد چند دقیقه پادشاه گفت : کوران خیلی بهت میاد .
از زبان کوران : گفتم : چی بهم میاد ؟ پادشاه گفت : منظورم یوکی هست . شما دوتا مناسب هم هستید . چشمام گرد شد . هانس گفت : درسته اولین باره که میبینم کوران با یه دختر هست . به هانس نگاه تندی کردم پادشاه گفت : کوران بعد مهمونی حتما بیا پیشم پسرم . گفتم : چشم
یوکی لپ هاش سرخ شده بود و سرش رو انداخته بود پایین . آروم دستم رو گذاشتم رو سرش و گفتم : غذاتون سرد شد . زیر چشی نگاه کردم همه داشتن نگاهمون میکردن مثل اینکه خوشحال بودن . اهمیتی ندادم . بعد غذا دخترا داشتن می رفتم دوین رو دیدم و گفتم : صبرکن تو باید خواهر یوکی باشی ؟ دوین گفت : شاهزاده بانو یوکی اولا ، دوما بله من خواهر یوکی هستم . گفتم : آه چه پرو هم هستی من دلم می خواد بگم یوکی . دوین گفت : نخیر شما باید بگین بانو یوکی . گفتم : خوشگل خانوم به من دستور نده که صدای زرو اومد ...
زرو گفت : مشکل چیه کوران ؟ دوین گفت : ببخشید شاهزاده زرو شما بزرگ تر هستید ؟ زرو گفت : بله پسر اول فوجی ، پسر دوم ریجی ، پسر سوم ایجی از یک مادر هستند یعنی از همسر اول پادشاه . پسر چهارم روکی ، پسر پنجم روکن و من هم پسر ششم هستم . گفتم : آه بسه دیگه لازم نیست شجره نامه خانوادگی رو بهش بگی . بعد از چند دقیقه یوکی رو دیدم .
از زبان یوکی : تا کوران رو دیدم دویدم اون طرف که صدای دوین اومد : هی دختر صبر کن بیا اینجا . سرم رو انداختم پایین و سریع رفتم پیش دوین . کوران فقط نگاه کرد بعد پاشد و رفت . رسیدیم خوابگاه . هانی گفت : وای شاهزاده ایجی چقدر خوب بود . کِلو گفت : باید شاهزاده فوجی رو میدی فوق العاده بود آها راستی یوکی تو با کی بودی ؟ دوین گفت : با شاهزاده کوران . کاترین گفت : من از چندتا خدمت کار ها شنیدم که شاهزاده کوران یه آدم معمولی نیست . گفتم : ها منظورت چیه ؟
کاترین گفت : نمی دونم فقط شنیدم که می گفتند اون تو جنگیدن از همه بهتره کم حرف میزنه خیلی تو جلسات شرکت نمیکنه کسی از کاراش سر در نمیاره حتی شاهزاده اِریک که برادرش هست . گفتم : اونا که همشون با هم برادرن . دوین گفت : نه یوکی منظورش اینکه از یه مادر هستند
یهو یکی در زد کلارا در رو باز کرد . دوین گفت: کیه ؟ کلارا گفت : یه پسره هست . من رفتم دم در گفتم : ها تو اینجا... ام یعنی شما اینجا چی کار میکنید؟ دوین گفت : یوکی کیه ؟
ببخشید کم بود
این پارت اول بود شاید خیلی جالب نبوده باشه ولی بعد جالب میشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلییی خوب بود 😍من برم بقیه قسمت هارو بخونم😄
👩🏻⬆️👸🏻💖💖💖💖💖. عالیییییبود
وای خیلی جالب بود😍
به خصوص واسه من ک دیر اومدم و ی هفت،هشت پارتیو پشت سر هم میرم😂🤣
عالیییییییییییییییییی
امیدوارم یوکی هم فراطبیعی باشه .
زود پارت بعد رو بزار که منتظرم .
عاشق داستانتم .
موفق باشی
ممنونم
عالییییی بود