
های گایز اومدم با پارت هفتممممم لایک و کامنت فراموش نشه پلیز😘❤🌸
مرینت:یهو صدای پا اومد انگار یکی پشت سرم وایساده بود ولی برنگشتم ببینم کیه و دوباره خواستم برم توی فکر که یه صدا گفت:مرینت؟اون صدا خیلی آشنا بود!آره،صدای آدرینه برگشتم صورتمو که دید گفت:چیزی شده؟مرینت با لبخند تلخی:نه!آدرین:صورتت که اینو نمیگه مرینت:خیلی خب،آره،ناراحتم،ناراحتم که بخاطر یه کار مجبور شدم ازدواج جعلی کنم،ناراحتم که به پدر و مادرم دروغ گفتم،ناراحتم که امیلی خانوم بعد از اینکه جدا شدیم ناراحت میشه،اینا دلیل کافی برای ناراحتیم هست؟؟؟؟آدرین همینطور که داشت میومد جلو:بهش فکر نکن،ناراحت نباش،زود از دستم خلاص میشی!به هر حال فقط چند ماهه!مرینت: لبخند کوچیکی زدم آدرین دستشو اورد جلو و گفت:میخوای دنس(ر*قص)فردا شبو تمرین کنیم؟

دستمو توی دستش گذاشتم و گفتم:باشه شروع به رقص*یدن کردیم خیلی خوب و هماهنگ بودیم(عکس اسلاید) بعد از رقص یهو صدای دست زدن اومد!!!!😳😳برگشتیم دیدیم امیلی خانوم به لبه ی دیوار تکیه داده و داره تشویقمون میکنه!!!سریع دستمو از دست آدرین کشیدم امیلی:خجالت نکش!خیلی عالی بودین!😍مرینت:م...منونم آدرین که دید دارم از خجالت آب میشم گفت: ای وای ما قرار بود خریدامونو از آلیا و نینو بگیریم بیا بریم مرینت!با این حرفش تازه یاد اونا افتادم!گفتم:وای!بریم وسریع رفتیم توی ماشین گوشیمو برداشتم و گفتم:وای اصلا یادم نبود الان باید یه کاری کنم که نقشمون طبیعی تر باشه آدرین:میخوای چیکار کنی؟مرینت:میخوام اول چندتا پیام به آلیا بدم که پیدا کرده یا نه و ما توی راهیم و چون گوشیشو ازش گرفتم پیامارو نمیبینه تا موقعی که بیرون بیاریمشون چون ما تازه اون موقع متوجه شدیم آدرین:مگه گوشیشونم باید میگرفتیم؟؟؟
مرینت: چیییییییی؟؟؟نگو که گوشی نینو رو نگرفتی آدرین آب دهنشو قورت داد و گفت:خونم پای خودمه😵😩مرینت:اوفففففف حتما الان یکیو گیر اوردن که درو براشون باز کنه رفتیم توی شرکت به گوشیه آلیا زنگ زدم روی میزش زنگ خورد مرینت:اینجا همون جاییه که گوشیشو گذاشتم!!!یعنی چی؟رفتیم پشت در مرینت:آلیا آدرین:نینو یهو صدای هردوشون اومد که گفتن:کمک مرینت:برو ادگارو بیار آدرین رفت و وقتی اومد گفت:حتی نظافت چی هم این موقع نیست چیکار کنیم؟؟؟مرینت:ام....آره گیره ی مومو از موم بیرون اوردم و بردمش توی قفل و تکونش دادم قفل باز شدو آلیا و نینو اومدن بیرون مرینت:خداروشکر شما چرا اونجا بودین؟آلیا:بعد از اینکه اومدیم تا خریداتونو براتون بیاریم اینجا گیر افتادیم و قسمت جالبش اینجاست که نینو از تو خوشش میومده و آدرین فکر کرده از من خوشش میاد و نینو فکر میکرد من مرینتم و تو آلیا و من یعنی مرینت نامزد آدرینم!آدرین:یه نگاهی به نینو انداخت و گفت:واقعا؟!
نینو:خب راستش یجورایی از مرینت خوشم میومد،البته تا قبل گیر افتادن با آلیا مرینت:😳😳آلیا:😁😁مرینت:یعنی الان شما...آلیا:درسته ما فهمیدیم که تفاهمایه زیادی داریم😊{بچه ها الان شاید بگید این از میراکلس کپی کرده؛اما اینطور نیست من اون قسمتو با دوبله دیده بودم و خودتونم میدونید توی دوبله چه خبره و بعد از فکر اینکه نینو اول عاشق مرینت باشه و مرینت و آدرین یه جا گیرشون بندازن من توی یه تست فهمیدم نینو اول عاشق مرینت بوده}مرینت:خیلی خوبه!آلیا:راستی خریدا!خریدا اونجا نبودن!مرینت و آدرین:😂😂😂😂😁😁آلیا:به چی میخندین؟مرینت آب دهنشو قورت داد و گفت:خب....قول بده که نمیکشیم یعنی نمیکشیمون آلیا:چرا؟؟مرینت:قول بده آلیا:قول میدم مرینت:راستش.....این نقشه ی ما بود آلیا:چی؟چی نقشه تون بود؟مرینت:گیر افتادن شما توی انباری آدرین:و نینو انقد باهوش بود که به کسی زنگ نزد تا بیاد نینو:هیییی من شارژم تموم شده بود آدرین:پس چه شانسی!😆😆😆مرینت:حالا که همه چی به خوبیو خوشی و بدون خونریزی تموم شد میتونیم بریم خونه هامون آدرین:البته

مرینت:بعد از رسوندن آلیا و نینو خونه هاشون آدرین منو هم رسوند خونمون رفتم خونه و گرفتم خوابیدم انقد خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد!فردا صبح:مرینت:چشامو باز کردمو و اولین چیزی که دیدم لباسم تن مانکن توی اتاقم بود!!!واییییی امروز همون روزه!!! حالا چیکار کنم!!!!!!نهههه!!!بلند شدم و رفتم پایین دیدم خیلی زود بیدار شدم و هنوز هیچکس بیدار نیست اصلا دلم صبحونه نمیخواست ولی به زور به خودم یه ماکارون خوروندم و رفتم و به لباسه نگاه کردم هییی! بیخیالش لباسو پوشیدم و رفتم پایین مامانم بیدار شده بود تا منو دید گفت:وایییی دختر خوشگلم چقد بهت میاد!!مرینت:ممنون سابین:امروز روز مهمیه لبخند بزن خوشحال باش یه لبخند ضایع زدم یه مسیج اومد از طرف آدرین بود گفتم:من دیگه باید برم آرایشگاه خداحافظ!!!سابین خدا حافظ عزیزم!!

رفتم سوار ماشین شدم و آدرین منو رسوند آرایشگاه و رفت رفتم اونجا و بعد از چند ساعت آرایش داشت عصر میشد!رفتم پایین دیدم آدرین دوباره برگشته رفتم توی ماشین اما اینبار با یه فرق کت و شلواری که براش خریده بودمو پوشیده بود! رسیدیم خونشون مراسم اونجا بود!از ماشین پیاده شدم آدرینم پیاده شد اما با یه دسته گل!که من ندیده بودمش پرتش کرد سمتمو منم گرفتمش(سمت چپی آدرینه،وسطی لباس مرینت،سمت راستیم مرینت و دسته گلش)رفتیم تو مرینت:فکر کنم مامانت میخواست فقط چندتا از دوستاشو دعوت کنه!آدرین:😂😂😂فکر کردم شناختیش مرینت:از این تعجب کردم که توی یه روز اینهمه آدم دعوت کرده رفتیم جلوتر.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود عزیزم ، من تو ی ماه چهار اا پارتو ب زور گذاشتم اخرشم بیخیالش شدم ، تو یه روزه اینهمه پارت گذاشتی دست مریزاد
عالی بود عاشق این سرعت عملتم که ایقدر پارت رو توی ی زوز گذاشتی
سلام عالی بود