◌✙Love is realy bad◌✙

از زبان ت/ا : تهیونگ از حموم اومد بیرون دید من نیستم گفت شاید رفته Wc فکر نکرد یه صدا بزنه ببینه مردم زندم از خونه نرفتم بیرون وجی: نبابا نصف شب میخوای بری بیرون که چه بکنی مثلا حالا نصف شب کاری هست تو:اه وجی ول کن دیگه . صدای تهیونگو شنیدم که میگفت وقتی توحموم صداش زدم ترسیدم فهمیده باشه ولی نفهمیده بود خداروشکرت که نفهمیت پیش دختره بودم و از این حرفا (الات تویی) :وقتی گفت پیش دختره بودم یه حالی شدم سریع دویدم دم در اتاق وجی:دیدی بهت گفتم داره یه کارایی میکنه مشکوک نشدی بهش تو: سریع رفتم تو اتاق ت/ا:به به چشمم روشن پس پیش دختره بودی که نصف شب اومدی خوبه یادت افتاد زن داری ته:چ....چی برات توضیح میدم فقط یه ثانیه وجدان ته:نه بابا داری کارای بد میکنی بعد میخوای بگی چطوری با دختره بودی ت/ا : دیگه توضیح نمونده ........

از زبان نویسنده: دختر لباساشو جمع میکرد و اشک میریخت باورش نمیشده که عشقش داره بهش خیانت میکنه ته: کیف دخترو میگیره وه نمیزاره ته: نمیزارم بری ت/ا : با کیفش محکم میزنه توی صورت تهیونگ و پسر پخش زمین میشه دختر سریع بلند میشه میره سمت در پسر هم دنبالش ت/ا : دیگه هرچی بین منوتو بود تموم شد ازت متنفرم و حلقشو که پسر واسش خریده بود رو انداخت جلوی پسر رفت رفت روی میز جلود در گوشیشو و کیف پولشو برداشت کلیدم محکم پرت کرد توی بغل پسر از زبات ت/ا: محکم کلیدو پرت کردم و رفتم بیرون همینطور گریه میکردم و بله نصف شبی بارون گرفت با خودم گفتم حداقل یه همراه برای گریه دارم وجی: از شانس خوبت بارون میزنها. رسیدم به یه کوچه دمش نشتم و گریه میکردم بارون خیسم نمیکرد چون یه محافض بالا سرم بود ( اشتباه برداشت نکنین از این محافضای بالای سوپرمارکت هس اونارو میگه ) هی گریم شدیدتر میشد از زبان کیم تهیونگ:

از زبان کیم تاتا: وقتی که ت/ا رفت و محکم دروبست احساس کردم محکم قلب منم شکست افتادم رو زمین و شرروع کردم به گریه کردن هی داد میزدم خدایااااااا قلط کردم من یه خیانت کارم دیگه گریه هام تبدیل به هق هق شدده وجدان: ببین بهت گفتم کارت خوب نیست اصلا تو فکر نکردی به چیزی که میتونه زنگ بزنه بپرسه تو یه ادم خیلی بدی که به زنت خیانت کردی ته: وجی تروخدا ولم کن من اصلا حواسم نبود رفتم با دختره مست بودم چیزی نفهمیدم وجی : مگه یبار از این کارا کردی اون دفعه که رفته بودی پارتی چی اون دفعه هم حواست نبوده یاااا اون دفعه که رفتی رستوران قرار داشتی ایندفعه خود زن جنابعالی مچتونو گرفت الکی بهش گفتی کمپانی کار دارم ته: دیدم یوناتان از اتاق اومد پیشم احساس کردم خیلی ناراحته بخاطر همین بقلش کردم وجی : زنت از پیشت رفته بعد فکر یوناتانی الحق که اصلا واست مهم نیست ته: دیدم یوناتان رفت حلقه ت/ا رو گرفت توی دهنش و اومد جلوی من انداختش حلقرو از روی زمین برداشتم بهش نگاه کردم همون حلقه ای که هیچوت از دستش در نیاورد همیشه بهم میگفت که حلقه ای که واسم پیدا کردی و خریدی بهترین هست دوباره یه دونه اشک از چشام سرخورد افتاد پاییین به ساعت نگاه کردم 1:50 باخودم گفتم: هه منو نگاه ساعت نصف شبو نشون میده بعد زنم از خونه بیرون رفته من نرفتم دنبالش عجب ادم خاصی هستم که یه دفعه............

یه دفعه محکم رعد و برق زد یوناتان ترسید اومد بقلم یا ت/ا افتادم از رعد و برق میترسید یه دفعه یادم افتاد بارونم هست یعنی الان ت/ا زیر بارونه چیکار کن....... باز رعد برق زد حرفم خورده شد باز یادم افتاد بهش هروقت رعد و برق میزد میومد بقلم میگفت ته ته من میترسم من بڠلش میکردم که نترسه و میخندیدم و میگفتم: نترس عشقم من همیشه کنارتم ت/ا : یعنی قول میدم پیشت همیشه باشم دیگه چون قول دادی منم همیشه پیشت میمونم زمان حال ته : چراااااااااااااا چرا رفتی منو تنها گذاشتی مگه قول ندادی تنهام نمیزاری پس چرا رفتی وجی: خب تو بهش خیانت کردی انتظار داری وایسا بهت بگه افرین کار خوبی کردی توهمدیوونه شدیا ته: با فکرم یه پوزخند زدم نگاه کارم به جایی رسیده که وجدانم بهم میگه دیوونه الان تنها کاری که میتونم کنم به یکی پیام بدم فکر کردم بکی پیام بدم وجی: در فکر پیدا کردن ته: بعد از کمی فکر نمودن تصمیم گرفتم که به هوپی پیام بدم اره اون میتونه کمکم کنه اره حالا گوشیم کجاس از روزمین پاشدم رفتم روی مبل و گوشیمو برداشتم تا به هوپی پیام بدم

چت این دونفر

لایک یادت نره