........ 😘😘😘😍😍😍
پنج سال بعد:از زبان مریلا:سلام من الان 15 ساله هستم و پنج ساله که پیش یک خانم مسن زندگی میکنم خیلی خیلی دلم برای پدر و مادرم تنگ شده و مخصوصا مرینت من هرشب با کلی گریه و نگاه کردن به آسمان گردنبند میخوابم الان ساعت دوازده که من میخوام بخوابم و فردا به پاریس برم و خانوادمو پیدا کنم دل تو دلم نیست که دوباره پدر و مادرمون و مرینت رو ببینم برای همین چمدونمو بستم فردا صبح ساعت 6 بیدار شدم و رفتم فرودگاه و سوار هواپیما شدم 8 ساعت بعد رسیدم پاریس دلم برام پاریس هم تنگ شده بود زیاد تغییر نکرده بود راستی من الان کلاس دهم هستم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
سلام داستانت عالی بود ببخشید شما ریحانه ابو محمدی هستید
ممنون. نه