♡عشق پیدا شدنی۲♡ پارت ۴

بچه من بخاطر دیر گذاشتن این پارت واقعا معذرت میخوام من توی این چند روز حالم اصلا خوب نبود امیدوارم که من رو درک کنید

از زبان ا/ت: داشتم توی سالن راه میرفتم که صداهایی شنیدم دنبال صدا رفتم و وقتی که رفتم دیدم که یونگی و اون دختره دارن باهم میخندن چری میخندیدن که صدا شون کل کلاس رو گرفته بود ذهن ا/ت: شینهه واقعا درست میگفت این پسره با دختر های کلاس ل.ا.س م.ی.ز.ن.ه.....اصلا به من چه که چیکار میکنه. بعد از اونجا دور شدم و به کلاس خودم رفتم از زبان یونگی: وقتی که پیش یورا هستم احساس میکنم که ا/ت پیش من هست شاید بهتر باشه که دیگه ا/ت رو فراموش کنم چون که اون من رو فراموش کرده {بعد دانشگاه} من: نظرتون چیه که بری کافه؟؟؟. هانا: این عالی میشه....مگه نه هارو؟؟ من: ببخشید دخترا ولی امروز دوست پسر هاتون رو من میبرم و شما میرید واسه خودتون هر چه دوست دارید انجام بدین.

تهیونگ: یونگی چی شده؟؟. من: چیزی نشده فقط میخوام درمورد چیزی صحبت کنم. کوکی: هانا بیا کارت من رو بگیر با هارو برو خرید. هانا: باشهه ما رفتیم. تهیونگ: الان میرن کل دنیا رو میخرن!. کوکی: نگران نباش توی کارتم پول نداشت. من: خب دیگه اگه حرفتون تموم شد بریم. {کافه} تهیونگ: خب درمورد چی میخواستی صحبت کنیم؟. من: میخوام ا/ت رو فراموش کنم. تهیونگ و کوکی: چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟. من: یکم اروم باشین کافه رو گذاشتین رو سر تون. تهیونگ: یونگی مطمئنی؟؟. کوکی: یونگی مگه تو نبودی که میگفتی هیچ وقت ا/ت رو فراموش نمیکنی؟؟. من: نمیدونم اون دیگه من رو به یاد نمیاره............... راستش فک کنم یکی هست که خوشم میاد.

کوکی: اون کیه؟؟. من: یورا. تهیونگ: یورا؟؟. من: توی دانشگاه باهاش اشنا شدم دختر خوبی هست اون خیلی شبیه ا/ت هست وقتی که پیشش هستم احساس تنهایی نمیکنم. تهیونگ: اون دختره میتونه با یدونه لبخند دلت رو بلرزونه؟؟. من: راستش نه. کوکی: یونگی این مهم نیست که چقدر به ا/ت شبیه باشه.... اگه دلت براش نلرزه یعنی تو عاشق اون نیستی. من: اههههه نمیدونم چیکار کنم دلم میخواد برم شین هه رو خفه کنم. تهیونگ: خب دیگه بسه زود باشین وسایل هاتون رو جمع کنید بریم. من: کجا؟؟. تهیونگ: اینجا یدونه بار هست بریم اونجا. کوکی: ماشالله همه ی بار ها رو میشناسه. من: من موافقم. کوکی: من هم.

از زبان شینهه: حالا که ا/ت و یونگی رو از هم جدا کردیم وقت پیدا کردن د. و. س. ت پ.س.ر برای ا/ت هست خب الان به ا/ت زنگ میزنم تا بیاد باهم به بار همیشگی بریم ولی اول باید به سوهو زنگ بزنم سوهو: سلام شین هه خانم عجب یادی از ما کردی. من: سلام. سوهو: چی شده؟؟ چرا انقدر خوشحالی؟. من: سوهو یادته که یبار جلوی مدرسه من یدونه دختر دیدی و ازش خوشت اومد؟. سوهو: خب اره یادمه. من: اگه بخوای میتونم برات یدونه قرار بزارم و باهم بریم بار. سوهو: شینهه تو یدونه ای ازت ممنونم. من: میدونم. سوهو: خب دیگه من برم حاضر شم بای بای. شینهه: بابای. بعد گوشی رو قطع کردم و به ا/ت زنگ زدم من: سلام ا/ت. ا/ت: سلام. من: ا/ت وقت داری که من و تو و دوستم باهم بریم بار همیشگی؟. ا/ت: شینهه راستش امروز حوصله ندارم دفعه بعد میریم. من: ا/ت خواهش میکنم. ا/ت: ول نمیکنی مگه نه؟. من: نه. ا/ت: باشه میام. شینهه: ممنون خداحافظ. ا/ت: بابای. از زبان ا/ت: خوب حالا چی بپوشم؟؟ (😂) .. ........... خب بنظرم این قشنگه اره این رو میپوشم بعد از این که لباسم رو پوشیدم به راه افتادم (لباس ا/ت 👆👆) وقتی رسیدم دیدم که شینهه با دوستش نشسته

شینهه: سلام ا/ت. من: سلام. شینهه: ا/ت ایشون دوستم سوهو هست. سوهو: سلام. من: سلام من هم ا/ت هستم خوشبختم. سوهو: من هم خوشبختم. (بچه ها باری که رفتن مثل کافه هست تو مغزتون دیسکو درست نکنین) {بعد چند دقیقه} شینهه: خب فک کنم دیگه از بیشتر بخوریم م.س.ت میشیم من: اره کافیه خیلی زیاد خوردیم. شینهه: بیاین بریم. {جلوی در} شینهه: ا/ت نظرت چیه که سوهو تو رو ببره؟؟. من: پس تو چی؟. شینهه: من با تاکسی میرم. من: باشه. {بعد از رسیدن} من: ممنون که من رو رسوندی. سوهو: کاری نکردم. من: خب دیگه خداح.... میخواستم حرف بزنم که یکدفعه سوهو........... از زبان یونگی: داشتم جلوی خونه ا/ت راه میرفتم که ا/ ت رو با پسری دیدم که داشت..........

این پارت هم تموم شد امیدوارم که دوسش داشته باشین این هم عکس سوهو است و درمورد عکس یورا باید بگم که چون یورا به ا/ت شباهت داره عکسی نیست که بزارم پس خودتون دختری رو در نظر داشته باشین که شبیه ا/ت باشه.