13 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🎵Malas🎼 انتشار: 3 سال پیش 560 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام سلام حالتون چطوره خوبین بریم برای این پارت 😊
تهیونگ : که یهو دیدم چندتا مرد دستمال گذاشتن روی دهن دخترا و اونارو بردن تو ون سیاه یه لحظه خشکم زد ولی زود افتادم دنبالش اما نرسیدم بهش
از زبان بچه ها
رزا : کجا داریم میریم؟
زنه : داریم میریم بستنی بگیریم
رزی : ولی ما باید اول از بابامون اجازه بگیریم
زنه : نه نمی خواد مزاحم باباتون بشید بیاید باهم میریم
یهو دوتا مرد اومدن و دستمال گذاشتن رو دهنامون و بیهوش شدیم و همه جا تاریک شد
تهیونگ :
سریع رفتم طبقه بالا و رفتم تو اتاق خودم و نامجون
وی : هیونگگگگگگگگ بیدار شووووو بدووو
نامجون : ولم کن چیکار داری نصف شبی
وی : پاشوووووووووو دخترااااا..... دخترااا
نامجون : چیی
وی : دخترا...اونا رو دزدیدن با چشمای خودم دیدم
نامجون : منتظر چی پس زودباش باید بریم به جیمین بگیم
وی : باش زودباش بیا
رفتیم سمت اتاق جیمین و درو زدیم
شوگا : جیمیننن پاشو درو باز کن
* هیونگ خودت برو
شوگا : جیمینننننن
* باشه باشه....بله چیشده این وقت شب
وی : دخترا ... دخترا رو دزدین
* چی میگی اونا همینجا ....
یهو چشش خورد به جای خالی دخترا
* چیییییییی چطور ممکنه
شوگا : چیشده صداتونو گرفتین سرتون
وی نشست کل اتفاق هارو تعریف کرد بقیه پسرا هم بیدارشدن و اومدن اتاق ما
* حالا چیکار کنم... اگه ... اگه بلایی سرشون بیاد چیی اگه چیزیشون بشه خودمو میکشم
هوپی : نگران نباش اتفاقی نمیوفته همه چیز درست میشه
پلیس : سلام میشه کامل اتفاق رو تعریف کنید
جیمین ( می خواستم شروع کنم به حرف زدن که یهو تلفنم زنگ خورد)
* بله؟
ناشناس : به به جیمین جون حالت چطوره خوبی؟
* ببخشید شما؟
ناشناس : واقعا منو نمیشناسی! ناراحت شدم منم شونا عشق قبلیت
* چییی شونا تو .. تو برای چی به من زنگ زدی
شونا : هیچی میخواستم بگم اگه بچه هاتو میخوای باید یه کارایی انجام بدی
یه لحظه حس کردم قلبم دیگه نمیزنه چرا .. چرا شونا باید همچین کاری میکرد
* چی ... چه کاری میخوای؟ ولی قبل هرچی بزار صداشونو بشنوم
شونا : قبوله
رزا : بابا ... بابا ... من میترسم...اینجا خیلی تاریکه .. لطفا کمکمون کن
داشت گریه میکرد قلبم مچاله شد
رزی : بابا من از تاریکی میترسم اینجا .. .. اینجا خیلی تاریکه و کثیفه ... لطفا کمکمون کن
* نگران نباشین میام دنبالتون قول میدم
شونا : خب این دل و قلوه دادنا بسته بریم برای کاری که باید بکنی. اول از همه پای پلیس و نباید بکشی وسط وگرنه از هر کدوم از بچه ها یه گوششون و به عنوان هدیه برات میفرستم.
* چیی باشه باشه لطفا کاری باهاشون نداشته باش اونا خیلی بچن
شونا : برام مهم نیست. وقتی مطمئن شدم با پلیس کار نمیکنی شرط دوم رو بهت میگم
* ولی.. اون قطع کرده بود خیلی نگران بودم نمیدونستم باید چیکار کنم شونا خیلی بدجنس بود ازش هرکاری بر میاد نباید بزارم به دخترا اسیبی بزنه
پلیس : میشه بگید با کی تماس داشتین
* یکی از دوستام بود گفت..گفت که دخترا رو پیدا کرده فک کنم قضیه حل شد شما میتونید برید
پلیس : مطمئنین
* بله بله
پلیس : باشه خدانگهدار
نامجون : هیچ معلومه داری چیکاری میکنی
* شونا .. شونا زنگ زده بود
جین : چییییی الان چی گفتی
* شونا زنگ زده بود گفت اون دخترا رو گرفته گفت اگه .. اگه با پلیس همکاری کنم به بچه ها صدمه میزنه.
بعدش شروع کردم بلند بلند گریه کردن
* من چیکار کردم که این بلا ها داره سرم میاد
شوگا : اروم باش داداش پیداشون میکنیم
داستان از زبان لونا:
خواب بودم که یهو حس کردم قلبم داره تند تند میزنه از خواب پاشدم و یه لیوان اب خوردم یه استرس بدی تو وجودم بود نمیدونستم برای چیه. شاید... شاید اتفاقی برای جیمین و دخترا افتاده باید بهشون زنگ بزنم
جیمین :
همینجوری داشتم گریه میکردم که یهو گوشیم زنگ خورد لونا بود حالا باید چیکار کنممم
وی : کیه؟
* لو..نا حالا چیکار کنم
نامجون : بده من. الو
# الو نامجون تویی؟
نامجون : اره خودمم. چیزی شده زنگ زدی؟
# چرا گوشی جیمین و تو جواب دادی؟ اتفاقی افتاده
نامجون : نه نه چیزی نشده جیمین و دخترا رفتن باهم بازی کنن گوشیش جامونده تو اتاق من جواب دادم
# اوف خداروشکر فکر کردم اتفاقی افتاده
نامجون : نه همه چیز خوبه نگران نباش اگا کاری نداری من برم فعلا
# نه ممنون خدافظ
* ممنون هیونگ
شوگا : شونا دیگه چی گفت
* گفت یه شرط داره باید اونو انجام بدم
شوگا : چه شرطی؟
* چیزی نگفت
از زبان شونا : دخترای پارک جیمین این بهترین راه رسیدن بهشه شاید دوباره عاشقم بشه از کجا معلوم
دستیار شونا : خانم با دخترا چیکار کنیم
شونا : حواست باشه اتفاقی براشون نیوفته تو یکی از اتاقای خوب ببرشون و یکمم غذا بده بهشون 24 ساعته هم حواست بهشون باشه
د.ش : بله حتما
از زبان جیمین :
الان دقیقا 13 ساعته دخترا نیستن کارمون تو جنگل تموم شد و برگشتیم کمپانی. تو اتاقم بودم که یهو در باز شد و یکی اومد تو. اون لونا بود. لونا اینجا چیکار میکرد
# سلام عشقم چطوری؟
* س..لام تو اینجا چیکار میکنی؟
# اگه ناراحتی برم
از زبان شونا : دخترای پارک جیمین این بهترین راه رسیدن بهشه شاید دوباره عاشقم بشه از کجا معلوم
دستیار شونا : خانم با دخترا چیکار کنیم
شونا : حواست باشه اتفاقی براشون نیوفته تو یکی از اتاقای خوب ببرشون و یکمم غذا بده بهشون 24 ساعته هم حواست بهشون باشه
د.ش : بله حتما
از زبان جیمین :
الان دقیقا 13 ساعته دخترا نیستن کارمون تو جنگل تموم شد و برگشتیم کمپانی. تو اتاقم بودم که یهو در باز شد و یکی اومد تو. اون لونا بود. لونا اینجا چیکار میکرد
# سلام عشقم چطوری؟
* س..لام تو اینجا چیکار میکنی؟
# اگه ناراحتی برم
* نه نه فقط تعجب کردم
# دلم برای تو و دخترا تنگ شده بود رفتم خونه اونجا نبودین فک کردم اینجا باشین راستی دخترا کجان
* خب ... اونا .. اونا .. اها اونا رفتم خونه ی وی تا با وی و کوک بازی کنن
# الان اینو جدی گفتی؟
* اره نمیدونی چقدر اونارو دوست دارن
# خب پس میخواستم بیای باهم بریم لباسای دخترا رو برای جشنشون بخریم و همینطور یکمم باهم وقت بگذرونیم
* او، اره اره حتما
خدایا حالا چیکار کنم باید به نامجون هیونگ بگم
* میشه یکم صبر کنی به کاری دارم بکنم بیام
# باشه حتما
سریع رفتم سمت استدیو نامجون
* هیونگگگگگگ
نامجون : چیشده از دخترا خبری شده؟
* نه لونا اومده اینجا میگه باید باهم بریم بیرون بهش گفتم دخترا رفتن خونه وی تا با اونو و کوک بازی کنن
نامجون : اروم باش تو با لونا برو منم به وی و کوک میگم حواسشون باشه خبری هم شد بهت میگم
* ممنون هیونگ
* خب بانوی من کجا بریم؟
# بریم پاساژ ... لباسارو باید از اونجا بگیریم
* چشم حتما
# جیمین این مدت که اذیت نشدی؟ تونستی با بچه ها خوب کنار بیای در نبود من؟
* اره خیلی ارومن و با کسی کاری ندارن راحت میشه باهاشون کنار اومد
# خب خوبه که باهاشون خوبی
* چرا پرسیدی چیزی شده؟
# نه نه همینجوری گفتم
* خب رسیدیم بدو بریم
...
# خب این مغازست بیا
فروشنده : سلام بفرمایید
# سلام من هفته ی پیش دوتا لباس برای دخترام سفارش دادم اومدم اونارو بگیرم
ف : بله بله یادمه لطفا منتظر باشید الان میارم لباستون رو
# ممنون
* لونا اینو ببین فک کنم خیلی تو تنت قشنگ یشه
# فک نکنم قشنگ بشه
* برو بپوش ببینم
# باشه
...
# چطور شدم
* عالییییی انگار این لباس برای تو دوخته شده
بعدش اومد نزدیکم و ل*ب*ا*م*و به بازی گرفت
# جیمین چیکار میکنی!
* میدونی چندوقت بود طعم ل*ب*ا*ت و نچشیده بودم عاشقتممم
# منم عاشقتم
ف : خب اینم لباس های شما
* لطفا این لباس رو هم حساب کنید
ف : بله چشم
جیمین لباسارو حساب کرد و از مغازه خارج شدیم
# حالا باید بریم برای تو لباس بگیریم
* من که لباس زیاد دارم نمیخواد
# حرف نباشه جشن دختراته باید خوشتیپ ترین پدر اونجا باشی
وقتی گفت دخترا قلبم درد گرفت یعنی الان دارن چیکار میکنن حالشون خوبه؟ غذا میخورن؟
# جیمین.. جیمین کجایی؟
* چی .. چیشده؟
# یه ساعته دارم صدات میکنم
* ببخشید حواسم پرت شد
# میگم اون کت شلواری که اونجان خوبن؟
* اره
# پس بریم بپوش
...
# عالیییی شدییی
* ممنون
....
* بریم چیزی بخوریم؟
# باشه
...
سفارشمونو دادیم و منتظر بودیم که اماده بشه
* لونا تو منو میبخشی؟
# برای چی؟
* بحاطر همه ی بی توجهی هام به شما من .. من واقعا معذرت میخوام الان میفهمم که چه کار بدی کردم لطفا منو ببخش
# معلومه که میبخشمت ولی باید قول بدی که از این به بعد حواست خیلی بهمون باشه
* قول میدم
گارسون : بفرمایید اینم غذا هاتون
* ممنون
داشتیم غذا میخوردیم و حرف میزدیم که یهو گوشیم زنگ خورد سریع جواب دادم
* بله؟
شونا : با لونا جون بهت خوش میگذره مطمئنم اگه بفهمه بچه هاش دزدیده شدن تا اخر عمرت نزدیکت نیاد
لعنتی چجوری فهمیده من با لونا اومدم بیرون
با دستم به لونا اشاره کردم که میرم با تلفن حرف بزنم و بیام
* چیشده؟ چی میخوای هرچی می خوای بگو فقط دخترا رو ول کن
شونا : میبینم که خیلی پدر نگران و غیرتی هستی خوشم اومد
* ازت خواهش میکنم کاریشون نداشته باش
شونا : نگران اونا نباش حالشون خیلی خوبه اگه می خوای ازادشون کنم 1 ساعت دیگه به این ادرسی که میگم بیا
* باشه باشه ادرسو بفرست
بعدش قطع کرد سریع رفتم تو رستوران پیش لونا
* عزیزم کاری برام پیش اومده باید همین الان برم ببخشید
# باشه برو مراقب خودت باش
....
رفتم به اون ادرسی که شونا داده بود اصلا نمی تواستم قیافه نحسشو دوباره ببینم ولی مجبورم
شونا : به به جیمین جون چطوری چقدر عوض شدی
* چیکار باید بکنم تا دخترا رو ول کنی
شونا : اول بیا یه یچیزی بخوریم بعد
30 دقیقه بعد :
* بگو دیگه
شونا : خب تو باید....
لباس لونا
لباس جیمین
لباس دخترا
خب خب اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه😊 به خاطر شما خیلیییی زیاد نوشتم الان دقیقا ساعت 3 صبحه ☺💔 و منم فردا یه امتحان خیلی مهم دارم لطفا برام دعا کنید که خوب بدمش 💜 خب اگه خوشت اومد لطفا لایک کن و نظرت رو درباره داستان بگو 💜💜 بچه ها تا جایی سعی کردم همه ی درخواستاتون رو تو داستان بیارم امیدوارم که دوسش داشته باشین 💜 راستی دوست دارین یه تست در مورد معرفی خودم بزارم؟ اگه میخواین بهم بگید. خیلی دوستون دارم فعلا 💜💜☺
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
سلام چرا پارت بعد رو نمیزاری ؟!😤من روزی ۱۰۰ بار میام پروفایلت رو نگا میکنم که پارت بعدی اومده یا نه 😭 لطفاً پارت بعد رو هر چه زودتر بزار 🙏💞
ببخشید چشم حتما میزارم 🙏
عالی بود ولی یچیزی من دیر دیدیم داستان هاتو و وقتی پارت پنج رو خوندم از بعدش خیلی وقته که نمیام تستچی و این که تازه امروز اومدم بعد چند وقت لطفا پارت بعد رو زود بزار و امید وارم امتحانت رو خوب داره باشی
مرسی💜
امروز پارت بعد و مینویسم
چراااااااا چراااااااااا دلم میخواد خفت کنمممم 😭😭😭
تروخدا رحم کننن😅😅
مرسیی 💜 ببخشید دیگه 😆
ممنون عزیزم💜
عالی بود مثل همیشه 👍😍ولی بازم جای حساسشو کات کردیا 😐 امیدوارم تو امتحانانت موفق باشی 😆💐