خیلی ها ادامه خواستن من هم ادامه را می گذارم لطفا نظر دهید چون یکی دیگه از این داستان ها دارم با همین شخصیت ها + شخصیت های دیگر
....آن چیز روی من می پرد کنارش می زنم می بینم فقط چوب لباسی است با کت سیاه من چون حواسم به بچه ها بود متوجه اش نشده بودم چوب را با کت بلند می کنم ، و خمیازه می کشم به ساعت نگاه می کنم ، ساعت ۵ است وقتی حواسم به ساعت است صدای باز بسته شدن در می آید ، مو به تنم سیخ می شود ، صدای پاین آمدن چند نفر از پله است ، حالا دقیقا پشت من هستند جرعت نمی کنم پشتم را ببینم که یکی از آن ها می گویید : ......
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
این اصلا ترسناک بود؟ خیلی مسخره بود😐
ترسناک نبود
این پارت ترسناک نبود
اگه کتابی ننویسی بهتره من اصلا درست نفیدم |:
خیلی عالی فقط لطفا داستان بعدیت توش یه چیز رمزآلود و ترسناک باشه خیلی خوب بود
عالی بود میشه ادامشو بزاری خواهش میکنم
اینکه ایبی و جونا بود فکر کنم تو قصه ها عوض میشوند رو خوندی
بله
ادامه می دهم ولی نمی خواهم زیاد ترسناک کنم که آخر کسی بمیرد ???
عالی بود ممنون
۱۰ نفر تست را انجام دادن یکی هم نظر نداد لطفا نظر بدید تا عمل کرده بهتری داشته باشیم
بعضی وقت ها ممکنه تستی ۱۰۰ تا بازدید کننده داشته باشه ولی هیچ نظری نباشه عالی بود