دوستان بعد هزار سال این پارت رو گذاشتم
تیکی:یهو دیدم مرینت نیست.آدرین:پلگ تو مرینتو ندیدی؟پلگ:نه.آدرین:کم کم داشتم وحشت می کردم که یهو دیدم لایلا نیست و بعدش خیلی نگران و وحشت زده شدم بعدش با تیکی و پلگ رفتیم دنبال مرینت.مرینت:آدرین و لایلا داشتن با هم حرف می زنن که یهو بی هوش شدم و وقتی بیدار شدم دیدم توی یه خونه هستم و سرم روی پای یه نفر که لباساش مشکیه هستش بعدش بلند شدم و دیدم اون....( بعدا بهتون می گم)آدرین:تا صبح منو و تیکی و پلگ دنبال مرینت گشتیم ولی پیداش نکردیم(توی خونه ی لایلا اینا شب بود).تیکی:آخه این مرینت کجاست؟آدرین:نمی دونم نمی دونم واقعا نمی دونمممممممم.پلگ:با اینکه از مسائل عاشقانه بدم میاد ولی الان خیلی نگرانم که مرینت گم شده.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
سلام تستم منتشر شده خوشحال میشم بهش سر بزنید
حتما سر میزنم
عالی بود به رمان لیدی باگ تغییر مسیر هم سربزن
حتما