
های گایز اومدم با پارت 4

مرینت:چی شده؟ آدرین:امشب قرار بود چی بشه؟یا بهتر بگم الان؟مرینت:من چمیدونم تو چه برنامه ای داری آدرین:تو حواس پرت تر از منی😳مرینت:ها؟من چی؟حواس پرت؟آدرین:امشب قرار بود ما بیایم خونتون برای چی؟مرینت:وایییییی خواس*تگارییی آدرین:بله😂😂مرینت:وای لطفا این لباسه رو نگه دارید ما فردا میایم میخریمش(لباسی که مرینت انتخاب کرده عکس اسلاید و عکس تسته)آدرین:بله ممنون میشیم خداحافظ توی ماشین:مرینت:چرا انقد ریلکسی؟آدرین:دارم باسرعت120میریم تو میگی ریلکس؟مرینت:باید مث من عرق از سرو روت بچکه و بعدشم اگه من بودم تا جایی که میشد پامو روی گاز فشار میدادم آدرین:اونوقت خودتو پشت میله های زندان یا روی تخت بیمارستان میدیدی مرینت:اینطور نیست این جاده پیچ و خمی نداره ماشینا هم که کمن آدرین:ماشینا20تانا اصلا ماچرا داریم بحث میکنیم؟مرینت:چرا نکنیم؟آدرین:چون رسیدیم مرینت پیاده شد:خیلی خب خداحافظ آدرین:بهتره خداحافظ نکنی چون اگه قرار باشه با مامانم بیام کمتر از5دقیقه ی دیگه اینجام😂😅مرینت:درسته😹😂(درو بست)خداحافظ تا5دقیقه ی دیگه😂آدرین:خداحافظ(رفت)

مرینت:رفتم توی خونه و گفتم:سلام مامان سلام بابا تام و سابین:سلام دخترم مرینت:😳شما کی آماده شدید؟سابین:بهتره بگیم تو چرا دیر کردی؟مرینت:خب رفته بودیم شرکت دیگه سابین:باشه آماده شو مرینت: باشه رفتم توی اتاقم و آماده شدم یه لباس صورتی خوشگل پوشیدم و موهامو هم باز گذاشتم یه کفش خوشگل صورتی هم پوشیدم که ست شد😍خیلی استرس داشتم یهو صدای زنگ در اومد😳😳😳وای30دقیقه گذشته موندم آدرین با چه ترفندی امیلی خانوم رو نگه داشته😂رفتم پایینو درو باز کردم اول از همه امیلی خانوم اومد داخلو پرید بغلم گفت:چطوری مرینت جونم❤💋؟مرینت:خیلی ممنون من فعلا زنده ام البته اگه یکم دیگه فشارم بدید ممکنه نباشم خانوم امیلی از بغلم اومد بیرون و گفت:اوه شرمنده😅 یهو چشم به آدرین خورد از حق نگذریم خوشتیپ شده یهو...
امیلی خانوم گفت:زود باشید دیگه همو بغل کنید روبوسی کنید یخا باید آب بشه نا سلامتی دارید ازدواج میکنید و یه دستشو گذاشت پشت کمر آدرینو و یه دستشم پشت کمر من و هلمون داد توی بغل هم از بغلش اومدم بیرون و گفتم:سلام اونم گفت:سلام یه آقا هم بود که به نظر میومد پدر آدرین باشه آره خودشه گابریل آگرسته اومد داخلو گفت:سلام و رفت پیش پدر و مادرم ما سه تا هم به هم نگاه کردیم و بعد رفتیم داخل پدر و مادرم به آقای آگرست سلام کرده بودن بعدم به آدرین و امیلی خانوم سلام کردند(بچه ها من زیاد از رسومات فرانسویا سر در نمیارم شاید اصلا خواس*تگاری هم نرن واسه همین میریم بعد مراسم)
امیلی:ما باهم آشنا شدیم و همو دیدیم اما درست همدیگرو نمیشناسیم به نظرم فردا بعد از خرید آدرین مرینتو بیاره خونه ی ما من میخوام بیشتر با مرینت آشنا بشم به هر حال2روز دیگه قراره ازد*واج کنن آدرین:آره مرینتم دوست داره بیشتر باشما وقت بگذرونه حتما فردا میارمش مرینت:میشه ما یکم توی اتاق حرف بزنیم؟ امیلی:حتما زود باشید برید توی اتاق آدرین:بریم توی اتاق:مرینت:که مرینت دوس داره ببشتر با شما وقت بگذرونه آره؟آدرین:بله😁😂 مرینت:نمیشه خریدارو تا نصف شب طول بدیم😪؟آدرین:بیخیال اونقدرام بد نیست مامانم فقط هیجان زدس مرینت:خیلی خب ولی یه چیزی آدرین:چی؟مرینت:من یه دوست دارم توی خبر نگاری خیلی ماهره کلی کار بهش پیشنهاد کردن اما ازشون خوشش نیومده میشه اونم توی شرکت شما کار کنه؟آدرین:خبرنگاری ام......عالیه میتونه طراح وبسایت باشه و البته دستیار من میتونه هم وبسایت طراحی کنه و هم عکسای منو توی وبسایت قرار بده مرینت:عالیه بهش میگم فردا بیاد شرکت
فردا صبح:مرینت:بیدار شدم ای وای ساعت8:30 5مسیج از آدرین دارم و 3 بار هم زنگ زده بوده دیدم توی مسیجاش نوشته میخواد بیاد دنبالم بریم شرکت بهش زنگ زدم آدرین:الو؟مرینت:سلام ببخشید من خواب مونده بودم آدرین:😂😂😂😂مرینت:چیش خنده داره؟آدرین:هیچی فقط من سر کارم مجبوری با تاکسی یا چمیدونم هرچیزی که میخوای بیای مرینت:خیلی خب خداحافظ قطع کردم و لباسمو پوشیدم رفتم پایین مرینت:سلام و خداحافظ سابین:صبر کن عزیزم کجا میری؟مرینت:میرم شرکت بعدشم خرید و بعدشم.....سابین:چرا صبحونه نمیخوری؟مرینت:وقت ندارم شاید توی راه یه چیزی خوردم سابین:من میدونم نمیخوری زود باش بیا اینا رو بگیر مرینت:مامان اینهمه برای چیه؟یه کروسانو برداشتمو گفتم:همین کافیه،خداحافظ و رفتم بیرون یه گاز از کروسان گرفتم و گوشیمو برداشتم به آلیا زنگ زدم آلیا:الو؟!؟؟!مرینت:سلام آلیا باهات کار واجب دارم یهو چشمم افتاد به یه چیزی که دقیقا روبروم بود
خیلی عجیب بود دهنم وا مونده بود انگار حرفمو قورت دادم یه ماشین بود شبیه ماشین آدرین!آلیا:الو؟الو؟چی شده؟مرینت:چی؟آها هیچی بیا شرکت آگرست و قطع کردم به ماشینه نگاه کردم شیشه اش پایین بود آدرین داخلش بود!رفتم توی ماشین نشستم و گفتم:گولم زدی! آدرین:😂😂مرینت: صبحونه خوردی؟آدرین:از صبح منتظر جناب عالیم تا شما تشریف بیاری به امید این که بتونم یه قهوه ای کیکی چیزی توی شرکت بخورم مرینت:از پایین کروسانم تیکه کردم و بردم سمت دهنش آدرین:این چیه؟مرینت:کروسان،مامانم پخته دسپختش حرف نداره باور کن عاشقش میشی کروسانو خورد مرینت:هی انگشتمو گاز گرفتی آدرین شونه بالا انداخت و دنده رو عوض کرد و راه افتاد توی راه صدای پیامک گوشیم اومد آلیا بود نوشته بود داری باهام شوخی میکنی؟چرا برم شرکت آگرست؟با لبخند نوشتم:قضیه اش طولانیه بیا اونجا بهت میگم آدرین:کیه؟مرینت:ربطش به شما؟آدرین:بهتره جواب سر بالا ندی خانم کوچولو😉مرینت:کوچولو خودتییی آدرین:ببخشید که اونی که20 سالشه و برای یه 20ساله قدش کوتاس من نیستم مرینت:آهای من بلند قد ترین دختر20سالم آدرین:منم بلند قد ترین پسر23سالم😝مرینت:پس مساوی هستیم توی شرکت:لایلا:آدرین میشه بیای و به این یه نگاهی بندازی؟دیشب که نشد😡😠مرینت:دست آدرینو گرفتم و گفتم:الانم نمیشه مو قهوه ای و آدرینو بردم توی اتاقش آدرین:میدونی داری با کی اینجوری رفتار میکنی؟ مرینت:رییس جمهورم که باشه برام مهم نیست با آدمای چندش باید همینجوری رفتار کرد آدرین:بعد از منو نینو لیلا مدیر این شرکته مرینت:پس پدرت چی؟آدرین:آها یادم رفت بگم پدرم منو به جای خودش رییس کرده امروزم باید یه پارتی بخاطرش بگیریم⭐مرینت:امروز خرید داریم آدرین:خب فردا مرینت کوبید به سرشو:فردا هم مراسم ازد*واجه آدرین:هر موقع وقت شد میگیریم اصلا یهو در اتاق زده شد آدرین:بفرمایید اومد داخل..........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پرفکت بود عزیزم خیلی قشنگ شده .
عالی♥