
سلام به همه این قسمت فوق العاده زیبا جذاب هست خودم که خیلی این قسمت رو دوست دارم برای همین گفتم منتظرتون نذارم نظرات فراموش نشن ممنون ?
از زبان مرینت شب قشنگی بود نور ماه از پنجره به اتاقم می تابید تیکی خواب بود اما من بیدار بودم اصلا خوابم نمیبرد مونده بودم چجوری باید بهش بگم?از روی تختم بلند شدم و پنجره رو باز کردم ......(قبلش) از زبان آدرین دیر وقت بود و من بیدار بودم همش داشتم به رفتار امروز لیدی باگ فکر میکردم چرا اون ازم دوری میکرد ینی انقدر ازم متنفره؟ ?
پلک گفت تو که بی خوابی زده به سرت چرا باهاش حرف نمیزنی من گفتم که دوباره حرف های همیشه گیشو بهم بگه بهم بگه یکی دیگه رو دوست داره پلک گفت آدرینی که من میشناسم به این زودی از چیزی که میخواد دست نمیکشه من گفتم این دفه دیگه نمیتونم پلک اینو گفتم و به کت نوار تبدیل شدم و از پنجره رفتم بیرون......از زبان مرینت داشتم ستاره ها رو نگاه میکردم که کت نوار رو دیدم و سریع خودم رو مخفی کردم الان....الان وقتش بود
آروم از پله ها پایین اومدم و به سمت در رفتم و در رو باز کردم و بیرون رفتم دوییدم و دیییدم و دوییدم... تا به پارک نزدیک مدرسه رسیدم دیدم کت نوار روی یکی از صندلی ها نشسته خیلی ناراحت به نظر میرسید آروم رفتم و
از زبان کت نوار مرینت رو دیدم خیلی تعجب کردم این وقت شب اینجا چیکار میکرد ؟? گفتم مرینت تو اینجا چیکار میکنی؟
از زبان مرینت گفتم راستشو بخوای خودمم دقیقا نمیدونم اون گفت منم همین طور ? رفتم پیشش و نشستم گفتم کت نوار میشه یه سوال ازت بپرسم ......تو....هنوز..لیدی باک رو دوست داری؟ کت نوار گفت کاش میتونستم نداشته باشم ? من گفتم..... دوس داری هویتشو بفهمی ؟ اون گفت راستشو بخوای آره ولی هیچ وقت این اتفاق نمیفته چون خودت میدونی که خلاف قوانین ابر قهرماناست ?
گفتم درسته ولی.......اگه او این قانون رو...شکسته باشه ?..چی؟ اون گفت منظورت چیه مرینت!؟ امکان نداره......صدای افکار کت نوار اون روز نزدیک کتاب......پس ینی خیال نبوده اون همون کسیه که منو با پلک دیده این...ینی .....اون .... از زبان مرینت من گفتم میدونی من.....همیشه کنارت بودم....شاید به عنوان همکار....یا یه دوست...یا یه همکلاس تو هیچ وقت نفهمیدی من کدوم یکی از اینام اما امشب همچی عوض چون لیدی باگ نقابشو برای تو بر میداره چون اون......همیشه عاشق یه نفر بوده و اون...........تویی آدرین ❤
بعد یه دفعه تیکی از جایی که قایم شده بود بیرون اومد و گفت مرینت تو بالاخره تونستی بهش بگی من گفتم....آره ....تیکی گفت آفرین بهت افتخار میکنم ? کت نوار دستمو گرفت و گفت ینی لیدی باگ من این همه مدت جلوی چشمم بوده آروم گفتم متاسفم میشه منو ببخشی ؟
اون گفت پنجه ها داخل و آدرین شد و خندیدو گفت خوب به چیزایی بستگی داره بانوی من ? گفتم چی ؟اون گفت شب خیلی قشنگیه باید امشب رو پیش من باشی? منم لبخند زدم و .......(خودتون بقیش و میدونید??)
ینی باید این اتفاق میافتاد نمیدونم درست بود یا اشتباه ابر قهرمانی م که مهمترین قانون رو زیر پا میذاره به خواطر خود خواهیای خودش ?
راستش نمیدونم از خودم متنفر باشم یا عصبانی یا ناراحت? اگه زندگی اون چیزی رو که میخوای بهت نمیده چیزی که مهمه خود زندگیه چرا این کار رو کردم زندگی که همچیز به من داده بود یه خوانواده پر از عشق و دوستای خوبی که از ته قلبشون منو دوست دارن اما میدونم که اون شب شبی بود که زندگیم یه دفعه رنگاش رو عوض کرد کسی که تمام عمرم میخواستم پیشش باشم و الان کنارش بودم و هیچ دیوار و مانعی جلومون نبود و این قدرت عشق بود که این دیوار رو خراب کرده بود ❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
باز اعتماد بنفست رو از دست دادی ؟؟؟????♀️?♀️?♀️?♀️?♀️?♀️?♀️?♀️?♀️????????
بعدی رو بزار
عالی بود من که یکم گریم گرفت
عالی بود افرین