13 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♡Army ♡F انتشار: 3 سال پیش 350 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من اومدم با پارت جدید داستانم و پارت آخر 🙂 این آخرین داستان از منه امیدوارم دوسش داشته باشید ❤😇
۱ سال بعد :
رز : این ۱ سال هم خیلی زود گذشت من با اعضا زندگی میکنم و به هم خیلی عادت کردیم نبودنمون دلتنگمون میکنه 🥺😍 گروه دوباره برگشته اما بدون جونگ کوک فنا بعد شنیدن خبر مرگش خیلی ناراحت شدن خیلیا هم خودکشی کردن تمامی ما سعی کردیم جای جونگ کوک خالی نباشه اما اون یه چیز دیگس خنده های خرگوشیش و شیرموزاش . جین هر روز یه لیوان شیرموز براش کنار میزاره 🥺
سخته فراموش کنیم که نمیشه جی هوپ تا ۱ ماه یدفعه گریه میکرد و ما رو شکه میکرد جیمین بعد مراسم ختم تا یه هفته از اتاق بیرون نیومد جین حالش بد بود داشت خودشو خوب نشون میداد 🥺 نامجون گریه بی صدا میکرد خودتون دید دست رو دهنش میزاره و گریه میکنی . ما ۴ ماه پیش برگشتیم به حال خودمون خودم چندین بار میخواستم برم اما هر بار تهیونگ و شوگا مانع میشدند . تهیونگ چند شبی خونه نبود برای اینکه آروم بشه شبا میرفت بیرون و الکل میخورد به ظاهر خوب بود ولی از داخل نابود شده بود 🥺
شوگا آروم بود ولی خیلی اوقات بی قرار میرفت قبرستون ۷ یا ۸ ساعت میموند .
هممون حال خوبی نداریم ولی مادر پدر جونگ کوک از ما بدتر بودن 🥺 مادر جوونش مدام گریه میکنه پدرش بیمارستان بستری بود تازه مرخص شده 😔
امروز قراره برم پیش مادر کوک یکم پیشش بمونم . لباسم رو پوشیدم و به سمت خونه مادر کوک رفتم . آیفون رو زدم و در باز شد ، خونه ی بزرگی بود با وارد شدنم داخل خونه دمپایی رو پوشیدم و کفشم رو کنار گذاشتم مادر کوک اومد جلوی منو و گفت : سلام خانم بفرمائید داخل 🙂 رز : سلام خیلی ممنون . ( مادر کوک رو اینجوری مینویسم م.ک ) م.ک : ممنون از اینکه اومدید ❤️ رز : خواهش میکنم
م.ک : شوگا گفته کوک آخرین لحظه مرگش تو بغل تو بود ؟! رز بغض کرد و گفت : بله 🥺 م.ک : دوست داشت ؟ رز اشکش ریخت : بله 🥺 م.ک اشک تو چشماش جمع شد و ادامه داد : یه ماه قبل از مرگش بهم گفته بود دختر خیلی خوبیه و خجالتیه 🥺 گفت از ته قلب دوسش داره . با این حرف م.ک ، رز دستش رو گذاشت رو چشماش و بغضش ترکید و بلند بلند گریه کرد با هق هق گفت : من اولش فک میکردم شوخیه اما جدی شد طوری که خودمم الان خیلی دوسش دارم با اینکه مرده 😭 م.ک رز رو بغل کرد و گفت : گریه نکن عزیزم 💔 رز : ببخشید خانم دردتون رو تازه کردم . م.ک : خوشحالم کوک درست انتخاب کرد دیگه ناراحت نباش اون الان راحته ! رز : امیدوارم راحت باشه 🥺 یه عذر خواهی بهش بدهکارم باید ازش بکنم . م.ک : بیا بریم آشپزخونه شام درس کنیم من برای شام بچه ها رو دعوت کردم دور هم باشیم . رز : چشم ، آقای جئون حالش بهتر شده ؟ م.ک : چی بگم والا یکم ناراحته و تازه از هفته پیش سرکار رفته 😔 رز : امیدوارم حالشون بهتر بشه .
رز همراه مادر کوک وارد آشپزخونه شد و مشغول درست کردن غذا شدن رز چشمش به وسایلای برقی میخورد و لبخند دردناکی زد و یاد زمانی افتاد که کوک گفت : پولامم 🥺 عیبی نداره کمپانی میده 😁 چشماش رو محکم رو هم فشار داد و آروم گفت : چقدر دلم برا دندونای خرگوشیت ، خندیدنات ، مظلومیتت و خوشگلیت تنگ میشه 🥺 خیار رو با چاقو به صورت حرفه ای خرد کرد و داخل ظرف سالاد ریخت دستاش رو شست و دستی رو جیبش کرد و با آلیشا تماس گرفت : الو سلام رز خوبی ؟ رز : ممنونم نامرد چرا یه حالی ازمون نمیکنی 😐 آلیشا : مرسی ، باور کن سرم خیلی شلوغه 🙂 رز : عیبی نداره ❤️ آلیشا : رز راستی یادم رفت عزیزم تولدت پیشاپیش مبارک 😍 رز : عاااا مگه امروز چندمی ؟! آلیشا : ۲۳ ژوئن 😂 رز : عاااا خدای من ۲ روز دیگه تولدمه و خودم خبر نداشتم 😂 ای بابا از بس مشغولم وقت نمیشه که 🤦🏻♀ آلیشا : سعیمو میکنم بیام ببینمت ولی اگه نتونستم ببخشید 😔 رز : عزیزم عیبی نداره مواظب خودت باش ❤️ آلیشا : قربونت ، فعلا 👋🏻 رز : فعلا 👋🏻
مادر کوک از پشت سر رز در اومد و گفت : تولدت مبارک عزیزم ❤️ رز : ممنونم ❤️ زنگ در خورد و رز گفت : من میرم در رو باز کنم . رز در رو باز کرد و اعضا وارد خونه شدن بعد از احوال پرسی ، رز میز رو همراه مامان کوک چید همه دور میز جمع شدن و مشغول خوردن شدن بعد خوردن غذا تهیونگ روبه مادر کوک گفت : ممنون خیلی وقت بود انقدر خوب غذا نخورده بودیم 🥺 م.ک : خواهش میکنم امیدوارم خوشتون بیاد ❤️ شوگا : مرسی خیلی خوشمزه بود . بچه ها همه تشکر کردن و بلند شدم و ظرف ها رو با جیمین جمع کردم و داخل ماشین گذاشتیم 😊 جیمین دستاش رو شست و رفت توی سالن منم دستم رو شستم و خشک کردم روی صندلی نشستم و گوشیم رو در آوردم . یکی بهم پیام داده بود ، باز کردم و نوشته بود : رز عزیزم تولدت مبارک عشق مامان امیدوارم امسال حداقل کنار دوستات خوش باشی 🥺 رز با بغض نوشت : ممنونم مامان جونم قربونت برم مرسی از اینکه به یادم بودی 💔🥺 و پیام رو فرستاد و گوشیش رو خاموش کرد تا میخواست بلند شد سرش رو بالا گرفت و هی ای کشید و دومتر عقب رفت با ترس به شوگا نگاه کرد و گفت : حداقل یه اهمی اوهومی والا زشته 😶 شوگا با خنده : ببخشید حواسم به پیام مامانت بود 😂 رز : بی مزه 😶 برا چی پیامشو خوندی 😑 شوگا : تولدت مبارککک 🥺😍 رز : مرسی 😂😐
بچه ها و رز از خونه مادر و پدر کوک اومدن بیرون و به سمت خونه رفتن 😄
روز تولد رز :
شوگا صبح زود رز رو بیدار کرد و با هم رفتن بیرون توی ماشین بودن که آهنگ I'm Fine گذاشته شد و قسمتی که کوک میخوند رز ناراحت شد و گفت : دلت براش تنگ شده ؟! شوگا لبخندی زد و گفت : معلومه که دلم براش تنگ شده و تنگ میشه 🙂 الان جاش بهتره ناراحت نباش 😇 رز خندید و گفت : باشه دیگه ناراحت نمیشم . شوگا : امروز میخوام هر کاری که دوست داری رو با هم انجام بدیم بچه ها کار داشتن گفتن به جای همشون برات کادو بگیرم 😅 رز : ممنونم ❤️ شوگا : خب دوست داری کجا بری ؟؟ رز : بریم شهربازی 😍 شوگا : باشه ☺️ رز : مرسییی ❤️ رز و شوگا حدود ۷ ساعت تو شهربازی بازی میکردن و میخندیدن شوگا برای رز کلی خوراکی گرفته بود و رز با چشمای برق زده بهشون نگاه میکرد 😆 ساعت نزدیکای ۱۱ شب بود و میخواستن از مرکز خرید برگردن که شوگا کنار یه دکه بستنی فروش کنار زد و گفت : بهتره یه بستنی هم بخوریم . رز ناله ای کرد و گفت : بخدا از صبح کلی چیز میز خوردم دلم درد میگیره ها 😂
شوگا : نترس بابا 😄 شوگا با دو تا بستنی برگشت داخل ماشین و یکی رو خودش خورد و یکی رو رز . شوگا توی ماشین گفت : رز بعد کوک ازدواج میکنی ؟ رز : این چه سوالیه معلومه که نه !! شوگا سری تکون داد و گفت : آها ! و هواسشو به جاده پرت کرد . رز : کجا داری میری اینجا که سمت خونه نیست ^^ شوگا : چقدر حرف میزنی بچه ۱۰ دقیقه بمون بعد 😂 رز مث منگولا سری تکون داد و گفت : باش باو . شوگا به سمت مکان مورد نظرش رسید و پارک کرد ، رز با ترس گفت : اینجا کجاست من میترسم چیکار داری میکنی ؟! شوگا از ماشین پیاده شد و فرار کرد . رز از ترس از ماشین پیاده شد و افتاد دنبال شوگا که یدفعه همه جا روشن شد و آسمون روشن شد آبشاری های روی پل روشن شد و رز با خوشحالی به بچه ها که جلوش بودن نگاه کرد و یدفعه شوگا از پشتش در اومد و گفت : دالیییی تولدت مبارک 😂❤️😍 رز خوشحال شوگا رو بغل کرد و گفت : ممنونم ❤️ و به سمت بچه ها رفت .
رز به سمت بچه ها رفت و با خوشحالی گفت : ازتون ممنونم ❤️ جین به سمت شوگا رفت و گفت : گفتی ؟! شوگا : نه جین دیگه فکرش رو نکن و به سمت بچه ها رفت ، جین سریع دنبال شوگا رفت و از شونه های شوگا گرفت و گفت : یعنی چی فکرش رو نکن 😐 شوگا : گفتم که اون کوک رو فراموش نمیکنه اوکی ! جین : کمکش میکنیم 🙂 شوگا : اون حتی به من فکرم نمیکنه 🥺 جین : بهش بگو باشه !! شوگا : جین ولم کن نمیخوام ناراحتی پیش بیاد . جین : یاااا یونگی اگه اینجوری باشه که تو هیچ وقت بهش نمیرسی 😐 شوگا : باشه میگم . جین : آفرین ببینم چیکار میکنی 😉 جین سریع رفت پیش بچه ها و شوگا خیلی آروم قدم میزد به سمت بچه ها بهش رسید و کنار ته ایستاد جیوو با لبخند به رز میگفت : تا امروز فهمیدم تولدته خودمو رسوندم تا ببینمت ❤️ رز بغلش کرد و گفت : ازت ممنونم 😘 رز رو به همه گفت : ازتون ممنونم خیلی خوب بود ❤️ شوگا ممنونم امروز حسابی خسته شدی 😊 شوگا : خواهش میکنم تولدت مبارک 🙂 جیوو : ببخشید من باید برم شرمندتونم 😄 بچه ها : خدافظ 👋🏻 حالا فقط رز با بچه ها مونده بودن😁😶
رز به سمت ماشین رفت که جین دست شوگا رو بشکون گرفت و گفت : تو ماشین بهش بگو اگه نگی پاتو میشکونم 😌 شوگا : هیونگ 😐 جین : هیونگ و زهرمار 😑 شوگا سری تکون داد و رفت . رز توی ماشین نشست و پالتوش رو در آورد 🙂 شوگا سوار ماشین شد و چیزی نگفت و راه افتاد ۲ یا ۳ دقیقه نگذشته بود که رز گفت : شوگا چیزی شده ؟! ناراحتی 💔 شوگا : عااا نه اصلا من خوشحالم خیلی هم خوشحالم 😊 رز : آخه خیلی پکری و اصلا معلومه ناراحتی ! شوگا : نه اصلا اتفاقا خیلی خوشحالم امروز تولد بهترین کسم *سرفه کرد😂😐* بود . رز : ممنونم اوپا ☺️ شوگا : خواهش میکنم ، میخوای یکم با ماشین دور بزنیم 🙂 رز : باشه هوا هم خوبه . شوگا : باشه . شوگا با ماشین توی سئول دور میزد و از خیابون سانگ گذشت و گفت : اولین بار تو رو با اسکیت تو این خیابون دیدم 😅 رز : باورم نمیشه ۱ سال گذشت . شوگا : ۱ سال و ۷ ماه 😄 رز : یادته ها !!! شوگا : یادته تو بغلم گریه کردی 😂 رز : عااا نخند نامرد بخدا اون موقع خیلی بد بود . شوگا : الان چی ؟! رز : الان خوب از قبل بهتره شما ها رو پیدا کردم باهاتون دوس شدم با هم زندگی کردیم 🙂
شوگا : میخواستم یه چیزی رو بگم ولی بیخیال نمیخوام امشبت برات بد بشه 🙃 رز : چی ؟! شوگا : ولش کن شاید بعد ها که ازدواج کردی بفهمی 🙂 رز : چیزی شده ؟ داری نگرانم میکنی یونگی !! شوگا : چیزی نیس 💔 رز : بزن کنار . شوگا : برای چی ^^ رز : بزن کنار !! شوگا : باشه .
رز رو به شوگا گفت : چیزی شده تا نگی نمیرم خونه . شوگا : گفتم که هیچی نیس 😢 رز : یونگییییی میفهمی نگرانتم بگو چی شده 🥺 شوگا : اگه بگم ناراحت میشی میفهمی دیه ؟! رز : بگو نگران من نباش . شوگا : دوست دارم و از ماشین پیاده شد به ماشین تکیه داد و دست به سینه به خیابون نگاه کرد . رز : با تعجب به بیرون نگاه کرد و از ماشین پیاده شد و رفت پیش شوگا واستاد و گفت : بخاطر این میترسیدی ؟! شوگا پوزخندی زد و گفت : نگو که ناراحت نشدی که باور نمیکنم . رز : نه ناراحت نشدم 😊 شوگا سرش رو خم کرد و گفت : مگه نگفتی هیچ وقت ازدواج نمیکنم دوست داشتن منم بدردی نمیخوره 🙂 رز : چرا ... شوگا : یه چیزی تو گلوم مونده بود اسرار کردی منم گفتم 🙂 برو سوار شو ببرمت خونه . رز بی صدا سوار ماشین شد و شوگا بدون اینکه تو صورت رز نگاه کنه سوار شد و به سمت خونه رانندگی کرد
شوگا رز رو جلوی در خونه گذاشت و رز وارد خونه شد ولی شوگا رفت سمت خونه خودش . رز با درموندگی رفت توی خونه و تهیونگ اومد جلوشو و گفت : شوگا کجاس ؟! رز : نمیدونم فقط من و پیاده کرد و رفت . تهیونگ در رو باز کرد و گفت : میدونستم 💔 گوشیش رو در آورد و با شوگا تماس گرفت ولی شوگا جواب نداد چند بار همینجوری تماس گرفت اما شوگا مدام قطع میکرد تا اینکه کلا گوشیش رو خاموش کرد .
شوگا : با گذاشتن رز ، به سمت خونه خودم رانندگی کردم تو راه ته چند باری باهام تماس گرفت اما جواب ندادم یعنی حالشو نداشتم و گوشی رو قطع کردم . وارد پارکینگ خونم شدم ، ماشینم رو پارک کردم و سوار آسانسور شدم ... در آسانسور رو باز کرد و مقابل در خونم قرار گرفتم 🙂 با زدن کد وارد خونه شدم مث همیشه خدمتکار خونه رو تمیز کرده بود . روی صندلی نشستم و کتم رو در آوردم به تلویزیون نگاه کردم و لبخندی زدم 🙂 روشنش کردم .... ویدیو امروز ، ویدیو خودکشی یه آرمی از تایلند هست . ویدیو رو با هم ببینیم . دختر : کوک میخواستم فراموش کنم که چقدر دوست داشتم اما نمیشه 😭 همه ی مارو تنها گذاشتی ولی من تنهات نمیزارم 🥺 و خودشو از طبقه ۲۶ پرت کرد . شوگا با ترس به صفحه تلویزیون نگاه میکرد و اشک میریخت 🥺 از روی مبل بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت و با باز کردن در کابینت و دیدن شیشه الکل خندید و گفت : انگار میدونی حالم بده !! شیشه الکل رو برداشت و روی صندلی نشست و سر الکل رو باز کرد 🥺
یه نفس تا جایی که میتونست خورد نزدیک یه لیوان بزرگ . از خوردن دس کشید و به صفحه تلویزیون نگاه کرد با بغض گفت : نباید تنهامون میزاشتی چشمش به عکسای خونه خورد و خندید 🥺 دوباره الکل رو سر کشید و چند قلوپ خورد و گذاشتش روی میز و دستش رو گذاشت روی سرش و با گریه روی زمین نشست . با هق هق بلند داد زد : میدونستی دوست دارم پس چرا تنهام گذاشتی همه دارن میان پیش تو و ما تنها تر میشیم 😭 آشغال عوضی من تازه فهمیدم بدون تو زندگی سخته 😭 *منظورش کوکه و ببخشید فحش دادم* سخته بدون تو لیریک بنویسیم 😭 بی تی اس بدون تو که بی تی اس قبلی نمیشه از ۷ تا میشیم ۶ تا 😭 تو همین حین در خونه باز شد و تهیونگ بدو بدو سمت شوگا رفت که روی سرامیک خودشو بغل کرده بود و گریه میکرد 🥺 تهیونگ : یونگی حالت خوبه ؟؟ شوگا چشماش رو روی هم فشار داد و گفت : کوک تویی !! تهیونگ گریش گرفت و نامجون سمت شوگا اومد و گفت : چرا انقدر خوردی خیلی خطرناک بود اگه دیر میرسیدیم !! شوگا خندید و گفت : ولم کنید میخوام کوک رو بغل کنم 🥺 نامجون با اشک شوگا رو بغل کرد به سمت اتاقش برد ، رز با اشک به شوگا نگاه کرد و گفت : متاسفم 😔🥺 جیمین دستش رو گذاشت رو شونه رز و گفت : نگران نباش خالی شد فقط !!
شوگا تو بغل نامجون خوابش برد و نامجون شوگا رو گذاشت روی تخت . از پله ها پایین اومد و گفت : خیلی خورده بود امکان داش حالش خیلی بد شه به موقع رسیدیم . جیمین : شما برید من تا صبح کنارش میمونم تا حالش بهتر شه 🙂
رز : تقصیر خودمه من میمونم !! جیمین : ارررره تو بمون شاید حالش بهتر شد 🙂 نامجون : ما میریم اگه اتفاقی افتاد باهامون تماس بگیر 👋🏻 رز : باشه . کم کم بچه ها رفتن و رز رفت طبقه بالا و روی صندلی کنار تخت نشست بوی الکل شوگا خیلی تند بود خندید و گفت : لازمم نبود انقدر بخوری 🙂 کم کم چشماش گرم شد و خوابش برد .
صبح : با خوردن نور آفتاب نگاهی به شوگا کردم هنوز خواب بود چشمام رو مالش دادم و از روی صندلی بلند شد و به خودم کش و قوصی دادم 🙂 در اتاق رو باز کردم و از پله ها پایین رفتم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم ، سر و صورتم رو شستم و وارد آشپزخونه شدم . مشغول آماده کردن صبحونه شدم تک تک وسایل رو با دقت روی میز چیدم و شکوندن تخم مرغ توی ماهیتابه صدای باز شدن در هم اومد . شوگا از پله ها اومد پایین و با درموندگی به رز نگاه کرد . رز تخم مرغ ها رو توی دو تا ظرف گذاشت و روی میز گذاشت و به شوگا گفت : صبح بخیر . شوگا : صبح تو هم بخیر دیشب چیشد ؟؟ رز : بیخیال صبحونتو بخور فقط بدون دیشب بدجور مست کردی . شوگا : مرسی 🙂 رز : راستش دیشب با اون حالت که دیدمت متوجه شدم کوک رو چقدر دوس داری و بنظرم نباید تصمیم اشتباه بگیرم . منم 😊 شوگا : منظورت از منم چیه ؟؟ رز : گفتی دوسم داری منم بهت گفتم منم 😇 شوگا خندید : قبول کردی ؟؟ رز : اهم
شوگا از روی صندلی بلند شد و رز رو بغل کرد و گفت : از اعتماد ممنونم ❤️❤️
خوب مثل داستان قبلی اینم تموم شد اما با این تفاوت که دیگه داستانی قرار نیست منتشر بشه 🙂
مام البته دیگه لیاقت گفتن این کلمه رو ندارم اما اگه داری اینو میخونی بدون امروز خودمو خلاص میکنم متاسفم با روحیت بازی کردم اونی 💔😇
از تمام شما ممنونم ۲ ماه برای این داستان منتظر موندید متاسفم 😅
قرار نیست جواب کامنتاتون جواب داده نشه پس ببخشید ❤
راستی نیکی جان بی زحمت هم تو هم محیا بخشید دیگه اومدم تو گروه و باهم دعوا کردیم شرمنده ببخش 💔
بچه های اتفاق ببخشید شوخی خیلی مزخرفی بود ولی من دیگه آدم نیستم سر این یکی با کسی شوخی کنم 🙂
دلم براتون تنگ میشه مخصوصا نازی جونم 🥺🙂 میدونم از من بدش میاد ولی چیکار کنم مگه میشه آدم اونی مهربونشو دوس نداشته باشه 😇 دوست دارم .....❤
اونی راستش اون روز که دوستام اذیتم کردن احساس غرور میکردم چون تو رو داشتم میدونستم پشتمی خواهش میکنم التماست میکنم منو ببخش بزار راحت برم خواهش میکنم بزار انقدر راحت برم که خوشحال باشم 🥺
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
آجی من که نفهمیدم چرا اینکارو کردی...
دلیلش مهم نیست
ولی دیگه هیچوقت فکر اینکارو نکن
با اینکه دوست مجازی هستیم و هیچوقت همو ندیدیم ولی من خیلی دوست دارم و برام خیلی اهمیت داری💜
چشم
مرسی ❤😘😘
داشتن شما خیلی خوبه
💜💜💜
آجییییی
خوبیییی؟
یعنی چی رگمو زدمممم
چرا اینکارو کردییی آجیییی؟😭😭😭😭
الان خوبی؟💔
دیگه اینکارو نکن😭
اره من خوبم ❤
زدم دیه
بیخیال
اره خوبم نگرانم نشو چیزی نیست
تو بهترینی 💗واقا عالی بود 👏👏متن اخر شوخی بود دیگه و اینکه داستانت اشکم رو در آورد واقا آفرین بهت
ممنون ❤❤
نه شوخی نبود 💔 حتما فقط فعلا نمیتونم داستان بنویسم
عالی بود 😍😍😍☺
و اینکه اسکولمون کردی؟😑🙄
مرسی 😘
نه ایسگا نکردم
اجیییی چی شده اجی چیکار میکنی😨😨😨
من خوبم نگرانم نشو فقط رگمو زدم الان خوبم 🙂
تو غ ل ط میکنی رگتو بزنی😭😭
😂😂😂 خیلی دیرعه
کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی مگه قرار نبود بازم بنویسی😭😭😭😭😭💔💔💔😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔💔😭💔😭😭💔😭💔💔
برگشتم اما چند ماه نمیتونم چیزی بنویسم
تو یکی از بهترین بچه هامی اون فقط یه شوخی مسخره بود که فراموشش کردیم ولی تورو فراموش نکردیم حداقل من فراموشت نکردم عزیزم...
می دونی چیه؟اون کاردستی مام که برام درسته کرده بودی اینقد برام ارزش داره که هر روز نگاش می کنم بهش لبخند می زنم می دونی ک نمی تونم ازت متنفر باشم...الانم اگه به خاطر ماس یا به خاطر عذاب وجدانته بدون همه بچه ها بخشیدنت منم بخشیدمت...
اکانتتو پیدا کردم ولی پاکش کرده بودی...پیدا کردنه اکانته رزم خیلی سخت بود ولی پیداش کردم و بهش پیام دادم امیدوارم کادوهات به دستت برسه عزیزم:)
مرسی 🥺🥺💔💔
یونگیا عزیزم...داستانتو خوندم...خیلی خوب بود بالاخره تمومش کردی...تولدتم مبارک یونگی... به رزم پیام دادم کادوتو بهش دادم...بهش گفتم بخشیدمت...مگه میشه مامان بچشو نبخشه...بهت قول داده بودم برای تولدت باشم به قولمم عمل کردم مگه نه؟... درسته با روحیمون بازی کردی ولی خیلی وقته گذشته با اینکه سخت بود ولی سعی کردیم فراموشش کنیم منم دلم برات تنگ شده عزیزم...بهت گفتم همیشه پشتتم درک کن خیلی ازت عصبانی بودم من خیلی وقت پیش بخشیدمت الانم لازم نیس بری قول داده بودی یه داستان از تهیونگ بنویسی اوم مگه نه؟:)
مرسی اونی 🥺❤😘
وایییییی نههههههه😭😭😭😭😭
داستانت عالی غمگین بود اما چرا دیگه نمیخوای داستان بنویسی و مراقب خودت هم باش
ممنون