دنیای black and white :)

پارت 1 داستان دنیای سیاه سفید

من ی دخترم آره ی دختر اسمم شیرویی هست توی چیزی مثل یتیم خونه زندگی میکنم آه خانوم پاور ی رستوران داره که همه ی کارکنان اونجا یتیمن آره خانوم پاور کسایی مثل من رو میبره اونجا تا براش کار کنن و نرن یتیم خونه خانوم پاور واقعا ی فرشته نجاته ولی خیلی بد اخلاقه

از زبان شیرویی :من عجیبم! آه آره خیلی به نظرتون کسی ک موهاش از بچگی سفید باشه و چشماش قرمز جایی تو جامعه داره؟ تازه وقتی که یتیمم باشه...

از زبان خانوم پاور : زود باش بیا شیرویی نمیتونی همش اونجا بشینی و با خودت حرف بزنی کلی کار مونده میدونی این رستوران خیلی کوچیکه ولی مشتری زیاد داره..

از زبان شیرویی :هوف الان میام آه من 11 سالم بیشتر نیست یکم بهم آسون بگیر پاور / از زبان خانوم پاور اینجا سن معنی نداره..

(چند ساعت بعد ) از زبان پاور : وقت غذا هست/ شیرویی: وای خیلی گشنمه آه بازم گوشتش کمه سوپ رو روی پاهاش میزاره و میخواد ک اولین قاشق رو وارد دهانش کنه ک سگی کنارش میاد و ناله میکنه!

از غذا خوردن دست میکشه و گوشت رو به سگ میده ک ناگهان پاور میبینه و میگه : هی دختر نباید غذاخوری با اون تقسیم کنی اگر درست فکر کنی خودت گشنه تری نه؟ دست های سرد شیرویی رو میگیره و میگه گوش کن میدونم دلت براش میسوزه ولی خودت حرفش تموم نشده ک شیرویی ازش عذرخواهی میکنه پاور میگه :هاف من فقط 18 سالمه... فکر نمیکردم با این تفاوت سنی تقریبا کم ازم حساب ببری این را میگه میخواد از جاش بلند بشه که ناگهان

مردی با کت و شلوار وارد می‌شه انگار که خیلی پولداره چند تا بادیگارد هم داره خانوم پاور شیرویی رو تو اتاق کوچیکی که تو رستوران هست میبره و میگه بیرون نیا باشه؟ شیرویی سرش رو به معنای باشه تکون میده و بعد خانوم پاور میره...

مرد شروع میکنه به حرف زدن و شیرویی حرف های اون ها رو یواشکی گوش میده مرد دستش رو روی میز میزاره و میگه آه خدایا این چندمین باری هست که میام اینجا رو بخرم ولی جواب نمیشنوم زود باش اینجارو بفروش...

پاور جلو میاد و میگه :منم چندمین باری هست ک میگم اینجا رو نمی‌فروشم / مرد اخم میکنه و میگه آه تو دختری خوشگلی هستی مهربونی اگر ینجا رو بخرم قول میدم کمکت کنم ک مدل زیبایی بشی..

خب به زودی ادامش رو میزارم امید وارم لذت برده باشید ??