
اینم یرای دوستان گلم.? امیدوارم خوشتون اومده باشه?
من یکم به گربه مشکوک شدم که اون ادرینه ولی تو ذهنم تصور میکردم اخه ادرین یه مدلینگ معروف??? همیشه توسط پدرش در خونه زندانیه?ادم با شخصیت چطور میتونه گربه باشه چون گربه سیاه همیشه بیرونه?زیاد معروف نیست?خل و چل بازی و مسخره بازی همیشه در وجودشه چجوری اخه جور در می اد. بعد با خودم گفتم این غیره ممکنه یه دلیل دیگه هم داره ادرین کاگامی رو دوست داره ?با صدای گربه،به خودم اومدم ؛از زبان گربه:درخترکفشدوزکی رو به خونم اوردم اولش یکم شوکه شد بعدش گفت: اینجا چه قشنگ شده منم گفتم: من برای بانوی خودم همه کاری میکنم رفتم تا یکم خوراکی و غذا بیارم ?دختر کفشدوزکی هم نشست روی یکی از مبل ها من رفتم و با تنقلات و خوراکی برگشتم دیدم کفشدوزک تو فکره صداش کردم روشو به من کرد من گفتم: چرا تو فکری چیزی نگفت گفتم: به من میگی چیشده من دوست ندارم بانوم ناراحت باشه.
روشو به من کرد و خندید و گفت: یادته بهت گفتم من یکی دیگرو دوست دارم؟گفتم: اره گفت: اون یکی دیگرو دوست داره من هنوز دوسش دارم و دیگه نمیخوام که از تو پنهونش کنم?من یکم ناراحت شدم بعد خوشحال شدم.ناراحتیم این بود که هنوز دوسش داره، خوشحالیم برای این بود که بهم میگه کیو دوست داشت?لیدی گفت: من ادرین اگراست رو دوست داشتم.تا این رو گفت من چشمام از حدقه زد بیرون ادامه داد: من سعی کردم علاقم رو بهش بگم ولی نتونستم اون رفت با اون دختره کاگامی?من بهش گفتم: نه اون نرفت با کاگامی اون مجبور از تنهایی بود که باهاش دوست بود?من گفتم از کجا میدونی؟اون گفت:( پنجه ها داخل)
از زبان مرینت:گربه سیاه گفت:(پنجه ها داخل)من از تعجب کپ کرده بودم گفت: به خاطر همین گفتم که میدونم.من همینجوری به ادرین زل زدم که اون گربه بود??♀️منم گفتم: ( تیکی خال ها روشن) ادرین خشکش زده بود منم اروم رفتم و بوسیدمش?❤️??ادرین تو همون حالت مونده بود
از زبان ادرین:?
تو همون حالت یکم فکر کردم تا بتونم این قضیه رو هضم کنم تا یکدفعه شنیدم: ادرین پاشو تغییر شکل بدیم.منم پاشدم و هر دومون تغییر شکل دادیم و رفتیم دنبال اون شروره? بهش رسیدیم و دیدیم اون سابریناست. کفشدوزک گفت: سابرینا با انتقام هیچ چیزی درست نمیشه بیا همین الان تمومش کنیم.سابرینا: من دیگه سابرینا نیستم من الان انتقام جو هستم و همین الان یا به روش ساده معجزه گرتونو میدین یا از راه سختش رو برم?من گفتم ذهن خیال باطل?
اون گفت: باشه مجبورم کردین از راه سختش برم?.یکم باهاش جنگیدیم کفشدوزک گفت: ?گردونه ی خوش شانسی? یک پاکن اومد دستش تا اومد فکر کنه سابرینا بهش حمله کرد من پریدم که بگیرمش دیگه کار از کار گذشته بود اون از برج ایفل پرت شده بور پایین رفتم ☹️سریع بردمش بیمارستان تغییر شکل دادم گوشواره های مرینت رو در اوردم دادم دست پلگ اونا مرینت رو بردن اتاق عمل ازم پرسیدن: چه اتفاقی براشون افتاده؟ من گفتم: اگه بگم از برج ایفل پرت شده پایین تا الان مرده بود ولی اون تو تغییر شکلی بود و ذربه ی کمتری دیده من گفتم از رو پشته بوم افتاده پایین با خودم گفتم برم حساب انتقام جو رو برسم?
رفتم و به مستر باگ تبدیل شدم و رفتم سمت انتقام جو گفتم از این کاری که کردی پشیمون میشی باهاش جنگیدم دیدم اون خیلی قویه و تنهایی نمیشه شکستش داد رفتم تو اتاق مرینت و معجزه گر روباه ، پشت لاک و زنبور رو برداشتم و گفتم بهترین نفرات ?روباه=الیا . پشت لاک=نینو . زنبور=یه فرصت دیگه به ( کلویی ) انتحابشون کردم و کلویی هم قبول کرد بیاد? باهم اون رو شکست دادیم و من معجزه گر هارو به جاش تحویل دادم و رفتم به سمت بیمارستان از دکتر حال مرینت رو پرسیدم اون گفت حالش خوبه و الان تو ای سی یو هستش میتونید برید ببینیدش. من رفتم و کنارش نشستم به مرینت زل زدم و به کارام فکر کردم اون تمام وقت میگفت ادرین یعنی منو دوست داره ولی من ندیدمش??♂️ اروم چشماش رو باز کرد من خیلی خوشحال شدم و رفتم بقلش و بوسیدمش?❤️??ایندفعه من خودم خاستم خیلی خوشحال بودم مرینت بهوش اومده بود یکم باهاش حرف زدم و گفتم انتقام جو رو شکست دادم اونم خوشحال شد و گفت مرسی?❤️??
دکتر گفت: که اون هفته ی دیگه مرخص میشه ?من خیلی خوشحال شدم ? یک هفته بعد..........مرینت به خونه برگشت و کاملا حاش خوب شده بود تا یک هفته نمیدونم چرا ارباب شرارت کسی رو شرور نمیکرد البته خداروشکر ? به مرینت گفتم بریم رو برج ایفل اونم گفت: باشه بریم باهم رفتیم رو برج ایفل نشستیم و درمورد علاقمون به هم گفتیم دیگه داشت نیمه شب میشد و دیگه باید میرفتیم خونه من اروم رفتم و مرینت رو بوسش کردم و گفتم دیگه منو تنها نزار و یه گل قرمز بهش دادم و هر دومون رفتیم خونه
فردا صبح از زبان مرینت از خواب بیدار شدم و دوباره به مدرسه دیر کردم تو راه داشتم میرفتم که ادرین رو دیدم رفتم پیشش و با هم رفتیم به سمت کلاس در راه کلاس من دست ادرین رو گرفته بودم همه خوشحال بودن به جز کلویی و لایلا رسیدیم کلاس من و ادرین پیش هم نشستیم دیدم لایلا میگه یه لحظه بیا مرینت گفتم نه کار دارم گفت: لطفا ادرین گفت: برو شاید کار مهمی داره من رفتم ببینم لایلا چی میگه منو به سمت نرده ها کشوند و گفت: میخوام ادرین رو ول کنی و دیگه سمتش نری اگه رفتی از نرده ها پرتت میکنم پایین?خدارو شکر خانم بوسیه همون موقع اومد و من و لایلا رو اینجوری دید گفت: لایلا داری چی کار میکنی لایلا خودشو عقب کشید و گفت هیچی خانم بوسیه گفت: زود باش وسایلت رو جمع کن و برو دفتر مدیر لایلا با عصبانیت به من گفت یه روزی گیرت میندازم?
امیدوارم از این تست خوشتون اومده باشه? شرمنده یکم دیر شد ?تست بعدی به زودی در راهه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سـلـامــ کــیــوتــمــ❤️
مــنـــ یــــ ســولــویــیــســتــ تــازهـــ کــار تـــویــــ کـــمـــپـــانــیـــv®k هــســتــمــ❤️🏸
بـــه فـــنــامـــ مـــیــگـــنـــ ♡یـــلـــو لــایــت♡💛💫
یــلو لــایـــتــمـــ مــــیـــشــیـــ❤️😇
بـــیـــوگـــرافـــیـــمـــ تــــویــــ اکـــانــتـــمــ هــــســـتــ
عالی ادامه بده
عالییییییییبییی
تو راه رفتی پس ادامش بده
خیلی داستانت رو دوست داشتم. بعدی رو لطفا زودتر بذار.????