
سلام بعداز انتظارات فراوان شما عزیزان بالاخره امتحاناتم تمام شد و پارت 20 اومد امیدوارم که خوشتون بیاد
از زبان مرینت👈بعداز صحبت کردن با اهالی معبد منو آدرین رفتیم تو اتاق خودمون تا وسایلمون رو برای برگشت به پاریس جمع کنیم............ +آدرین. _جانم. +میشه بگی چرا اهالی معبد از دیدن من اینقدر هیجان زده بودن؟ و چرا من تو سردخونه بیدار شدم؟ . _خب راستش(آدرین همچیو بهش توضیح داد) +وااااااااای یعنی تو اینهمه سختی رو بخاطر من به جون خریدی یعنی من اینقدر برات مهم هستم🥺. _بله من بخاطر تو هرکاری میکنم❤️. +ممنون آدرین. _خواهش میکنم راستی مرینت من باید یک چیز دیگه هم بهت بگم. +چی. _راستش آلیا یجورایی به هویت لیدی باگ و کت نوار یعنی خود ما پی برده و در برنامه نادیا شاماک این خبر رو به تمام دنیا اعلام کرد. +چیییییییییی😲 این یه فاجعس😖😩. _آره میدونم ولی من یه نقشه دارم😉. +چه نقشه ای🙁. _خب اونا هنوز مطمعن نیستن که ما لیدی باگ و کت نوار هستیم و از طرفی خبر ناپدید شدن من و تو در تمام دنیا غوغا بپا کرده ما میتونیم از معجزه گر روباه استفاده کنیم که مثلا لیدی باگ و کت نوار مارو پیدا کردن و برگردوندن به پاریس و اگه کسی اَزمون پرسید کجا بودید ما میگیم که توسط هاکماث گرگان گرفته شده بودیم ولی لیدی باگ و کت نوار اومدن و مارو نجات دادن و هاکماث رو هم شکست دادن. +واای آفرین آدرین عجب نقشه ی خوبی کشیدی😃. _ما اینیم دیگه😉. +حالا خیلی نمیخواد پز بدی😑. _اِ مرینت😐. +چیه😒. _هیچی. +آدرین تو چجوری هویتمو فهمیدی🤨. _خب بهتره که ندونی😁. +چرا🤔. _همینطوری😄. +آدرین😠. _باشه باشه من تسلسمم😶. +پس سریع بگو😤. _خب زمانی که با جغد سیاه مبارزه میکردیم و وقتی داخل محفظه آهنی گیر افتادیم و به حالت اول برگشتیم من چشمامو نبستم و بهت نگاه کردم. +چییییییییییییییییییییبی ااااااااااااددددددددددددددددرررررررررررررررییییییییییییییینننننننننننننننننننننن🤬🤬😡😡🤬. _بله عزیزم😨. +توووووووووو از اعتماد من سو استفاده کردی🤬. _یعنی الان ناراحتی که هویتتو میدونم😕. +نه یعنی آره یعنی نه اَهههههههه😖😫. _عزیزم آروم باش ما الان باید خوشحال باشیم که هویت همو میدونیم وگرنه الان باهم نبودیم🙁. +درسته ببخشید سرت داد زدم. _اشکال نداره
_خب مرینت بیا سریع وسایل نو جمع کنیم چون سه ساعت دیگه پرواز داریم. +باشه. (الان ساعت 6 عصر هست) (2 ساعت بعد) من و آدرین وسایلمون جمع کردیم و از اتاق رفتیم بیرون و رفتیم پیش اهالی معبد و دیدیم که ناتالی و آقای اگرست هم اونجا هستن. +سلام........ همه : سلام. _خب ما دیگه باید زحمت. کم کنیم....... کاهن اعظم : نه چه زحمتی حالا واقعا باید به این زودی برین. +بله دیگه باید بریم. _ممنون که تو این مدت بهمون جا دادین......... کاهن اعظم : این چه حرفیه اینجا خونه خودتونه......... آقای اگرست : واقعا از مهمون نوازیتون متشکریم............. تمام اهالی معبد : خواهش میکنیم. +خب دیگه ما باید بریم......... کاهن اعظم : باشه خداحافظ....... همه : خداحافظ. +_خداحافظ.......... ناتالی و آقای اگرست : خداحافظ
ما از معبد اومدیم بیرون و به طرف فرودگاه حرکت کردیم.......... وقتی به اونجا رسیدیم به ادرین گفتم +آدرین ما باید سوار کدوم هواپیما بشیم......... آدرین با انگشتش به یک هواپیمای شخصی اشاره کرد. +یعنی قراره با هواپیمای شخصی بریم. _آره بهتره با هواپیمای شخصی بریم و در پاریس هم تو یه فرودگاه اختصاصی فرود میایم تا کسی متوجه نشه. +وای آدرین این عالیه🤩 از کی تا حالا اینقدر باهوش شدی🙂. _من از قبل یاهوش بودم😉. +نبودی😑. _بودم😤 +نبودی😤. _بودم😤. +نننننننببببببووووووددددددیییییییی🤬. _بببببببببببببوووووووووودددددددددددددممممممممم🤬........... گابریل : بسه دیگه تمومش کنید این بحث رو😠 ولی مرینت راست میگه آدرین تو قبلا واقعا یه خنگ به تمام معنا بودی🤭. _پدر😕 ........... ناتالی : منم موافقم👍. _ناتالی تو هم☹️. +حالا این بحثا و ول کنید بیاید سوار شیم........ همه : باشه........... ما سوار هواپیما شدیم و به سوی پاریس حرکت کردیم✈️
(10 ساعت بعد) از زبان ادرین👈ما به فرودگاه رسیدیم و از هواپیما خارج شدیم بعد با ماشین رفتیم خونه.......... وقتی به خونه رسیدیم هرکدوممون رفتیم تو اتاق خودمون........ بعداز اینکه وسایلمو تو اتاقم چیدم رفتم سمت اتاق مرینت و بدون در زدن وارد اتاقش شدم. _____________________________از زبان مرینت👈من داشتم وسایلمو تو اتاقم میچیدم که یهو آدرین بدون در زدن اومد تو اتاقم. +هوی تو چته هر دفعه مثل گ*ا*و میای تو😤......... آدرین یه خنده ریز کرد و با دستش گردنشو خاروند😅. +والا اگه به یک گ*ا*و یچیزی رو دوبار بگی یاد میگیره ولی تو بعداز سه ماه هنوز یاد نگرفتی🤭. _هر هر دلتم بخواد😒. +خب نمیخوام😑. _مثل اینکه یادت رفته که دوست پسرت یک مدل معروفه😤. +تو هم مثل اینکه یادت رفته که دوست دخترت یک طراح معروفه😤. _که چی من تمام دخترای پاریس عاشقمن که همشونم از تو بهترن😏. +پس برو با همونا بگرد😡........ من پشتمو به ادرین کردم. _مرینت ببخشید😧. +.......... _باور کن من نمیخواستم اون حرفو بهت بزنم😖. +اگه نمیخواستی پس چرا اون حرفو زدی😢. _مرینت خواهش میکنم الان با من قهر نکن بزار اول نقشمنو انجام بدیم بعد با من قهر کن🥺........... من رومو به طرف آدرین برگردوندم. +باشه ولی اینو بدون من از دستت خیلی ناراحتم😠. _میدونم😞. +خب وقت انجام دادن نقشه است معجزه گر روباه پیشته؟🤔. _آره🙂. +خب کی باید نقشه رو انجام بده؟🙁. _خب معلومه من😉. +نه من😤. _نه من😤. +نه من😠. _نه من😡. +مننننننننن🤬. _نهههههه منننننننننننن🤬. +عمرا بزارم تو انجام بدی😠. _نخیر من انجام میدم و تو نمیتونی جلومو بگیری😠. +میتونم😏.......... من سریع گردنبندو ازش گرفتم ولی اون دوباره ازم گرفتش و فرار کرد منم افتادم دنبالش تا گردنبندو بگیرم. _مرینت بیخیال شو تو نمیتونی منو بگیری😏. +چرا میتونم😎🐞تیکی خالها روشن🐞. _اینطوریه😎🐾پلگ پنجه ها بیرون🐾............. (نیم ساعت بعد) من همچنان داشتم دنبال آدرین میدویدم و اون فرار میکرد که یهو(نکته : مرینت و آدرین دارن داخل اتاق دنبال هم می دوند)
از زبان گابریل👈وقتی به خونه رسیدیم من رفتم تو اتاقم و وسایلمو چیدم بعدش رفتم رو تختم دراز کشیدم و خوابیدم............. بعداز نیم ساعت با یه صدای خیلی بلند از خواب پریدم نفس نفس میکشیدم و دروبرمو نگاه کردم بعد که آروم شدم دنبال صدا رفتم و رسیدم به اتاق مرینت وقتی درو باز کردم دیدم که مرینت و آدرین تو حالت ابرقهرمانیشون دارن دنبال هم میدون من داد زدم : بسه دیگه عمارتو گذاشتید رو سرتون🤬......... یهو هردوشون وایسادن و به من نگاه کردن و از دیدن من شکه شدن😨. _اِ سلام پدر😨. +س... سلام😨.......... گفتم : سلامو درد سلامو زهرمار اینقدر سروصدا نکنین بزارین ما دو دقیقه بخوابیم اَهههههه🤬🤬🤬.......... +_چشم😨😨......... گابریل : حالا بگید برای دنبال هم می دوبدین😤. _خب من میخوام نقشمونو انجام بدم ولی مرینت نمیزاره و میگه میخواد خودش انجام بده☹️........... گابریل : خب مرینت میدونم میخوای خودت انجام بدی ولی تو کامل حالت خوب نشده پس لطفا بزار آدرین انجام بده🙂. +چشم😊......... گابریل : آفرین مرینت👌. _ممنون عزیزم🥰. +به من نگو عزیزم من باهات قهرم😡......... گابریل : ایندفعه چرا باهاش قهری؟ 😐. +خودش میدونه😒. _حالا من اشتباهی یچیزی گفتم تو ببخش😪. +نه نمیشه😒.............. گابریل : میشه بگید جریان چیه🧐. +بهش بگو😤. _باشه. خب میدونی من به مرینت گفتم که تمام دخترای پاریس بهتر از اون هستن😞.......... گابریل : واقعا خاک تو سرت آدرین بعداز این همه سال یاد نگرفتی که چطور باید با یک خانوم حرف زد😑. +انگار یاد نگرفته😒. _من که گفتم غلط کردم😞. +الان انتظار داری من ببخشمت😡. _خب آره🤩. +خواب دیدی خیره😏. _مرینت لج نکن ببخش دیگه🥺. +نمی بخشم😒. _ببخش🥺. +نمی بخشم😒. _ببخش🥺. +نمی بخشم😒........... گابریل : اههههههههه بس کنید دیگه آدرین سریع نقشرو انجام بده منم میرم بخوابم خداحافظ😠😡🤬. +_باشه خداحافظ😨
پایان امیدوارم که از این پارت خوشتون اومده باشه لطفا لایک و کامنت فراموش نشه و منو فالو کنید __________________________برید اسلاید بعد چالش داریم 👈👈👈👈👈👈👈👈👈👈👈👈👈👈
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوب بود ولی یکم زیادی داستانو سمت ف.ح. ش می بری ها
بعدی رو زود بزار همه خوبن ولی به نظرم اونایی که بیشتر عاشقانه هستن
منم
عالی بود وای خدا خیلی خوشحالم بالاخره اومد
خیلی عالی بود
ج چ: همه پارت ها عالی بودن
ادامشو زود بنویس