10 اسلاید صحیح/غلط توسط: nafas انتشار: 3 سال پیش 483 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام از پارت اول استقبال شد گفتم ادامش بزارم
کوکی:تو...تو همون زنه هستی😡جیمین:آره خود خودشه ولی چرا اینجاست 🤔😕 ا/ت:ای😖دستم ای انگشتامم 😖کوک:شوگا...جين این زنو بیارید برمی گردیم به مقعر ارتش😤😤جين و شوگا هم زمان:باشهه...کوک برگشت طرف تو سرت پایین بود سرتو گرفت بالا و گفت:بالاخره گیرت آوردم😈بر می گردی به جایی که طعلق داری ا/ت:نه...نه من نمی خوام برم گردم به اون جهنم نههههههههههه 😨😨(بریم به مقر ارتش)رئیس:آفرین 😀به شما پسرا کارتون حرف نداشت👏الان کجاست کوک:تو اتاق باز جویی هست رئیس دارند ازش باز جویی می کنند رئیس:در رو باز کنید کوک:رئیس اون زن خیلی خطر ناکه ممکنه به شما آسیب بزنه رئیس:اشکالی نداره در رو باز کنید کوک:چشم ا/ت: من چیزی نمیدونم😑...خیلی سمج و لجباز تر از قبل شدی ا/ت...بازم تو من که گفتم نمی دونم اون چیز ل.ع.ن.ت.ی کجاست😡😡...نه تو خوب می دونی..تو اون روز از ماشین درش اوردی قبل از اینکه منفجر بشه حالا بگو کجاستتت [با داد]😡😡دهن باز کن دیگه...نمی دونم کجاست...نه اینجوریه 😡مجبورم کردی نکنه باز دلت اون شکنجه سوزن می خواد زود بگوو😡
فلش بک👈 به چند ماه قبل (بومممم [برخورد ماشین با دیوار ]...من نمی تونم ادامه بدم ا/ت اون کیف رو بردار و برو چیز توی اون کیف نباید دست هیچ کس بیوفته حتی پلیس ها برووو 🥺😖...اما...برو ماشین داره منفجر میشه برو بعد ا/ت از ماشین دور شد یه صدای انفجار خیلی بلند اومد...نه برادر😢نمی زارم تمام زحماتت به باد بره😡)اشک بی اختیار از رو گونه های ا/ت سر می خورد و می افتاد پایین 😭😭من..من هیچ چی نمی دونم رئیس:پس با راه سخت ادامه میدیم سرباززز...بله رئیس:شکنجه سوزن رو شروع کنید 😤😤...نهههههه نمی خوامممم جين:با هر بار داد بلند دختره چشمامو به هم می فشردم اصلا دلم نمی خواد جای اون باشم چطوری تحمل می کنه 😖😖نامجون:کوک تو هیچ می دونی رئیس برای چی اون دختر رو اینجوری داره شکنجه می کنه🤨کوک:نه نمی دونم😕 به هر حال بعدا از رئیس می پرسیم حتما دلیل منطقی داره نامجون:امیدوارم 🙄رئیس:نمی تونی زیاد مقاومت کنی بالاخره جاشو میگی...تو که نفس نفس می زدی و خون از انگشتات میومد گفتی...نمی دونم اگر می دونستم هم به اشغالی مثل تو نمی گفتم😡😡...دیگه بسه برای امروز 😤ما اونو زنده می خوایم نمی خوام بمیره😬و رفت بیرون از زبون کوکی:رئیس میشه چن دقیقه وقتتون بگیرم...اوو بله چی می خوای...رئیس شما برای چی این دختره رو دارید شکنجه میدید هدفتون از این کار چیه🤔...اممم اینجا جای این حرفا نیست بیا بریم تو اتاقم کوک:چشم رئیس...هیی در واقع اون دختر تا حالا اصلا آدم نکشته...کوک چشماش تا آخر باز شد😮پس چرا گرفتیمش...رئیس نفسشون داد بیرون و گفت:چون اون جایه اون وسیله و رمزشو می دونه... کدوم وسیله کدوم رمز من گیج شدم...خطر ناک ترین سلاحی که دنیا تا به حال به خودش دیده...😨😨 چرا اخه یه دختر🤔...چون اون قابل اعتماد ترین فرد رئیسشون بود رئیس الانی که مافیا داره برادر اونه و برای منافع خودش همه کار می کنه...خوب ما باید چیکار کنیم...شما باید هر طور شده جای اون چیز رو از زیر زبونش بکشید بیرون 🤕...چشم رئیس و بلند شد از دفتر رئیس اومد بیرون کوک در حالی که داره راه میره تو راه رو:عجب دختریه حتی دهنش با شکنجه هم باز نمیشه 😬😓😐(شب)[بچه ها یه چی بگم کوک و بقیه با هم تو یه امارت بزرگ زندگی می کنند و از بچگی همو میشناسن]جیمین:کوک رئیس چی گفت🤨کوک:درباره ماموریت بزرگ اون دختره و خطر جلومون گفت تهیونگ:یعنی چی کوک:اه من حوصله ندارم بیاید تو این پرونده همه چی رو توضیح داده من رفتم بخوابم 👋نامجون اومد و پرونده رو📑برداشت و شروع کرد با صدای بلند خوندن جیهوب که هنوز تو شک بود :پسرا این دختره خیلی خطرناکه 😨😨جين:ولی من هس می کنم رئیس هنوز هم یه چیزی رو نگفته🤨🤔یعنی چی رو نگفته و مخفی میکنه...بلند شد نامجون:کجا...میرم بخوابم تا فردا برم پیش اون دختره
از زبون جین:چرا من اینجوری شدم😐چرا حس می کنم اون دختر بی گناهه😬با این فکرا رفتم تو تخت و خوابم برد (صبح)نامجون:جین کجایی هنوز صبحونه حاضر نیست جین...رفت و در اتاق جین رو باز کرد ولی جین تو اتاق نبود نامجون با تعجب:این سر صبی کجا رفته🤔😨نکنه رفته پیش دختره😱...با عجله در اتاق کوک رو زدم ...کوک...کوک...چیه چی شده...کوک جین رفته دیدن اون دختره...ها کجا رف...یهو چشماش تا آخر باز شد...چرا رفته اون زن خیلی خطرناکه...با عجله پا شد و لباسشو پوشید کوک:بیا بریم😡جین:تو راه اتاقی بودم که اون دختره تو شه رفتم یه سرباز جلوی در گفتم که بره من اینجام اونم احترام گذاشت و رفت...هوه رفتم تو اتاق دختره رو صندلی بی هوش افتاده بود...رفتم طرفش یه دفعه سرشو آروم آورد بالا و گفت:ک...م...کم...کن🥺لطفا کمکم کن جین:آروم باش اول من از تو یه سوال دارم بعد دستاتو باز می کنم ا/ت:ب...بپر...س جین:تو چند ماه پیش داشتی یه چیزی رو با ماشین جابه جا می کردی یادت اومد ا/ت:من نمی دونم اون کجاست جین:من نمی خوام بگی کجاست فقط می خوام در بارش بهم توضیح بدی 🙂... ا/ت یکم مکس کرد و گفت:همه چی از جایی شروع شد که پدر من پروفسور کیم یه چیزی اختراع کرد که همهی راز ها و...مردم رو می فهمید بعد این رئیس برای به دست آوردن اون پدرمو کشت منم به خاطر همین وارد باند مافیا شدم این رئیس خیلی خطر ناک خواهش می کنم ازت یه خواهشی دارم کوک:وارد اتاق شدیم از چیزی که دیدم داشتم شاخ در می آوردم 😮...جین نشسته بود و دستای دختره هم باز بود داشتند مثل دو تا آدم عاقل با هم حرف می زدند جین:وای شما هم اومدید منم داشتم می رفتم...جین بلند شد که بره کوک:وایسا تو چرا اومدی اینجا🤨 جین:برای پرسیدن چن تا سوال بعد رفت بیرون کوک رو به تو :بهش چه دروغی گفتی تا دستاتو باز کرد😡 ا/ت: دروغ نگفتم اون آدم عاقلی هست منم رو راست باهاش حرف زدم جین:باورم نمی شه اون همچین آدمی باشه 😖[فلش بک به یک ساعت گذشته][ جین:چرا باید کمکت کنم 🤷 ا/ت:پس لطفا به این گوش بده ... دستش رو برد طرف گردنش و گردنبندی رو باز کرد و یه چیزی رو زد که یه صدا پخش شد جین:😨😨]رفتم دم در رئیس:تق تق [در زدن]رئیس:بیا تو جین:سلام رئیس می خواستم امروز را ازتون مرخصی بگیرم رئیس:چرا جین:پدرم مریضه می خوام برم دیدنش رئیس:اها باشه می تونی بری جین:ممنونم رئیس
جیمین:چی شده چرا زود تر اومدید نامجون:جین اومده بود با اون دختره حرف بزنه برای همین اومدیم شوگا:جین الان کجاست جین:من اینجام بچه ها اومدم ازتون خدا حافظی کنم جیهوب:چرا مگه جایی میری جین:برای امروز از رئیس مرخصی گرفتم همه تعجب کرده بودند😲 کوک:چرا جین:همین جوری نامجون:جینی که من میشناسم هرگز برای استراحت یا چیز بی خودی مرخصی نمی گیره زود بگو چی شده🤨 جین:هیچ چی نشده من باید برم برای یه ساعت بعد بلیط 👋👋گرفتم...اوفف چقدر سوال می پرس رفتم خونه چمدونم بستم و سوار ماشین شدم🚘 به طرف فرودگاه حرکت کردم و بعد چن دقیقه سوار ✈شدم و هواپیما بلند شد ا/ت:اه بالاخره یه نفر منو درک کرد و خواست کمکم کنه 😞 امیدوارم منصرف نشه از کاری که می خواد بکنه موفق باشی کیم سوک جين 🙂
نمی دونم کجام پس از خونه پسرا شروع می کنم تهیونگ:جین تا حالا اینجوری نکرده بود یعنی چی شده🤔کوک:هر چی که باشه جین آدمی نیست که برای کار های الکی مرخصی بگیره اصلا صبر کن بهش زنگ بزنم جین:تو فرودگاه هند بودم که گوشیم زنگ زد📱...الو سلام کوکی...سلام کجایی...کوک دارند صدام می کنند[الکی گفت]بعدا با هم صحبت می کنیم خدا فظ کوک:قط کرد😕 نامجون:چیزی گفت کوک:نه هیچ چی نگفت 😐جین:رفتم تو هتل ا/ت گفته بود که تو معده.... لباسم رو عوض کردم و رفتم بیرون از اینترنت اون معبد رو پیدا کردم...خوب حالا کجاست 🤔چشمم خورد به یه آجری که به رنگ طلایی بود آره همینه یه نگاه به دور و برم انداختم هیچ کی نبود آروم آجر را برداشتم یه جعبه کوچیک قهوهای رنگ زیرش بود ...جعبه رو برداشتم و آجر را دوباره گذاشتم سر جای خودش و بر گشتم به هتل🚶🚶ا/ت:اییییییییییی 😖نکنید عوضی ها🥺د...ر...د....دا...ره رئیس:نمی گی کجاست ا/ت:من نمی دونم کجاست رئیس:لعنتی اون دهنتو باز کن دیگه😡چقدر لجبازی😑 کوک:رئیس اگه یکم دیگه جلو تر بریم دختره میمیره رئیس:ا/ت این آخرین باره که می پرسم اون کجاست 😤😡ا/ت:ن...می...دو..نم 😡رئیس:ادامه بدید تا به حرف بیاد سرباز:چشم رئیس نامجون:کوک اینجا رو نگاه جین برگشته کوک:سلام جین اون چیه تو دستت 🤨جین:چیز بخصوصی نیست ...سلام رئیس...سلام جین زود برگشتی حال پدرت چطوره... اممم حال پدرم خوبه خدا رو شکر رئیس:همگی برگردید سر کارتون ...چشم رئیس
کوک:وقت نهار بود و پسرا رفته بودند نهار بخورند🍛🍝🍔🥪 منم آخرین نفر بودم که نرفته بودم داشتم از راه روی جلوی اتاقی که اون دختر توش بود رد می شدم🚶🏻♂️ جین رو دیدم یه نگاه به دور و بر انداخت و وارد اتاق شد یعنی چی اون جعبه📦 هم دستش بود...جین تو داری چی کار می کنی🤔🤨جین:سلام ا/ت...سلام پیداش کردی جین:آره اوردمش کوک:چی رو پیدا کرده قضییه چیه🤔ا/ت:بده ببینمش جین:نه اول یه بار دیگه می خوام به اون صدا گوش بدم😠ا/ت:باشه بابا چرا عصبانی میشی کوک:کدوم صدا🤨...بعد ا/ت گردنبند طلایی رنگی که دور گردنش بود رو باز کرد و یه دکمه خیلی ریزی که زیرش بود رو زد و صدا پخش شد:خوب دیدی اینجا آخره خطه بدش به من ...دستت بهش نمیرسه اون اینحا نیست😏... لعنت بهت پس کجاست😡...بهت نمیگم...باشه خودت خواستی بنگ🔫...اشک وقتی صدا پخش می شد از گونه های ا/ت سر می خورد و می ریخت پایین جین:حالا توی این جعبه چیه🤨 ا/ت:می خوای ببینی...خو معلومه😐 ...بعد ا/ت گردنبندی که به شکل قلب بود رو گذاشت تو کلیدی که شکل قلب بود♥️ و در جعبه باز شد جین:این دیگه چیه😡ا/ت:آروم باش چیزی که دنبالشم توی اون جعبه است😒 ...بعد جعبه کوچیکی که توی جعبه بود رو برداشت و بازش کرد کوک:یعنی توی اون جعبه چیه🤔🤔(فضولی برو دیگه کوک:نمیرم دلت بسوزه🤪)جين:کلید واقعا کلید من برای یک کلید تا هند رفتم ها😡😡کوک:هند 😕برای یه کلید ا/ت:می دونی آقای کیم سوک جین توی دنیا از این کلید🗝 فقط یکی هست که مال پدرمه و برای باز کردن در دیگه ای لازمه😏فک کردی من یه کلید معمولی رو تو هند قائم می کنم😡تو منو احمق فرض کردی جین:دیگه بی حساب شدیم من رفتم 😡
کوک:وقتی گفت میرم بیرون زود از اونجا دور شدم 🏃🏻🏃🏻جین:درو محکم کوبیدم و رفتم ...بعد از رفتن جین اومدم بیرون و رفتم می خواستم درو باز کنم🚪 که دختره گفت جین تو متوجه نیستی😑 اگه اون فلش کارت دست رئیست بیوفته چی میشه😬 من باید از این دنیا در برابر اون محافظت کنم ممنونم که کلید رو برام اوردی🙂 هیچ وقت این مهربونیت رو فراموش نمی کنم کوک:یه دفعه دستم رو کشیدم عقب احساس می کنم بعد اون صدا دیگه نمیشه به رئیس اعتماد کرد😤 و برگشتم به سر کارم ا/ت:امروز دیگه آخرین روز زندگیم هست بای بای رئیس و جانگ کوک😈😈دیگه نمی خوام ریختتونو ببینم😤 ... دیگه وقت رسیده از جیب کتم سکه ای🪙 که همیشه همراهمه رو در آوردم و بازش کردم😈...هه یه سکه بهترین جایه قایم کردن شده 😂😂کوک:اون حرفای دختره اون صدا اصلا از ذهنم بیرون نمی رفت😣 نه نمیشه برم با این دختره حرف بزنم😬 آره رفتم دم در اتاق و درو باز کردم😨😨کجاست چرا اینجا نیست دویدم 😰طرف پنجره ای که با میله های آهنی بود میله ها با یه چیزی شکسته شده بود ... سریع رفتم به طرف اتاق رئیس...رئیس...رئیس...دختره دختره باز فرار کرده😰 رئیس:چییی😡 زود باشین برید دنبالش نمی تونه زیاد دور شده باشه 😡کوک:چشم... ا/ت آروم آروم راه می رفتم یه سرباز🧑🏻✈️ جلوی در و یه سرباز🧑🏻✈️ هم جلوی یه ماشین بود🚛 از عقب رفتم و با یه ضربه بی هوشش گردم در ماشین رو باز کردم...سوئیچ هم که روشه 😈خیلیم خوب😈ماشین رو روشن کردم و پامو گذاشتم👣 رو گاز کوک:با بچه ها رفتیم تو حیاط مقر یه ماشین مشکی🚓 با سرعت زیاد داشت به طرف در خروجی می رفت😨حتما خودشه زود باشی ا/ت:فک کنم فهمیدند مهکم زدم به سربازه و از اون جهنم اومدم بیرون😬بقیش دیگه راحته کوک:زود باشین ماشینا رو بیارید 😡ا/ت:فک کردید من میزارم بگیردم دوباره 😡پامو بیشتر رو گاز فشار دادم سرعتم خیلی زیاد بود داشتم از رو پل رد می شد که دیدم اون ور پل هلیکوپتر های ارتش منتظرم هستند پشتم هم اونا دیگه چاره ندارم😣....ا/ت سرعتشو بازم بیشتر کرد بعد فرمون ماشینو چرخوند و با ماشین افتاد تو آب نامجون:سرعتش بیش از حد بود یهو فرمونو چرخوند و با ماشین افتاد تو آب 😨کوک:این دیوونه الان چی کار کرد 😨
ا/ت:با ماشین افتادم تو رود ماشین کمکم داشت پر آب میشد 😵و شيشه ها هم کم مونده بود بشکنه😨...لعنت به این در باز شو دیگه😡
...تقریبا آب تا گردنش رسیده بود...هه..هه با پا می زدم به در ماشین بالاخره در باز شد ولی نتونستم به سطح آب برسم و آخرین چیزی که دیدم این بود که یه چیز رو گرفتم کوک:چی شد چرا نیومد سطح اب 😰 غواص ها رو بفرستید تا دنبال دختره بگردند 😨😡 جین:منم می خوام برم جیهوب:جین چت شده 😕کوک:باشه برو جین:رفتیم تو آب نزدیکای یک ساعت بود که داشتیم میگشتیم رفتم رو سطح آب کوک:پیداش کردین 😧جین:سرمو این ور و اون ور کردم😞 می خواستم بازم برم زیر آب که یکی داد زد 🗣🗣پیداش کردم پیداش کردم جین:با اون سر باز رفتم جایی که ماشین رو پیدا کرده بود ماشین ته آب بود ولی...ولی ا/ت توش نبود😨
کوک:بعد از اینکه غواص ها و جین از آب اومدند بیرون پرسیدم پس دختره کجاست جین:معذرت می خوام اون تو ماشین نبود😔تهیونگ:یعنی چی نبود یعنی مرده😨نامجون:شاید از ماشین اومده بیرون کوک:بر می کردیم به مقر (تو مقر ارتش)کوک:رئیس منو ببخشید ا/ت..ا/ت رئیس:چی 😦...ا/ت با ماشین افتاد تو آب ما ماشینو پیدا کردیم ولی خودش نبود😔...یعنی ا/ت مرده 😡یعنی فلش کارت رو نمی تونم پیدا کنم😡لعنت همه ی زحماتم به باد رفت😡😤 از زبون ا/ت:چشمامو آروم آروم باز کردم چرا بدنم گرمه!! چرا صورتم می سوزه!!؟؟؟
من کجام؟
خوب اینم پارت دوم بای بای
دو روز دیگه سه رو می زارم نظر بدید لطفا لایک کنید مرسیی ☺☺
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
عالیییی(♡_♡)
ممنون 😁😁
خیلی قشنگ بود تورو خدا زود پارت بعد و بزار میخوام بدونم بعدش چی میشه
گذاشتم
مرسی که خوندی
عالی بود بعدی رو زود بزار
راستی جین عاشق ا/ت شده یا من فقط اینجوری حس می کنم!!؟؟
نه عزیزم 😅