
امیدوارم خوشتون بیاد
از زبان لیدی باگ (ناگهان صدای کوبیدن در اومد . ارباب شرارت بود . اون با قدرت معجزه گر اش در رو شکست . من بلند شدم تا باهاش مبارزه کنم . اما گربه سیاه همون جا نشسته بود و با نگرانی نگاه میکرد . دستش رو کشیدم گفتم که بیا . دلیلش رو نمیفهمم چرا نمیومد؟!!!
از زبان گربه سیاه (لیدی باگ همش دستم رو میکشید که برم ارباب شرارت رو شکست بدم ...اما من چطور میتونستم به پدرم آسیب بزنم ..باید بین لیدی باگ و پدرم یکی رو انتخاب میکردم ...تا اینکه
لیدی باگ برای دفاع از خودش یویو اش رو سمت ارباب شرارت پرت کرد اما ارباب شرارت عصا اش رو گذاشت روی نخ یویو و لیدی باگ که راه فراری نداشت ...ارباب شرارت نزدیک لیدی باگ شد ...طاقت نیاوردم با پنجه برنده ام رو فعال کردم و دویدم و دستم رو گذاشتم روی معجزه گره ارباب شرارت گذاشتم ...اون موقع اصلا نفهمیدم که چیکار کردم ...
من نمی دونستم که اگه معجزه گر کسی بشکنه اون فرد میمیره ...ناگهان معجزه گر شکست و هویت ارباب شرارت معلوم شد ...پدرم افتاد رو زمین ...دیگه طاقت نیاوردم که شخصیتم رو مخفی کنم . بخاطر پدرم هم که شده باید این کارو میکردم .و گفتم پنجه ها ناپدید...ناتالی اومد جلوی در و لیدی باگ و ناتالی درحالی که به ادرین تبدیل میشدم من رو دیدن
لیدی باگ و ناتالی مات و مبهوت به من نگاه میکردن ...من پدرم که روی زمین افتاده بود رو بغل کردم و ناتالی توضیح داد که شکستن معجزه گر باعث چی میشه ....به گریه افتادم بعد مادرم نمی تونستم اون رو هم از دست بدم
از زبان لیدی باگ (یعنی این همه مدت ادرین......من چقدر باهاش بد رفتاری کردم ....اگه میدونستم ادرینه ....رفتم پیشش دستش رو گرفتم و گوشواره ام رو دراوردم و درحالی که به مرینت تبدیل میشدم اونو دادم به ادرین
ادرین مات و مبهوت من رو نگاه میکرد . بهش گفتم که اگه معجزه گر گربه و کفشدوزک رو باهم استفاده کنی میتونی هر آرزویی بخوای بکنی و میتونی ارزو کنی که پدر و مادرت به حالت قبل برگردن ...
آدرین معجزه گرا رو پوشید و گفت
ارزو هاش رو گفت و در همین حال پدرش به سرفه افتاد و چشماش رو باز کرد ادرین که سلامتی پدرش رو دید اونو بغل کرد و به سمت باغ رفتند . مادر ادرین هم حالش بهتر شده بود و آقای اگرست و خانم اگرست هم دیگه بغل کردن
ادرین که ماجرا رو برای پدرش تعریف کرد پدرش خیلی عصبانی شد و کلی سر ادرین داد کشید که این همه مدت گربه سیاه بوده و ممکن بوده براش اتفاقی بیفته...ناگهان..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عزیزم نباید از مهشید کپی می کردی ولی لطفاً پارت بعد رو بگذار
میشه بگی داستان مهشید رو از کجا بخونم یا اینی که کپی کرده اسم داستانش چیه؟
واقعاً برات متاسفم از داستان مهشید کپی کردی به مدیر سایت گزارش میدم
واقعا خجالت داره میتونستی از خلاقیت خودت استفاده کنی فکرکنم همه ی فضای تستچی طرفدار مهشید باشد منم طرفدار مهشید هستم وطرز نوشتنش رو میشناسم
عزیزم چرا از داستان مهشید کپی کردی☹☹اصلا کار خوبی نکردی😕😕
واقعاکه😑😑😑😐 لاقل ایده میگرفتی کاملا کپی خط به خطش😐
همین رو بگو 😑
داستانت کپی شدست
داستانت از مهشید جون کپی هست
چرا از داستان مهشید کپی کردی😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤
قسمت 1 هم کپی داستان مهشید بود
ببخشید انا این یک داستان کپی شده از مهشید هست کاملا با پارت 1 مهشید شباهت داره
بله کپی شده 😤😤یکم از عقلت استفاده کن نه از دستت یعنی اول فکر کن بعد بنویس نه اینکه سریع بنویسی و کپی کنی😕😕😕😤😤😤😤