
سلام سلام خب تو این پارت دیگه جدایی اینا حتمی هست و نمیخوام بهم برسن ولی چه بخوام چه نخوام اینا بهم میرسن دست خودم نیست شاید راضیشون کنم بهم نرسن یا شایدم نکنم حالا برید و بخونید لایک و کامنت فراموش نشه و فالو هم فراموش نشه
جیمین: میها صبر کن. میها: چیه؟ جیمین: لطفا بزار توضیح بدم. میها: بفرما توضیح بده که بعدا نیای سراغم. واقعا اصلا دلم نمیخواست دوباره ببینمش چون فقط باعث گریم میشد. همه چی رو گفت همینطور صحبتش با میرا رو هم گفت. تعجب کرده بودم. جیمین: میها حرفم رو باور کن دارم راست میگم. میها: میتونستی بپرسی نه اینکه همه چیز رو یک دفعه تموم کنی. جیمین: من متاسفم. میها: برو خدا رو شکر کن اینجا محل کارته. جیمین: اهمیت نمیدم هر کاری میخوای بکن فقط نرو. میها: منم به دیوو.نه بازی هات اهمیت نمیدم و کاری نمیکنم و میرم. قبلا از اینکه اتفاقی بیوفته زدم بیرون. ای خدااااااااا چرا اینطوری شد؟؟ یعنی من باید اون موقع میبخشیدمش؟ خدایا من چیکار کردم از دست خودم عصبانی شدم.
رسیدم دم خونه. نمیخواستم برم داخل اما رفتم داخل درو بستم و قفل کردم حالم خیلی بد شد. اما نمیخواستم کسی بفهمه یک ساعت بعد رفتم و جوری رفتار کردم انگار چیزی نشده. سر میز شام بودیم. میها: میخوام برم استرالیا. مینام: چرا؟ میها: همینطوری. میرا: نمیشه نری؟ میها: نه نمیشه. زودی برمیگردم. مینام: کی میری؟ میها: سه روز دیگه. وسایلم رو اماده کردم. رفتم امریکا با مامانم اینا خداحافظی کردم رفتم کره ی شمالی اونجا کسی منو پیدا نمیکرد. جیمین= یک هفته بعد از اخرین باری که میها رو دیدم میگذره. تصمیم گرفتم برم ببینمش رفتم خونش. میرا: مگه نمیدونی میها رفت استرالیا؟ جیمین: چیی؟ مینام: نگو نمیدونستی شاید الان امریکا باشه پیش مامان و بابا شاید بتونی ببینیش. سریع با اولین بلیط به امریکا رفتم. اما میها اونجا نبود هر چقدر بهش زنگ زدم جواب نداد
رفتم استرالیا اما پیداش نکردم. خیلی بد شد. پنج ماه بعد: بعد از مدتی بهمون گفتن میریم کانادا برای اجرا. اماده شدیم و رفتیم. رسیدیم اونجا من و میها تو کانادا اونجا یک خونه خریده بودیم چون قبلا زیاد کانادا میرفتیم البته تو بیشتر کشور ها خونه داریم. تصمیم گرفتم برم تو خونمون خداروشکر ی دسته کلید از خونه ها دوتامون داشتیم و همیشه همراهمون بود دلم براش تنگ شده پنج ماه از رفتنش گذشته. یاد موقعی که خونه رو خریدیم افتادم.رفتم دم خونه. داشتم باغچش رو میدیدم گلاش شاد و سرحال بودن خشک نشده بودم خوبه شهرداری هر روز بهشون اب میده. رفتم اونجا. تو حیاط دوکی بود فکر کنم شهرداری مراقب دوکی هم بوده. جیمین: دوکی پسر میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود؟ خوب مراقب خونه بودی؟ افرین پسر خوب. یاد موقعی افتاده که دوکی رو خریدیم.
فلش بک: میها: وای اونجا رو نگاه کن. جیمین: کجا رو؟ میها: اون سگه رو میگم. فروشنده: خانم این سگ اسمش دوکی هست. میها: خیلی کیوته. جیمین: اقا قیمتش چقدره؟ میها: واقعا میخوای برام بخریش؟ فروشنده: 956 دلار. جیمین برای میها دوکی رو خرید و بردنش به خونشون. پایان فلش بک
رفتم داخل خونه خونه مثل قبلش بود رفتم به اتاقا سر زدم به همه سر زدم در اخر خواستم برم تو اتاق میها که کوک زنگ زد و گفت باید برم پیششون. رفتم پیششون چمدونمو باز کردم باید دوباره برم تو اون خونه. سه روز دیگه اجرا داشتیم. دوباره سعی کردم و به میها زنگ زدم و بازم جواب نداد. روز بعد: داشتیم تمرین میکردیم که یک شماره ناشناس بهم زنگ زد. جواب دادم. جیمین: بله؟ طرف: معلوم هست کجایی؟ جیمین: شما؟ طرف: منم منو یادت نمیاد چانگ هو. جیمین: سلام چانگ هو ببخشید نشناختمت. چانگ هو: تو به قولت عمل نکردی. جیمین: از چی حرف میزنی؟ چانگ هو: فکر کن و یادت بیار. قطع کرد
تعجب کرده بودم. ولش کن. روز اجرا: رفتم تو سالن سه ساعت دیگه اجرا داشتم. داشتم به حرفف چانگ هو فکر میکردم. که یک چیزی یادم اومد. نکنه که اون گوشیم رو دراوردم و ..................
بعد اجرا رفتم خونه ی تو کانادای منو و میها. رفتم تو اتاق میها. که یک دفعههه
انچه خواهید خواهند: چرا زود تر بهم نگفتی؟. . . . تو کی هستی؟. . . . . نه نه نههه. . . . متاسفم.. .. .. .. .. لطفا برو... ... ... ... تو از کره ی جنوبی هست؟ .... .... .... .... میدونی من چقدر سختی کشیدم؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالی بود اجو ی عزیزم