دو راهی میراکلس ۳

سلام اومدم با پارت ۳ امیدوارم خوشتون بیاد نظر بدید . الان به خاطر اون هایی که نظر میدن این پارت رو گذاشتم???پس انرژی بدید ممنون??

میدونستم که نباید برای چیز های شخصی تبدیل به لیدی باگ شم . ولی اگه کت رو نمیدیدم صد در صد نابود میشدم??? خلاصه چند بار به کت زنگ زدم تا بالاخره جواب داد....

_سلام مای لیدی چی شده که بهم زنگ زدی؟؟؟ _کت باید ببینمت!!!تا ۵ دقیقه دیگه همون جایی همیشگی منتظرتم!!! _ میبینمت???

سریع از خونه خارج شدم و به محل قرار رفتم . کت زودتر از من اونجا بود .وایی اگه میدونست برای چی در واقع بهش تلفن کردم نابود میشد?

جلوتر رفتم منو دید ذوق کرد??? _ سلام مای لیدی _ سلام کت. دیگه داشتم بغض میکرد میخواستم برم سرم رو بذارم رو پاش و تا خود صبح گریه کنم???

کت نگاهی به قیافه و چشمام انداخت . یه جوری شد... _حالت خوبه؟؟؟

دیگه نتونستم تحمل کنم زدم زیر گریه ??? کت ازم میپرسید چی شده ولی نمیتونستم بهش همه چیز رو بگم?‍♀️??

بالاخره آرومم کرد . ازم خواست حرف بزنم . من هم تا جایی که به هویت هامو کار نداشته باشه حرف هام رو زدم

_کت بین دو راهی گیر کردم نمیدونم کدوم راه درسته???کمکم کن???_نگران نباش همه چیز تموم میشه ... با این حرفش انگار آروم شدم بعدش با حرف زدن باهاش تصمیم گرفتم تکلیف خودم رو همین امشب روشن کنم . باید میرفتم و احساسم به هر کدومشون رو مقایسه میکردم . چاره ای جز این نداشتم? از کت خداحافظی کردم اونم بهم انگیزه داد خلاصه راهی خونه شدم . به مرینت تبدیل شدم و به تیکی غذا دادم . ۱۵ تا کاغذ برداشتم و اومدم که مقایسه شون کنم . یه هو وسط فکر کردنام به کت هم فکر کردم نمیدونم چرا همش فکر میکردم اونم تو گزینه هامه ولی من کسی رو جز لوکا و آدرین تو گرینه هام نمیدیدم?‍♀️?‍♀️?‍♀️

اما فقط به دو جمله برای توصیفشون رسیدم عشقه آشوبی و آرامش . تو ۲ ساعت بعد بالاخره تصمیمم رو گرفتم . خدایا نمیشد انقدر پسر خوب اطرافم نبود?‍♀️?‍♀️?‍♀️??? انتخابم...

نظر ها به ۱۰ تا برسه دست به کار میشم پس نظر فراموش نشه . انرژی بدید???