
حرفی ندارم 😐 بریم سراغ داستان 👇
آنچه گذشت ؛(این افتاده توی کیفم حالا فردا میبرم اگر باز دیدمش بهش میدم!ولی اول بزار یک امتحانی کنم ببینم به دستم میادش یا نه 😁»شاینا تا خواست انگشتر رو دستش کنه)خب بریم سراغ داستان 👈
که جولیا (خدمت کارشون)در اتاقش رو زد شاینا هم سریع انگشتر رو پشتش قایم کرد جولیا وارد اتاق شد و همین طور که به شاینا با تعجب نگاه میکرد پرسید :«چیزی شده؟» شایناهم جواب داد:«نچ نچ فضولی موقوف😌» جولیا هم کمی اخم کرد و گفت:«خانم(یعنی مامان شاینا)بهم گفتن که بیا بگم که شام حاضره و بیاین پاین میل کنین»و زیر لب گفت«نیومدین هم نیومدین😒»شاینا جواب داد:«باشه الان میرم ولی میشه اون حرفی هم که زیر لبت زمزمه کردی رو بلند تر بگی درست نشنیدم چی گفتین😌در مورد من بود دیگه آره؟ به مامانم بگم پوست از سرت بکنه؟نه چرا به مامانم بگم به بابام میگم که اخراجت کنه😏😂😂»(شاینای شیطون بلا 😂)
یهو جولیا حول شد و سریع جواب داد:«نننه خانم شاینا😲....بنده فقط فرمودم حتما هرچه زود تر تشریف ببرید😦 که غذاتون از دهن نیوفته همین😯...»و رفت و در رو پشت سرش بست شاینا هم از خنده قش کرد روی تختش و گفت:«باید سر این جولیا هه همین بلا رو میاوردم😆😂
تا اون باشه که دیگه نه منو عذیت کنه 😐و نه برام حرف چرتو پرت در بیاره و به مامانو بابام بگه😑»و بعد از خندیدن از روی تختش بلند شدو انگشتر رو روی میز کنار تختش گذاشت و رفت که شام بخوره وقتی که رفت سرمیزه شام دید همین طور که داشت شامش رو میخورد احساس کرد که چیزی از بهش خیره شد و داره نگاهش میکنه اما هرچی به دورو برش نگاه کرد دید که هیچکس بهش نگاه نمیکنه
و همه سرگرم کار خودشونن اما انگار هرچی زمان میگذشت شاینا بیشتر این احساس رو میکرد یهو فکرد که یه چیزی از پشت سرش رد شد ولی شاینا فکرد که خیالاتی شده و احمیتی نداد
*((چند دقیقه بعد))* بعد از اینکه شامش رو خورد اومد توی اتاقش تا بخابه و استراحت کنه که یهو یادش اومد که انگشتر رو دست کنه😃برای همین هم رفت کنار میز همونجایی که انگشتر رو گذاشته بود رو نگاه کرد که انگشت رو بگیره و دستش کنه که دید..... ببخشید این پارت کوتا بود پارت بعدیش رو قول میدم بیشتر بنویسم 🌼 آنچه خواهید خواند:(نه نه نباید این اتفاق بیوفته.....ییعنی چی؟!😭.....همش بخاطره اون انگشتره نفرین شده هست.....)خب اگر کامنت ها بالای۴نفر نباشه از گذاشتن پارت بعدی معذورم😐
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیه واقعا
میشه پارت بعد رو بزاری؟ خیلی داستانت جالب و هیجان انگیز بنظر میاد و واقعا هم همینطوره
عالیهـ یا نهـ فوقـ العادسـ
پارتــ بعدیـ ^_~
عالی بود بعدی رو بعدا بزار
😐
مرسی آجی چشم 😊💓
ممنون عزیزم خیلی قشنگ بود
مرسی قشنگم 💓🎊